از آنجا که دین اسلام دین جامع و خاتم ادیان الهی است، برای تمام شئون زندگی اعم از زندگی فردی، اجتماعی، و.... دارای برنامه است؛ از جمله مسئلۀ حقوق بشر و چالشهای آن در جامعۀ امروزی است. این مسئله با به رسمیت شناختن حقوق انسان و کرامت وی نمایان میشود که در این فرصت با بیان برخی از حقوق مردم از نگاه اسلام، این مسئله مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرد.
1. حق حیات
اولین حقوق شهروندی که در اسلام مطرح و حائز اهمیت است، حق حیات میباشد، چون تمام حقوق، به حیات انسان تعلق دارد؛ یعنی جان و حیات انسان محترم و کسی حق تعرض و تعدی به آن ندارد. و در باور و عقیده اسلامی، انسان تا حدی محترم و ارزشمند است که فلسفه وجود هستی به خاطر انسان است: «هُوَالذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِیالأَرضِ جَمِیعَاً»؛[1] خدا آن کسی است که همه موجودات و پدیدههای روی زمین را برای شما آفریده.
این مخلوق با کرامت، حق حیات از مسلمترین حقوق او است، و سلب حق حیات از او جایز نیست، مگر در مواردی که قانون اسلام تشخیص دهد، آن هم در محکمهای که بر اساس عدالت حکم صادر شود. سلب حق حیات یک فرد بدون جرم (قصاص، فساد) همانند قتل تمام بشریت است؛ یعنی مرگ شخصی در جامعه انسانی مرگ همه است و حیات فردی همانند زنده کردن و حیات بخشیدن به جامعه است: «مَنْ قَتَلَ نَفْسَاً بِغَیرِ نَفْس أَوْ فَسَادَاً فِیالأَرْض فَکَأَنَما قَتَلَالناسَ جَمِیعَاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکأَنَما أَحْیاالناس جَمِیعَاً»؛[2] هر کس، کسی را جز به قصاص و قتل، یا کیفر فسادی در زمین بکشد، چنان است که گویی همهی مردم را کشته باشد، و هر کس، کسی را زنده بدارد، چنان است که همه مردم را زندگی داده باشد.
با ملاحظه مقاصد شریعت، به عمق و فلسفۀ حقوق شهروند و بشریت، بیشتر و بهتر متوجه میشویم که شارع مقدس چه هدفی را تعقیب میکند. از کلمات دانشمندان اسلامی بر میآید که مقاصد شریعت بر پنج اصل اساسی است که مجموع حقوق شهروندی و حقوق بشر صادره از اعلامیه حقوق بشر، در راستای حفظ همین موارد پنجگانه است، و نادیده گرفتن حقوق انسانی و نقض حقوق، تجاوز به یکی از این حقوق است. این حقوق عبارتاند از:
۱. حفظ دین، 2. حفظ جان، 3. حفظ عقل، 4. حفظ نسل، 5. حفظ مال، ملاحظه میشود که بعد از حفظ دین، به عنوان منشور زندگی حیات دنیای انسان؛ حفظ جان مطرح است و قصد شارع مقدس، حفظ جان انسانها است. و تمام حقوق، قوانین و مقررات دینی و غیر دینی همگی برای حفاظت از موارد فوق است.
در نظام اسلامی، شخص (شهروند) موجودی است که دارای حق و تکلیف است. به عبارت، دیگر دو عنصر تشکیل دهنده شخصیت انسان «حق و تکلیف» است؛ یعنی نظام اسلامی به همان اندازه از نظر دینی، سیاسی و اجتماعی تکالیفی را بر عهده انسان نهاده است، در مقابل آن مجموعه تعهداتی به نام «حقوق» در مقابل او برعهده دارد که اولین آن حق «حیات» است.
حق حیات جنین:
در نظام اسلامی، علاوه بر محترم بودن حق حیات، حق قبل از حیات دوران جنین هم محترم است. و پاسداری از آن بر عهده حقوق اسلامی است، به همین دلیل سقط جنین جرم محسوب میشود و حتی اموال و دارایی جنین هم مورد حمایت و پاسداری حقوق اسلامی است. تا در دوران جنینی و دوران کودکی، به سرمایه، ملک و ثروت او آسیبی وارد نشود که همان اصول چهارگانه مقاصد شریعت است. از این رو است که ارث، وصیت، به جنین تعلق میگیرد و این بیانگر رعایت حقوق مادی او قبل از تولد، میباشد.
2. حقوق اجتماعی شهروند در اسلام
دکتر عبدالکریم زیدان فقیه و حقوق دان، حقوق افراد در حکومت اسلامی را به دو دسته تقسیم بندی میکند:
الف. حقوق سیاسی
حقوق سیاسی از نظر حقوق دانان عبارت است از: حقوقی که شخص به اعتبار این که عضوی از یک مجموعه سیاسی است به دست میآورد؛ مانند حق انتخاب کردن، کاندیدا شدن و بر عهده گرفتن وظایف عمومی و مسئولیت اجتماعی، حق نظارت؛ حق نظارت از حقوق موکل بر وکیل است، حق مشورت؛ که در واقع دنباله حق اُمت در انتخاب رئیس حکومت است. حق عزل و برکناری رئیس دولت؛ مردم در جایگاه موکِّل و رئیس دولت در جایگاه وکیل، رابطه بین آنان.
ب. حقوق عمومی
حقوق عمومی به حقوقی گفته میشود که برای انسان به اعتبار اینکه فردی از جامعه است تعلق میگیرد، و نمیتواند از آن بینیاز باشد و برای حراست از جان، مال و آزادی انسان وضع شده است.
3. آزادی عقیده
در بعضی از آیات قرآن کریم، بر اصل «آزادی عقیده» تأکید شده است؛ یعنی اساساً طبیعت اعتقادات قلبی و مسائل وجدانی به گونهای است که در آنها اکراه و اجبار جایی ندارد: «در کار دین اکراه روا نیست، چرا که راه از بی راهه به روشنی آشکار شده است».[3]
«اگرچه پروردگارت می خواست، تمامی اهل زمین – بدون این که اختیاری داشته باشند – ایمان می آوردند، پس آیا تو مردم را به اکراه وا می داری که مؤمن شوند»؟[4]
پیامبر مأمور به ابلاغ دستورهای الهی است، خواه مخالفان ایمان بیاورند یا نه: «و بگو: این حق از سوی پروردگارتان است، پس هر کس می خواهد ایمان بیاورد و هر کس می خواهد کفر ورزد».[5]
«و اگر خداوند میخواست، شرک نمیورزیدند، ولی تو را نگهبان آنان نگماشتهایم و تو کارساز آنان نیستی».[6]
ایمان به خدا و مبانی اسلام هیچگاه نمیتواند تحمیلی باشد، بلکه تنها راه نفوذ آن در فکر و روح، منطق و استدلال است. مهم این است که حقایق و دستورهای الهی بیان شود تا مردم آنرا درک کنند و با اراده و اختیار خویش آنرا بپذیرند.
بعد دیگر آزادی، «آزادی فکر و اندیشه» است. قرآن کریم در آیات متعددی انسان را به تعقل و تدبر و اندیشه در جهان هستی فرا میخواند و از او میخواهد که با نیروی عقل، منافع و مضار خویش را بشناسد و در جهت کمال و آزادی از هرگونه اسارت، پلیدی و گمراهی قدم بردارد: «زود است که ما آیات خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان هویدا گردانیم، تا آشکار شود که آن حق است؛ آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است»؟[7]
«و در زمین، نشانه هایی برای اهل یقین و نیز در وجود شما است؛ آیا به چشم بصیرت نمی نگرید»؟[8]
4. آزادی بیان
در مورد آزادی بیان، نظام اسلامی برای ابراز اندیشه و بیان؛ حق ویژهای قائل است. خالق انسان همزمان با خلقت انسان یکی از نعمتهای مورد توجه بعد از خلقت انسان را نام میبرد و آن هم «بیان» است: «الرحمن* علم القرآن* خلق الإنسان* علمه البیان»؛[9] «خداوند مهربان، قرآن را یاد داد، انسان را آفرید* به او بیان آموخت».
بیان، سخن گفتن برای ابراز و اظهار مافیالضمیر است. موضوع بیان موضوعی صوری و نمایشی نیست، بلکه خداوند تمام نعمتهای وجودی را به انسان بخشیده، تا در حد اعلا و در مسیر صحیح، از آنها به نفع خویش و جامعه بهره گیرد. و برای اینکه آموزش قرآن را مقدم آورده است؛ قرآن نعمت اصلی است و انسان در سایه آن از نعمتهای الاهی بهره درست و صحیح میبرد. و بیان و اندیشه اگر در سایه قرآن باشد، برای انسان مفید است. قرآن بیان اندیشه را آزاد گذاشته است، و شنیدن اندیشه دیگران و انتخاب صحیح را هم آزاد گذاشته و انسان را مختار کرده است؛ چون در نظام اسلامی فضای گفتوگو آزاد است؛ اما به شرطی که بر اساس «حکمت و موعظۀ حسنه» باشد و اندیشه و عقیده دیگران مورد تجاوز و تعرض قرار نگیرد. نص صریح قرآن آزادی بیان و گفتوگو را مشخص و معلوم نموده است: «فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه، اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم أولوا الألباب»؛[10] مژده بده به بندگانم، آن کسانی که به همه سخنان گوش فرا میدهند، و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروی میکنند. آنان کسانیاند که خدا هدایتشان بخشیده است و ایشان واقعاً خردمندند.
در این آیه چند نکته اساسی به چشم میخورد:
1. آزادی بیان برای تمام بندگان خدا، چون در آیه کلمه «قول» مراد هرگونه سخن و گفتاری است.
2. گفتار و آزادی بیان و اندیشه یک طرفه نیست، فرد مسلمان هم اظهارنظر میکند، و هم به نظریات دیگران گوش میدهد؛ و آثار دیگران را مطالعه میکند، سپس قول احسن را برمیگزیند.
3. بندگان هدایت یافته و فرزانه، کسانی هستند که به آرا و نظریات و اندیشه دیگران گوش فرا میدهند، و در صورت برتری قول و نظر آنان بر نظر خویش، آنرا میپذیرند. این نهایت آزادی بیان و اندیشه در اسلام است، و تمام انسانها را شامل میشود، به شرط اینکه حقوق و حدود دیگران را رعایت نمایند.
5. گفتو گوی مسالمت آمیز
قرآن كریم به مسلمانان دستور اكید میدهد كه با «جدل احسن» و «گفتو گوی مسالمت آمیز» با اهل كتاب سخن بگویند و روابط خود را بر اساس «اصول مشترك» قرار دهند: «و با اهل كتاب، جز به شیوه ای كه نیكوتر است مجادله نكنید، مگر كسانی از آنها كه مركتب ظلم و ستم شدهاند؛ و بگویید به آنچه بر ما و ـ به آن چه ـ بر شما نازل شده ایمان آورده ایم و خدای ما و شما یكی است و ما همه فرمان بردار اوییم».[11]
در آیات پیشتر سخن از نحوۀ برخورد با «بت پرستان» لجوج و جاهل بود كه به مقتضای حال با آنها سخن میگفت، ولی در این آیه سخن از مجادله و گفتوگوی ملایمتر با «اهل كتاب» است؛ زیرا آنها حداقل، بخشی از دستورهای انبیا و كتب آسمانی را شنیده بودند و آمادگی بیشتری برای شنیدن آیات الهی داشتند.
قرآن مجید به مسلمانان دستور میدهد كه از دشنام دادن به كافران و بت پرستان پرهیز نمایند؛ زیرا آنها هم در مقابل، به همین روش متوسل خواهند شد: «شما مؤمنان، به كسانی كه غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید،تا مبادا آنها نیز از روی ظلم و جهل خدا را دشنام دهند، این چنین عمل هر امتی را زینت دادیم، پس بازگشت آنها به سوی پروردگارشان است و آنها را از آن چه عمل می كردند آگاه می سازد (و پاداش و كیفر می دهد)».[12]
از آنجا كه بیان دستورات اسلام، همراه با منطق، استدلال و شیوههای مسالمت آمیز است، به برخی از مؤمنان كه از روی ناراحتی شدید نسبت به «مسئلۀ بت پرستی» به بتهای مشركان دشنام میدادند، سفارش اكید میكند كه از ناسزا گفتن پرهیز نمایند. اسلام رعایت اصول ادب، عفت و نزاكت در بیان را، حتی در برابر خرافیترین و بدترین ادیان، لازم میشمارد؛ زیرا هر گروه و ملتی، نسبت به عقاید و اعمال خویش تعصب دارد. ناسزا گفتن و برخورد خشن موجب میشود كه آنها در عقاید خود سختتر شوند.[13]
6. حقوق شهروندان غیر مسلمان
بر اساس نص قرآن، اکراه و اجبار در پذیرش دین نیست. این بیانگر آزادی در پذیرش عقیده و اندیشه است. و در راستای آن طبق آیه 20 سوره حدید، عدالت اجتماعی؛ همانند سایر شهروندان مسلمان، مشمول حال شهروندان غیر مسلمان هم میشود بدون تبعیض، در مورد رعایت عدالت نسبت به آنان به صورت خاص قرآن دستور به رعایت عدالت نسبت به آنان صادر فرموده است: «لا ینهاکم الله عنالذین لم یقتلوکم فیالدین و لم یخرجوکم من دیرکم و أن تبووهم و تقسطوا و إلیهم ان الله یحبالمقسطین»؛[14] خداوند شما را باز نمیدارد از اینکه نیکی و بخشش بکنید به کسانی که به سبب دین با شما نجنگیدهاند و از شهر و دیارتان شما را بیرون نراندهاند خداوند نیکوکاران را دوست میدارد.
تمام تلاش، قبول محرومیت و محدودیتی که جلو پای فرد مؤمن و مسلمان است؛ برای جلب رضایت خداوند و محبت الهی است. در آیه خداوند اشاره به محبوبیت مقسطین میکند. مقسطین چه کسانی هستند؟ کسانی که نسبت به غیر مسلمان نیکی نموده و رفتار همراه با قسط و عدالت را با آنان دارند.
در مورد اهل کتاب خداوند به حضرت دستور میدهد که در صورت حکمیت بین آنها حق و عدالت را رعایت کن و در بین آنان به عدالت حکم کن: «فأن جاؤوک فاحکم بینهم أو اعرض عنهم وان تَعْرِضْ عنهم فلن یضروک شیئاً، و ان حکمت فاحکم بینهم بالقسط»؛[15] اگر ایشان نزد تو آمدند (و داوری از تو خواستند) در میانشان داوری کن، یا از ایشان روی بگردان (و کاری به داوری آنان نداشته باش و مترس که) اگر از آنان روی بگردانی، هیچ زیانی نمیتوانند به تو برسانند، ولی اگر در میانشان داوری کردی، داد گرانه داوری کن چرا که بیگمان خداوند دادگران را دوست میدارد.
رسول گرامی اسلام(ص) در دفاع از حقوق شهروندی و تأمین امنیت فرد «ذّمی»، آزار دهنده آنان را دشمن خود تلقی میکند. و این نهایت دلسوزی و دفاع نسبت به حقوق شهروندان غیر مسلمان است: «من اذی ذمیاً فأنا خَصْمُهُ، و من کنتُ خَصْمُهُ خَصَمْتُهُ یومَالقِیامِه»؛[16] هر کسی فردی ذمی را اذیت کند من دشمن او هستم، و هرکسی که من دشمن وی باشم در قیامت هم با او دشمن خواهم بود.
برای آزادیهای فردی غیر مسلمان فقهای اسلامی قاعدهای بیان کردهاند که در آن قاعده، حقوق طرفین محفوظ است. شهروندان نسبت به همدیگر و حاکم اسلامی نسبت به آنان و اصولاً روابط اجتماعی بر پایه رعایت حقوق طرفین استوار و محفوظ است: «لهم ما لنا، و علیهم ما علینا»؛[17] آنچه برای ما است بر آنان نیز هست، و بر آنان است هر آنچه که بر ما است.
7. عدالت پشتوانه حقوق اجتماعی در اسلام
عدالت محور اساسی دعوت پیامبران برای جامعه انسانی است. در دعوت انبیا نقاط مشترک به چشم میخورد که بعد از دعوت به سوی خدای یگانه، و دوری از طاغوت، عدالت اجتماعی است: «لقد أرسلنا رسلنا بالبینت و أنزلنا معهمالکتب والمیزان لیقومالناس بالقسط.»؛[18] ما پیغمبران خود را همراه با دلائل متقن، و معجزات روشن (به میان مردم) روانه کردیم و با آنان کتابهای (آسمانی و قوانینی) و موازین (شناسایی حق و عدالت) نازل کردیم تا مردمان (برابر آن در میان خود) دادگرانه رفتار کنند.
برای بهرهمندی تمام انسانها و رعایت حقوق شهروندان، آیه مبارکه تصریح به کلمه «ناس» فرمود، و عدالت حقی است سرلوحه دعوت تمام پیامبران، ایجاد عدالت برای بشریت بدون در نظر گرفتن رنگ، نژاد، فقیر، غنی، مؤمن و غیر مؤمن... و در سایه عدالت، تمام حقوق شهروندی محقق میشود؛ زیرا عدالت جوهری است که تمام امور و جریانات حاکم بر نظام زندگی انسان را تنظیم میکند. به قول دکتر محمد عماره: تمدن اسلامی حقوق بشر را در گذشته دور نه تنها مجرد حقوق بشر، بلکه به عنوان فرایض الهی و تکالیف و واجبات شرعی انسان شناخته و انجام داده است. به گونهای که برای انسان [مسلمان] روا نیست تا از آن چشم بپوشد، یا در آن زیادهروی و یا کوتاهی کند...، بلکه محافظت از جان، عقل، دین، ناموس، مال، وطن، علم، عدالت، برابری، آزادی، مشارکت انسانها در امور عمومی از راه مشورت، و امر به معروف و نهی از منکر، تنها مجرد حقوق بشر نیست که هر گاه خواست آنرا انجام دهد و هر گاه خواست از آن چشم بپوشد؛ و تنها حکم یک اعلامیه و بیانیه را ندارد. بلکه همه اینها از فرایض الهی و تکلیف شرعی و ضرورتهای واجب به شمار میآیند، و کسانی که مسئولیت انجام آنها را بر عهده دارند، در صورت تخلف و کوتاهی مؤاخذه و مجازات میشوند.
8. توجه به اصول مشترک
اسلام آیینی است که از زمان پیدایش خود با شعار همزیستی مسالمت آمیز دعوت خویش را به جهانیان عرضه نموده است و این آیین خطاب به «اهل کتاب» چنین میگوید: «بگو ای اهل کتاب بیایید تا بر سخنی که بین ما و شما یکسان است بایستیم که جز خداوند را نپرستیم و برای او هیچ گونه شریکی نیاوریم و هیچ کس از ما دیگری را به جای خداوند به خدایی برنگیرد؛ و اگر رویگردان شدند، بگویید: شاهد باشید که ما فرمانبرداریم».[19]
این آیه از آیات مهمی است که اهل کتاب را به سوی وحدت دعوت مینماید. استدلال این آیۀ شریفه با استدلال در آیات سابق تفاوت دارد. آیات سابق بر این آیه، به طور مستقیم به سوی اسلام دعوت کردهاند، ولی در این آیه به نقطههای مشترک بین «اسلام» و «اهل کتاب» توجه شده است.
قرآن به مسلمانان میآموزد که اگر کسانی حاضر نبودند در تمام اهداف مقدستان با شما همکاری کنند، از پا ننشینید و بکوشید حداقل در قسمتی که با شما اهداف مشترک دارند همکاری آنها را جلب کنید و آنرا پایۀ پیشبرد اهداف مقدستان قرار دهید.[20]
9. نفی نژادپرستی
قرآن کریم، هرگونه تفکر نژادپرستانه را محکوم نموده است و همۀ انسانها را فرزند یک پدر و مادر و قهراً فاقد برتری نژادی، قومی و مذهبی میداند: «هان ای مردم! همانا شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم و به هیأت اقوام و قبایلی درآوردیم تا با یکدیگر انس و آشنایی یابید؛ بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شما است؛ خداوند دانای آگاه است».[21]
یکی از اصول مهم همزیستی مسالمت آمیز، تساوی و برابری انسانها است؛ زیرا نژادپرستی، خود برتربینی و تحقیر ملتها و مذاهب دیگر، موجب مشکلات فراوانی برای جامعۀ بشری شده است. جنگ جهانی اوّل و دوم نمونۀ بارز این مشکلات است.
تفاوت در رنگ، نژاد و ملیت، مایۀ فضیلت کسی بر دیگری نیست. از نظر قرآن، اختلاف زبانها و رنگها از آیات و نشانههای الهی و وسیلهای برای شناخت افراد و اشخاص از یکدیگر است؛ اگر همۀ انسانها یک شکل، یک رنگ و دارای قد و قوارۀ یکسان باشند، زندگی دچار مشکل و هرج و مرج میگردد.
از نظر قرآن کریم، انسانها نسبت به یکدیگر فضیلتی جز به تقوا و پرهیزگاری ندارند و مجموعۀ انسانها، «خانوادۀ بشری» و «امت واحد» را تشکیل میدهند: «در آغاز مردم امت یگانه ای بودند، آن گاه خداوند پیامبران را مژده آور و هشدار دهنده برانگیخت، و با آنان، به حق، كتاب آسمانی فرستاد، تا در میان مردم در آن چه اختلاف می ورزند داوری كند ...».[22]
بسیاری از آیات قرآن كریم خطاب به جمیع بشر است؛ مانند «یا بنی آدم»[23] و «یا ایها الانسان».[24] این خطابها و تعبیرها به این اشاره دارد كه انسانیت یک معنای مشترک بین تمام ساکنان زمین است. افراد مناطق مختلف از حیث انسانیت هیچ فرقی با یکدیگر ندارند. بشر در طول تاریخ از حیث زبان، رنگ، نژاد و ... مختلف بوده است، ولی از نظر اسلام، همه فرزندان یك پدر و مادر (آدم و حوا) هستند و این تفاوتها در انسانیت انسان خدشهای وارد نمیسازد.[25]
10. پذیرش حقوق اقلیتها
هیچ دینی همانند دین اسلام، ضامن آزادی و حافظ شرف و حقوق ملی اقلیتها نیست. اسلام عدالت اجتماعی كامل را در كشور اسلامی، نه تنها برای مسلمانان، بلكه برای تمام ساكنان سرزمین خود ـ با وجود اختلاف مذهب، نژاد، زبان و رنگ ـ تأمین میكند و این یكی از مزایای بزرگ عالم انسانیت است كه هیچ مذهب و قانونی، غیر از اسلام نمیتواند به این آرمان تحقق بخشد.
اقلیتهای مذهبی با انعقاد «پیمان ذمه» و اكتساب تابعیت میتوانند در كشور آزادانه زندگی كنند و همانند مسلمانان از حقوق اجتماعی و امنیت داخلی و خارجی بهرهمند گردند.
قرآن كریم با صراحت، سیاست كلی اسلام را دربارۀ مراعات حقوق ملل و سایر مذاهب بیگانه چنین بیان میكند:
«خداوند شما را از كسانی كه با شما در كار دین كارزار نكرده اند، و شما را از خانه و كاشانه تان آواره نكرده اند، از این كه در حقشان نیكی كنید و با آنان دادگرانه رفتار كنید، نهی نمی كند؛ بی گمان خداوند دادگران را دوست دارد».[26]
پس اسلام اجازه میدهد كه اقلیتهای مذهبی و مخالفان اسلام در جامعۀ اسلامی زندگی كنند و از حقوق انسانی برخوردار گردند؛ مشروط به اینكه مزاحمتی برای اسلام و مسلمانان نداشته باشند. و بر ضد آنها كاری صورت ندهند.
در آیۀ دیگر میفرماید: «خداوند فقط شما را از دوست داشتن كسانی كه با شما در كار دین كارزار كرده اند، و از خانه و كاشانه تان آواره كرده اند و برای راندنتان ـ با دیگران ـ هم دستی كرده اند، نهی می كند و هر كس دوستشان بدارد از ستمكاران ـ مشركان ـ است».[27]
با توجه به این دو آیه، سیاست كلی اسلام دربارۀ اقلیت مذهبی و مخالفان اسلام چنین است: مادامی كه اقلیتها به حقوق مسلمانان تجاوز نكنند و بر ضد اسلام و مسلمانان توطئه ننمایند، در كشور اسلامی كاملاً آزادند و مسلمانان وظیفه دارند با آنها به عدالت و نیكی رفتار كنند، ولی اگر بر ضد اسلام و مسلمانان، با كشورهای دیگر هم كاری داشته باشند، مسلمانان موظفاند مانع فعالیت آنها شوند و هرگز آنها را دوست خود ندانند.
در اسلام، آزادی و احترام اقلیتهای مذهبی به مقداری است كه اگر كسی از «اهل ذمّه» كاری كه در دین آنها جایز است ولی در شرع اسلام حرام است ـ مانند شراب خواری ـ انجام دهد، كسی متعرض آنها نمیشود؛ البته تا زمانی كه به آن عمل تظاهر ننماید. اگر به آن عمل تظاهر نماید، به عنوان نقض «قانون تحت الحمایه» مورد بازخواست قرار میگیرد و اگر عملی انجام دهد كه در دین آنها نیز حرام محسوب میشود، مانند: زنا، لواط و ... از نظر حقوق با مسلمانان هیچ تفاوتی ندارد و قاضی حق دارد كه «حدّ» را بر آنها جاری سازد؛ اگر چه میتواند آنها را به ملت خود تحویل دهد تا طبق قوانین مذهبی خودشان مجازات شوند.[28]
طبق فقه اسلامی اگر دو نفر از اهل ذمّه مرافعۀ خود را پیش قاضی مسلمانان ببرند، قاضی مخیر است كه طبق حكم اسلام قضاوت نماید و یا این كه از آنها اعراض نماید. قرآن كریم در این باره میفرماید: «اگر از اهل كتاب برای رفع مرافعه به تو مراجعه كنند، پس میان آنان حكم كن، یا از آنان اعراض نما».[29]
البته منظور این نیست كه پیامبر (ص) تمایلات شخصی را در انتخاب یكی از این دو راه دخالت دهد، بلكه منظور این است كه شرایط و اوضاع را در نظر بگیرد، چنانچه مصلحت بود دخالت و حكم كند و گرنه صرف نظر نماید.[30] در این میان میتوان یكی از مصالح را رعایت تعاملات و روابط اهل كتاب با مسلمانان دانست. از این آیه استفاده میشود كه هم زیستی مسلمانان یا اهل كتاب، تا حدی بود كه آنان برای قضاوت نزد پیامبر اسلام (ع) میآمدند. عدالت همیشه و با هر گروه، یك ارزش است. اگر حاكم یا دولت اسلامی برای داوری و میانجیگری انتخاب شد، باید عدالت را رعایت كند و نباید مسائل نژادی منطقهای، تعصبهای گروهی، تمایلات شخصی و تهدیدها در قضاوتها تأثیر بگذارد.
11. به رسمیت شناختن انبیا و كتب آسمانی
اساساً تمام كتابهای آسمانی در اصول مسائل با یك دیگر هماهنگی دارند و هدف واحدی را (تربیت و تكامل انسان) دنبال می كنند؛ اگر چه در مسائلی فرعی، به مقتضای قانون تكامل تدریجی با هم تفاوتهایی دارند و هر آیین تازه مرحلۀ بالاتری را میپیماید و برنامۀ جامعتری دارد. قرآن كریم ضمن تكریم و احترام به پیامبران و كتب آسمانی سابق، آنها را تصدیق مینماید.
«و كتاب آسمانی (قرآن) را به راستی و درستی بر تو نازل كردیم كه همخوان (مصدق) با كتاب های آسمانی پیشین و حاكم بر آنهاست، پس در میان آنان بر وفق آن چه خداوند نازل كرده است، داوری كن ...».[31]
حدود ۲۰ آیۀ دیگر نیز در تصدیق و تأیید تورات و انجیل آمده است.[32] اساساً این سنت الهی است كه هر پیامبری، پیامبر پیشین را تأیید، و هر كتاب آسمانیای، كتاب آسمانی سابق را تصدیق مینماید. خداوند در تأیید موسی (ع) و تورات، به وسیلۀ پیامبر و كتاب آسمانی بعدی، یعنی حضرت مسیح (ع) و انجیل چنین می فرماید: «و به دنبال ایشان، (تورات و موسی (ع) ) عیسی بن مریم را فرستادیم كه گواهی دهنده بر ـ حقانیت ـ تورات بوده، كه پیشاپیش او بود، و به او انجیل دادیم كه در آن نوری هست و همخوان ـ تصدیق كننده ـ با تورات است كه پیشاپیش آن ـ نازل شده ـ و راه نما و پند آموز پارسایان است».[33]
12. صلح بین المللی
اسلام از ابتدا، اصول صلح را پیریزی نموده و از این طریق، راه را برای پیمودن صلح بین المللی و همزیستی مسالمت آمیز همواره ساخته است. در این مورد كافی است كه بدانیم صلح، روح اسلام است. همانطور كه گفته شد، واژه اسلام از مادۀ «سلم» گرفته شده است و بدین جهت، متضمن معنای سلامت و آرامش است؛ لذا قرآن دستور میدهد كه همگی در حوزۀ «سلم و صلح» وارد شوند: «ای افراد با ایمان، همگی در حوزۀ مسالمت وارد شوید...».[34] «سلم» خیلی عالیتر و با دوامتر از «صلح» است؛ زیرا به معنای سلامت و امنیت است و صورت یك صلح موقت ظاهری را ندارد.
خداوند به پیامبر (ص) دستور میدهد كه اگر دشمنان تو از در مسالمت وارد شدند و به آن میل كردند، تو نیز از فرصت استفاده كن و با آنان موافقت نما: «و اگر دشمنان به صلح تمایل داشتند تو نیز مایه به صلح باش».[35]
علاقۀ اسلام به صلح میان انسانها، به حدی است كه به افراد با ایمان نوید میدهد كه شاید بر اثر نحوۀ رفتار مسالمت آمیز مسلمانان، میان آنها و دشمنان پیوند دوستی پدید آید: «چه امید است كه خداوند در میان شما و كسانی از آنان كه با هم دشمنی داشتید، مهربانی پدید آورد و خداوند بر هر كار قادر (به خلق) آمرزنده و مهربان است».[36]
افراد غیر مسلمان به دو گروه تقسیم میشوند: گروهی كه در مقابل مسلمانان ایستادند، شمشیر به روی آنها كشیدند، آنها را از خانه و كاشانه شان به اجبار بیرون كردند و ، خلاصه عداوت و دشمنی را با اسلام و مسلمانان در گفتار و عمل، آشكارا نشان دادند. تكلیف مسلمانان با این گروه این است كه از هر گونه مراوده و پیوند محبت و دوستی با این گروه خودداری نمایند. مصداق روشن آن، مشركان مكه، به ویژه سران قریش بودند؛ گروهی رسماً دست به این كار زدند و گروهی دیگر نیز آنها را یاری كردند.
اما گروه دوم، در عین كفر و شرك، كاری به مسلمانان نداشتند. نه عداوت میورزیدند، نه با آنها پیكار میكردند و نه اقدام به بیرون راندنشان از شهر و دیارشان می نمودند؛ حتی گروهی از آنها پیمان ترك مخاصمه با مسلمانان بسته بودند. باید به این گروه وفا كنند و در اجرای عدالت بكوشند. مصداق این گروه طایفۀ خزاعه بودند كه با مسلمین پیمان ترك مخاصمه داشتند.[37]
خلاصه اینكه، طرفداری از صلح و همزیستی مسالمت آمیز در سیاست خارجی، از خردمندانه ترین و مترقیترین برنامهها است و اسلام نیز این برنامه را اتخاذ كرده و تقویت نیرو را برای دفاع در مواقع اضطراری خواسته است.
اسلام برای صلح و زندگی مسالمت آمیز چنان اهمیت قایل است كه حتی در اجتماعات كوچك و در اختلاف خانوادگی نیز دستور به صلح و سازش میدهد: «و الصلح خیر».[38]
تمام موارد فوق که به صورت مختصر بیان گردید، موضع اسلام در برابر حقوق بشر و حقوق شهروندی – اعم از مسلمان و غیر مسلمان – در جامعه و نظام اسلامی است که حاوی مترقیترین قوانین در دنیای کنونی است و به جرأت میتوان ادعا کرد که هیچیک از مکاتب دنیا و سازمانهای بین المللی نتوانستند اینگونه حقوق بشر را رعایت کنند. گفتنی است؛ اگر کسانی در لباس اسلام مسئول و غیر مسئول حقوق شهروندی را نقض کند گناه جرم او به خودش بر میگردد نه به اسلام.
[1]. بقره، 29.
[2]. مائده،32.
[3]. «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی»، بقره، 256.
[4]. «ولو شاء ربک لامن من فی الارض کلهم جمیعاً أفانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین»، یونس، 99.
[5]. «و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیفکر»، کهف، 29.
[6]. «ولو شاء الله ما اشرکوا و ما جعلناک علیهم حفیظاً و ما انت علیهم بوکیل»، انعام، 107.
[7]. «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق أو لم یکف بربک انه علی کل شیء شهید»، فصلت، 53.
[8]. «و فی الارض آیات للموقنین * و فی انفسکم أفلا تبصرون»، ذاریات، 20-21.
[9]. الرحمن، ۱- ۴.
[10]. زمر،18.
[11]. «و لا تجادلوا أهل الكتاب إلا بالتی هی أحسن الا الذین ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذی أنزل إلینا و أنزل إلیكم و إلهنا و إلهكم واحد و نحن له مسلمون»؛ عنكبوت، 46.
[12]. «و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علم كذلك زینا لكل أمة عملهم ثم الی ربهم مرجعهم فینبئهم بما كانوا یعملون»؛ انعام، 108.
[14]. ممتحنه، 8.
[15]. مائده،42.
[16]. جامعالصغیر، سیوطی، ج2، ص473 به نقل از فرد و حکومت، دکتر زیدان.
[17]. همان.
[18]. حدید، 25.
[19]. «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئاً و لا یتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله فإن تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون»، آل عمران، 64.
[20]. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 2، ص 450.
[21]. «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إن اکرمکم عند الله أتقاکم إن الله علیم خبیر»، حجرات، 13.
[22]. «کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و أنزل معهم الكتاب بالحق لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه ....»، بقره، 213.
[23]. تعبیر «بنی آدم» در چند آیه، از جمله: آیات 26، 27، 35 و 171 سوره ی اعراف و آیه 70 سوره ی اسراء به كار رفته است.
[24]. انفطار، 6؛ انشقاق، 6 و حدود 60 آیه ی دیگر.
[25]. ر. ك: یاسر ابو شبانه، النظام الدولی الجدید بین الواقع الحالی و التصور الاسلامی، ص 542 – 543.
[26]. «لا ینهاكم الله عن الدین لم یقاتلوكم فی الدین و لم یخرجوكم من دیاركم أن تبروهم و تقسطوا إلیهم إن الله یحب المقسطین»؛ ممتحنه، 8.
[27]. «انما ینهاكم الله عن الذین قاتلوكم فی الدین و أخرجوكم من دیارك و ظاهروا علی إخراجکم أن تولوهم و من یقولهم فأولبك هم الظالمون»، ممتحنه، 9.
[28]. جعفر سبحانی، مبانی حكومت اسلام، ترجمه و نگارش داود الهامی، ص 526 ـ 530.
[29]. «فان جاوك فاحكم بینهم أو أعرض عنهم»؛ مائده، 42.
[30]. تفسر نمونه، ج 4، ص 386.
[31]. «و أنزلنا إلیك الكتاب بالحق مصدقاً لما بین یدیه من الكتاب و مهیمنا علیه فاحكم بینهم بما أنزل الله»؛ مائده، 48.
[32]. برخی آیات عبارتند از: آل عمران، 50 « و مصدقا ما بین یدی من التوراة ....». نساء، 47: «یا أیها الذین اوتوا الكتاب بما نزلنا مصدقا لما معكم». مائده، 46: «فیه هدی و نور و مصدقا لما بین یدیه من التوراة ...». صف، 6: «انی رسول الله الیكم مصداقا لما بین یدی من التوراة». بقره، 89: «و لما جاءهم كتاب من عندالله مصدق لما معهم». بقره، 101: «و لما جاءهم رسول من عند الله مصدق لما معهم».
[33]. «و قفینا علی اثارهم بعیسی ابن مریم مصدقا لما بین یدیه من التوراة و آتیناه الانجیل فیه هدی و نور و مصدقا لما بین یدیه من التوراة و هدی و موضوعة للمتقین»؛ مائده، 46.
[34]. «یا أیها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم كافة...»؛ بقره، 208.
[35]. «و أن جنحوا للسلم فاجنح لها...»، انفال، 61.
[36]. «عسی الله أن یجعل بینكم و بین الذین عادیتم منهم مودة و الله قدیر و الله غفور رحیم»؛ ممتحنه، 7.
[37]. تفسیر نمونه، ج 22، ص 31 ـ 32.