قبل از پرداختن به اصل مسئله، یعنی قوامیت مردان بر زنان، از نگاه قرآن بیان نکاتی چند برای روشن شدن جایگاه و منزلت زن در دین اسلام ضروری به نظر میرسد.
1. زن به عنوان نیمی از جمعیت دنیا و عضوی فعال در کانون بزرگ جامعه انسانی، همچنین یکی از دو رکن پدید آورنده بنیان خانواده، در طول تاریخ داوریهای گوناگونی را نسبت به خود دیده است. نگاهی گذرا به تاریخ نشان میدهد که زن در بیشتر جوامع از نوعی محرومیت رنج برده است. هرچند در فرهنگها و جوامع مختلف، در طول تاریخ این تمایز و اختلاف شدت و ضعف متفاوتی داشته است، ولی استمرار و فراگیری آن غیر قابل انکار است. زنده به گور کردن دختران در جاهلیت عرب، کشته شدن زنان به دست مردان در جامعۀ سومری و یا فروش آنان برای ادای دین،[1] نمونهای از ظلمهای بیحد و حصر نسبت به زنان است. جفاهایی که در طول قرون و اعصار تا به امروز نسبت به زنان رفته و میرود، چه از ناحیۀ آنانی که معتقد به مرد سالاری و خدایگانی مرد در خانه بودهاند و چه از ناحیه، جریانهای تند و رادیکال که به آزادی مطلق زن میاندیشند، بیان آنها در توان این مختصر نیست، بلکه این نوشته به طور خیلی خلاصه و تنها از باب نمونه در صدد تبیین جایگاه و تجدید حیات زن در اسلام و احقاق حقوق آنان توسط مکتب حیات بخش اسلام است.
2. با طلوع و ظهور مکتب اسلام در سرزمین جزیرة العرب، به مدد تعالیم اسلام و سنت نبوی و اهل بیت(ع) زن دارای جایگاه و منزلت در خور شأن خویش گشت و جایگاه حقیقی خود را باز یافت.
امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی در این باره میگوید: اسلام میخواهد که زن و مرد رشد داشته باشند. اسلام زنها را نجات داده است، از آن چیزهایی که در جاهلیت بود، آن قدری که اسلام به زن خدمت کرده است، خدا میداند به مرد خدمت نکرده است.[2] اسلام زنها را در مقابل مردها قرار داده، نسبت به آنها تساوی دارند، البته یک احکام خاص به مرد است که متناسب با مرد است، یک احکام خاص به زن است، مناسب با زن است، این نه این است که اسلام نسبت به زن و مرد فرقی گذاشته است.[3]
3. همسانی در آفرینش: قرآن کریم زنان و مردان را دو گروه از انسانها میشناسد که از گوهر و جان یگانه آفریده شدهاند. در آموزههای قرآنی، انسانیت یک نوع است که مرد و زن هر دو به یک اندازه و به گونهای برابر از آن برخوردارند. قرآن در این باره میفرماید: «خلقکم من نفس واحدة ثم جعل منها زوجها...»؛ شما را از یک نفس آفرید و همسرش را از همان نفس خلق کرد.[4]
«هوالذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها...»؛ او است خدایی که شما را از یک نفس آفرید و از همان نفس همسر او را خلق کرد.[5]
4. همچنین، در مهمترین شاخصۀ انسانی؛ یعنی تعقل و خردورزی، زنان و مردان سهم و بهرهای یکسان و برابر دارند: «قل هو الذی أنشاکم و جعل لکم السمع و الابصار و الأفئده»؛ بگو! او کسی است که شما را آفرید و برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد.[6]
مفسران و دانشمندان مسلمان «افئده» در آیه فوق را به معنای اندیشه که بشر را از دیگر جانوران متمایز میسازد، گرفتهاند.[7]
5. تبعیض آمیز نبودن حقوق زن و مرد در زندگی زناشویی: در قرآن اقتدار، سلطه و امتیازی که به نفع زن اعتبار شده، همسنگ آن چیزی است که به نفع مرد لحاظ شده است، هرچند ممکن است در پارهای از مصادیق تفاوتهایی دیده شود؛ مانند حق نفقه که مرد ملزم به رعایت آن است و حق تبعیت زن در سکونت و...؛ زیرا قرآن میفرماید: «و لهن مثل الذی علیهن...»؛ برای زنان حقوقی است، مانند آنچه برایشان است.[8] مفسران از این آیه تساوی حقوق زن و مرد را استنباط کردهاند.[9]
اکنون با توجه به مطالب فوق باید گفت؛ واقعیت این است که در قرآن موردی وجود ندارد که در آن به صورت واضح از برتری حقوقی یا فضیلت موهبتی، خارج از دایرۀ اراده و اختیار انسان به «درجه» تعبیر شده باشد، بلکه واژۀ «درجه» یا «درجات» به مقام و جایگاه دنیوی یا اخرویای اشاره دارد که اراده و عمل انسان زاینده آن باشد:[10] «لکل درجات مما عملوا»؛ برای همه، منزلتهایی است که ناشی از کارهای آنان است.[11]
قرآن کریم در سوره نساء میفرماید: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض...»؛ مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به جهت برتریهايى كه خداوند (از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است.[12]
قوام، در نگاه اهل لغت به معنای کارپردازی و محافظت و نگهبانی است. قیام گاهی به معنای محافظت و اصلاح میآید و از همین قبیل است،[13] «قام الرجل علی المرأة صانها و قام بشأنها». قوامیت مرد بر زن؛ یعنی او را حفظ نمود و به امور او پرداخت.[14]
مفسران قرآن کریم نیز اکثراً به نقل این دیدگاه مشترک لغت شناسان پرداختهاند و «قوام» در آیۀ «الرجال قوامون علی النساء» را به معنای سرپرست، نگهبان و کارپرداز گرفتهاند. از باب نمونه در این مقال به دو مورد اشاره میشود. «قوام اسم است برای کسی که با جدیت به کاری میپردازد. وقتی گفته میشود، این قیم زن است، مراد کسی است که به کار او میپردازد و به نگهداری او اهتمام میورزد».[15]
«کلمۀ قیم به معنای آن کسی است که مسئول قیام به امر شخص دیگر است و کلمۀ قوام و قیام مبالغه در همین معنا است».[16]
بنابراین، با توجه به جایگاه و منزلت زن در دین اسلام و با توجه به معنایی که برای قوام بیان شد، از آیۀ «الرجال قوامون علی النساء» میتوان چنین برداشت کرد که آیه در بیان رهبری و سرپرستی واحد و منظم – در خانواده – با توجه به مشورتها و مسئولیتهای لازم است، نه در صدد تشریع و تجویز استبداد، سلطه و اجحاف نسبت به زنان.[17]
از آنجا که خانواده یک واحد کوچک اجتماعی است، طبیعی است که – مانند یک اجتماع بزرگ – رهبری و سرپرستی واحدی را میطلبد. بنابراین، این مسئولیت به جهاتی و به لحاظ خصوصیاتی که در مردان وجود دارد؛ نظیر غلبۀ قدرت تفکر مرد بر نیروی عاطفه و احساسات وی، داشتن بنیه و نیروی جسمی بیشتر در جهت دفاع از حریم خانواده و تعهد مالی در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداخت هزینههای زندگی، به عهدۀ مرد گذاشته شده است.
البته ممکن است زنانی در زمینههای ذکر شده بر مردان امتیاز داشته باشند، ولی قوانین به موارد جزئی نظر ندارد، بلکه نوع و کلیت را در نظر میگیرد و بدون تردید از نظر کلی مردان نسبت به زنان برای سرپرستی خانواده آمادگی بیشتری دارند.
از پیامبر گرامی اسلام(ص) درباره برتری مردان بر زنان سؤال شد، آنحضرت فرمود: «کفضل الماء علی الارض، فبالماء تحیی الارض و بالرجال تحیی النساء"، ثم تلاهذه الآیة "الرجال قوامون علی النساء»؛ فضیلت مرد بر زن مثل فضیلت آب نسبت به زمین است، با آب زمین زنده میشود و با مردان زندگی زنان به نشاط و شادابی و زایندگی میرسد. آنگاه پیامبر آیۀ «الرجال قوامون علی النساء» را تلاوت فرمود.[18]
امام صادق(ع) در این باره میفرماید: «من سعادة الرجل ان یکون القیم علی عیاله»؛ و قوامیت بر خانواده نشانه سعادت مرد است.[19]
طبق این دو روایت، اگر مسئولیت قوامیت به دوستی در محیط خانواده انجام پذیرد، موجب نشاط، طراوت و سلامت زندگی است.
[1]. پژوهشهای قرآنی، ش 25 – 26، بهار و تابستان 1380، به نقل از المرأة فی التاریخ و الشریعة، احمد حمرانی ، ص 20.
[2]. صحیفهی نور، ج 3، ص 82.
[3]. همان، ج 4، ص 60.
[4]. زمر، 6.
[5]. اعراف، 189.
[6]. ملک، 23.
[7]. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمهی ابن خلدون، ج 2، ص 860.
[8]. بقره، 228.
[9]. علامه طباطبائی در تفسیر المیزان میگوید: آنچه عدالت اجتماعى اقتضا دارد و معناى تساوى را تفسير مىكند اين است كه در اجتماع ، هر صاحب حقى به حق خود برسد ، و هر كس به قدر وسعش پيش برود، نه بيش از آن، پس تساوى بين افراد و بين طبقات تنها براى همين است كه هر صاحب حقى، به حق خاص خود برسد، بدون اين كه حقى مزاحم حق ديگرى شود، و يا به انگيزۀ دشمنى و يا تحكم و زورگوئى يا هر انگيزه ديگر به كلى مهمل و نا معلوم گذاشته شود، و يا صريحا باطل شود، و اين همان است كه جملۀ: و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجة ... ، به آن بيانى كه گذشت، به آن اشاره مىكند، چون جمله نامبرده در عين اين كه اختلاف طبيعى بين زنان و مردان را مىپذيرد، به تساوى حقوق آن دو نيز تصريح مىكند.(ترجمه الميزان، ج 2، ص 415 )؛ برای اطلاع از دیدگاه های مفسران اهل سنت نگاه کنید به: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 506؛ رشید رضا، تفسیر المنار، ج 2، ص 268 – 297.
[10]. پژوهشهای قرآنی، ش 25-26، سال 1380، ص 153.
[11]. انعام، 132.
[12]. نساء، 34.
[13]. ابن منظور، لسان العرب، ج 11، واژه «قوم».
[14]. سعید الخواری، اقرب الموارد، واژه «قوم».
[15]. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 10، ص 88.
[16]. طباطبائی، محمد حسین، المیزان، (ترجمه فارسی)، ج 4، ص 542.
[17]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 3، ص 411- 416.
[18]. کاشانی، فیض، تفسیر صافی، ج 1، ص 448.
[19]. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 15، ص 251.