لطفا صبرکنید
26436
- اشتراک گذاری
اسلام واقعی همان تشیع است که امام علی(ع) معارف آنرا از پیامبر اکرم(ص) دریافت و به پیروان خود انتقال داده است و انتساب تفکر شیعی به شخصی یهودی به نام «عبدالله ابن سبأ» به دلایل عقلی و نقلی زیادی، دروغ محض است. وجود «سیف بن عمر» به عنوان راوی این داستان، یکی از دلائل واهی بودن این نسبت است. هرچند این دلیل به تنهایی میتواند گواه صادقی بر مدعای ما باشد؛ چراکه سیف بن عمر نه تنها در میان علمای شیعه اعتباری ندارد، بلکه بسیاری از علمای اهل سنت هم احادیث او را ضعیف شمرده و او را دروغ پرداز معرفی نمودهاند. برخی نیز او را زندیق(مانوی مذهب) دانسته که احادیث را دستکاری کرد. با توجه به بیاعتبار بودن این شخص در نزد دانشمندان، کتابها و روایتهای او نیز فاقد ارزش است.
تشیّع، مکتبی است همزاد با قرآن؛ زیرا نزدیکترین فرد به پیامبر اکرم(ص)، امام علی(ع) بود که از همان روزهای نخستین نزول آیات قرآن معارف آنرا مستقیماً از آنحضرت دریافت و به دیگران انتقال داده است.
برخی از نویسندگان بیاطلاع و یا مُغرض، تاریخ پیدایش تشیع را قسمت پایانی دوران خلافت عثمان دانستهاند. آنان از فردی به نام عبدالله بن سبأ یاد کرده و گفتهاند: وی در حقیقت بر آیین یهود بود، ولی در زمان خلافت عثمان تظاهر به اسلام نمود و در حقیقت در پی آن بود که آیین اسلام را مخدوش سازد. بدین منظور عقیدهی خلافت و امامت حضرت علی(ع) را مطرح کرد و عصمت را از شرایط امام دانست و به امامت که در اصل یک مسئلهی سیاسی و عادی بود، لباس قداست پوشید. همچنین مسئله غاصبانه و ناحق بودن خلافت خلفای پیشین را مطرح ساخت و مردم را به شورش علیه خلیفه برانگیخت که نتیجه آن قتل خلیفه سوم به دست شورشیان بود. بنابر این، مذهب تشیع ساخته و پرداخته او است.[1]
همچنین ابن سبأ را پایهگذار فرقهای به نام سبائیه میدانند،[2] و بزرگانی؛ مانند ابوذر غفاری، عمار بن یاسر، عبدالرحمن بن عدیس، صعصعة بن صوحان، محمد بن ابیحذیفه، محمد بن ابیبکر، مالک اشتر را از افراد این فرقه ساختگی شمردهاند.[3]
اما با مراجعه به دلایل عقلی و نقلی روشن خواهد شد که این نسبت، دروغ بزرگ و تهمتی ناجوانمردانه است. وجود سیف بن عمر به عنوان راوی این داستان تنها یکی از دلایل ساختگی بودن آن است که در ادامه به آن اشاره خواهد شد. در اینجا به برخی از این دلایل عقلی و نقلی اشاره میشود:
- خواستگاه تشیع چیزی غیر از کتاب خدا، سنت پیامبر(ص) و حکم عقل نیست. آیاتی مانند آیهی «ولایت»،[4] آیهی «تبلیغ»،[5] آیهی«اکمال»[6] و آیهی «خیر البریّه»،[7] همچنین روایاتی نظیر روایت سفینه،[8] روایت ثقلین،[9] غدیر خم[10] و آیات و روایات فراوان دیگر به خوبی ادعای فوق را اثبات میکنند که به اقتضای سؤال مورد بحث، مجال پرداختن به آنها نیست و در جای خود و کتب مربوطه به خوبی به این مطلب پرداخته شده است.
- در احادیث شیعه و نیز کتابهای مربوط به ملل و نحل از عبدالله بن سبأ به عنوان فردی غالی که به الوهیت حضرت علی(ع) قائل بود یاد شده و گفته شده است که امام علی(ع) با او به شدت برخورد کرد؛ نخست او را تبعید و سپس دستور قتل او را صادر فرمود.[11] همچنین این شخص در روایتی مورد لعن امام سجاد(ع) واقع شده است.[12] روشن است که چنین شخصی نمیتواند پایهگذار تشیع باشد.
- علمای شیعه به تبعیت از امامان معصوم(ع) این شخص را همواره مورد طعن و لعن قرار دادهاند. مثلاً مرحوم کاشف الغطاء دربارهی عبدالله بن سبأ اینگونه نوشته است: «اما عبدالله بن سبأ که او را به شیعه و شیعه را به او میچسبانند، پس این کتب شیعه است که او را لعن نموده و از او بیزاری جستهاند و کوچکترین کلمهای که رجالیون شیعه درباره وی گفتهاند این است که عبدالله بن سبأ ملعونتر از آن است که ذکر شود».[13] در حالی که اگر او از پایهگذاران تشیع بود، میبایست علمای شیعه از او به بزرگی یاد کنند.
- لازمهی این فرضیه این است که دستگاه خلافت اسلامی را بیخبر از واقعیتها و رخدادها یا بیاعتنا به سرنوشت اسلام و مسلمانان یا بیکفایت و ناتوان در مقابله با توطئهها بدانیم. با اینکه گزارشهای تاریخی از برخورد شدید خلیفه(عثمان) و کارگزاران حکومت با مخالفان حکایت میکند. هرچند آنان(مخالفان) از بزرگان صحابه بودند، چنانکه ابوذر غفاری را به ربذه تبعید کردند و عمار یاسر را به شدت کتک زدند و بر او صدمه جسمانی وارد کردند. با اینحال، سکوت و بیتفاوتی دستگاه خلافت در برابر چنان توطئهی بزرگی که طرفداران این فرضیه مطرح کردهاند، چگونه قابل توجیه است؟![14]
- همانگونه که اشاره شد؛ افراد بزرگ و اصحاب برجستهای؛ مانند ابوذر، عمار، محمد بن ابیبکر و... از طرفداران ابن سبأ و از اعضای فرقهی سبائیه شمرده شدهاند که این خود، دلیلی دیگر بر کذب بودن این افسانه است. چگونه ممکن است افرادی، مانند ابوذر پیرو ابن سبأ یهودی باشند، در حالیکه ابوذر چهارمین شخصی است که اسلام آورد و پیامبر(ص) در مورد او فرمود: «آسمان نیلگون، سایه بر گویندهای نینداخته و زمین خاکی، گویندهای نداشته که راستگوتر از ابوذر باشد».[15] و در جای دیگر فرمود: «همانا خداوند مرا به دوست داشتن ابوذر و... امر فرمود».[16]
آنحضرت در رابطه با عمار فرمود: «سرشت عمار پُر از ایمان گشته است».[17] و «تو را ای عمار گروه باغیه میکشند».[18]
- اگر فردی به نام عبدالله بن سبأ با ویژگیهایی که در مورد او گفتهاند واقعیت داشت؛ چرا هرگز در گفتهها و نوشتههای کسانی که با علویها خصومت میورزیدند و از هیچ تلاش و تبلیغی برای مخدوش کردن چهرهی آنان دریغ نکردهاند، از چنین فرد و چنان داستانی یاد نشده است. بیگمان اگر این داستان واقعیت میداشت، بیش از همه معاویه و هواداران وی در سرکوب کردن علویان و شیعیان از آن استفاده میکردند. در حالیکه هیچ گزارش تاریخی حتی اشارهای نسبت به این مطلب ندارد.[19]
- اوّلین و در عین حال عمدهترین منبعی که افسانهی ابن سبأ را نقل کرده، تاریخ طبری(متوفی: 310ق) است.[20] به گونهای که ابن اثیر (متوفی: 630ق)،[21] ابن کثیر (متوفی: 774ق)[22] و دیگران این داستان را از تاریخ طبری نقل کردهاند و تنها سند طبری نیز نقل سیف بن عمر است، و این در حالی است که طبری نیز در مقدمهی کتابش اینگونه نگاشته است: «بیننده کتاب ما بداند که بناى من در آنچه آوردهام و گفتهام بر راویان بوده است، نه حجت عقول و استنباط نفوس، به جز اندکى، که علم اخبار گذشتگان به خبر و نقل به متأخران تواند رسید، نه استدلال و نظر، و خبرهاى گذشتگان که در کتاب ما هست و خواننده عجب داند یا شنونده نپذیرد و صحیح نداند، از من نیست، بلکه از ناقلان گرفتهام و همچنان یاد کردهام».[23] و به این ترتیب ایشان ضمن اعتراف به عدم صحت بعضی از گزارشهای تاریخی خود، مسئولیت آنرا بر گردن گذشتگان میگذارد.
از طرفی منابع مهمی؛ مانند الطبقات ابن سعد[24] و انساب الاشراف بلاذری[25] و غیره که به نقل حوادث دوران خلافت عثمان و جریان کشته شدن او پرداختهاند، داستان ابن سبأ را نقل نکردهاند!.
- برخی از محققان و بزرگان، مانند علامه عسکری(ره) با استناد به دلایل و شواهد روایی و تاریخی، در روایات مربوط به ابن سبأ خدشه کرده و اساساً منکر وجود خارجی او در تاریخ هستند و او را تنها ساخته و پرداخته افکار «سیف بن عمر» میدانند.[26]
- همانطور که اشاره شد؛ اولین منبع تاریخی که این افسانه را نقل کرده تاریخ طبری است، و این در حالی است که سلسله راویان این داستان همگی یا مجهول و ناشناختهاند، و یا در نزد علمای رجال فاقد ارزش و اعتبارند. سلسله روایت به این شرح است: 1. سری 2. شعیب 3. سیف بن عمر 4. عطیه 5. یزید فقعسی که ما به جهت اختصار فقط به بررسی شخصیت «سری»؛ یعنی کسی که طبری بدون واسطه از او روایت کرده میپردازیم، سپس به شخصیت این دروغپرداز تاریخ یعنی «سیف» اشاره خواهیم کرد.
«سری»: از آنجا که طبری به هنگام روایت از سری، نام پدر و عشیره او را نمیبرد و تنها در یک مورد گفته است که مشافهتاً (به صورت شفاهی) از «سری بن یحیی» نقل میکند، مشخص میشود که مراد او از «سری» در سایر موارد و از جمله داستان ابن سبأ، «سری بن یحیی» است، با این وجود هنوز این شخص مجهول است، چرا که «سری بن یحیی» مردّد بین چند نفر است:
- سری بن یحیی بن ایاس، اما از آنجا که این شخص در سال 167ق در گذشته است و طبری در سال 224ق متولد گشته پس طبری نمیتواند از او نقل کرده باشد.
- سری بن یحیی بن سری ابن اخی هناد بن سری: این شخص هرچند معاصر طبری است، اما نه از کسی روایت کرده است و نه کسی از او روایت نموده، همچنین هیچکس او را متصف به محدّث بودن ننموده و زندگینامهاش در کتب رجالی نیامده است؛ لذا چون مجهول است اگر طبری از او نقل کرده باشد، قابل اعتماد نیست.
از طرف دیگر برخی بر این باورند شخصی که طبری از او روایت میکرد سری بن اسماعیل همدانی کوفی پسر عموی شعبی و کاتب او است؛ اما این اعتقاد نمیتواند صحیح باشد، چراکه اولاً: شعبی به تاریخ 103ق از دنیا رفت و طبری به سال 224ق متولد شد، پس کاتب شعبی؛ یعنی سری نمیتواند طبری را درک کرده باشد. ثانیاً: بر فرض که سری بن اسماعیل طبری را درک کرده باشد باز هم مشکلی را حل نمیکند؛ چراکه این شخص در میان علمای رجال فاقد اعتبار است و او را متقلب و غیر قابل اعتماد میدانند.
گروهی دیگر نیز معتقدند طبری از سری بن عاصم بن سهل ابوعاصم همدانی روایت کرده است، هرچند این شخص معاصر طبری است، لکن او نیز نزد دانشمندان رجال از اعتبار برخوردار نیست و برخی او را سارق روایت و دروغگو و... معرفی نمودهاند.[27]
نتیجه اینکه سری شخصیت مجهولی دارد و شخصی که مجهول باشد در نزد علمای رجال قابل اعتماد نیست. سایر افراد سلسله روایت ابن سبأ نیز وضعیتی مشابه با سری دارند.[28]
سیف بن عمر
دانشمندان در شرح حال سیف آوردهاند که او بغدادی و اصلاً کوفی بود. احادیث و سخنانش ضعیف و غیر قابل اعتماد است. و گفتهاند که سیف در سال 170ق در زمان خلافت هارون الرشید از دنیا رفت. او دارای دو کتاب به نامهای الفتوح الکبیر و الردة و الجمل و مسیر عائشه است که در کتاب اول حوادث تاریخی نزدیک به رحلت تا زمان خلافت عثمان را و در کتاب دوم از شورش علیه عثمان، کشته شدن او و جنگ جمل بیان کرده است که با توجه به بیاعتبار بودن این شخص در نزد دانشمندان، کتابها و روایتهای او نیز فاقد ارزش است.
توجه به نکات زیر ماهیت سیف بن عمر را آشکار میسازد:
الف) توجه به نظرات اهل فن و دانشمندان علم رجال پیرامون سیف برای ما روشن میسازد که این شخص دروغپردازی بیش نیست و افسانهی ابن سبأ تنها یکی از بافتههای ذهن او است. نظر برخی از دانشمندان اهلسنت پیرامون سیف به این شرح است:
- یحیی بن معین: «حدیث او ضعیف و سست است و خیری در احادیث او نیست».[29]
- نسائی: «ضعیف است».[30]
- ابن حماد عقیلی: «ضعیف است و از هیچیک از روایات فراوان او نباید تبعیت کرد».[31]
- ابن ابی حاتم: «حدیثش را ترک کردهاند».[32]
- ابن حبان: «حدیثهایی را که خود جعل میکرد از زبان فرد موثّقی نقل میکرده است و نیز میگوید سیف متهم به زندقه است و گفتهاند حدیث جعل میکرده است».[33]
- دار قطنی: «ضعیف است و حدیثش را ترک کردهاند».[34]
- حاکم: «روایت او ساقط است، و متهم به زندقه است».[35]
- ابن عدی: «برخی از احادیث او به غایت مشهور است، و تمام احادیث وی انکار میشود و از احادیث وی تبعیت نمیشود».[36]
- ذهبی: «همه دانشمندان و علمای اسلام اجماع و اتفاق دارند بر اینکه حدیثش متروک است».[37]
دانشمندان دیگری که نظرات مشابهی پیرامون او دارند. لکن به همین مقدار اکتفا میشود.
ب) این شخص، از افراد، شهرها و وقایعی نام میبرد که هیچیک وجود خارجی نداشته و همگی ساخته و پرداخته ذهن او است. علامه محقق عسگری(ره) در کتابهای یکصد و پنجاه صحابی ساختگی در چهار جلد و عبدالله بن سبأ در سه جلد به بررسی برخی از آنها پرداخته است که ما به جهت جلوگیری از طولانی شدن جواب تنها به دو نمونه آن اشاره میکنیم:
اول) سیف از شهرهایی به نامهای ارماث، اغواث، عماس، ولوث، طاووس و... نام برده است که از میان کتابهای جغرافی تنها حموی (متوفی 626ق) آنها را از سیف (متوفی 170ق) در معجم البلدان نقل نموده است، در حالی که در سایر کتابها مانند: صفة جزیرة العرب تألیف ابن حائک یعقوبی، فتوح البلدان تألیف بلاذری، مختصر البلدان تألیف ابن الفقیه، الآثار الباقیة عن القرون الخالیه تألیف ابوریحان بیرونی، معجم ما استعجم تألیف بکری وزیر و تقویم البلدان تألیف اسماعیل صاحب حماة، که درباره شهرها نوشته شده است نامی از این شهرها و نقاط برده نشده است.
از نویسندگان متأخر و خاورشناسان «لسترنج» صاحب کتاب بلدان الخلافة الشرقیة و عمر رضا کحاله صاحب کتاب شبه جزیره عربستان.[38] بر مطالب حموی اعتنا نکرده و این شهرها را در کتابهای خود نیاوردهاند.
دوم) سیف از روزهایی به نام «یوم الجراثیم» یا روز خشکی، «یوم النحیب»، ارماث، یوم الاباقر (روز گاوها) و... نام برده است و داستانی برای آن ساخته که خلاصهاش چنین است:
سعد بن ابیوقاص در جنگ فارس به کنار آبی که آنرا عذیب الهجانات میگفتند فرود آمد، سعد عاصم بن عمرو را مأمور میکند تا به پایین فرات برود و او میخواهد گوسفند و یا گاوی تهیه کند اما موفق نمیشود. بعد از مدتی به فردی برخورد کرده و از او میخواهد تا او را به محلی که گاو یا گوسفند دارد راهنمایی کند، آن مرد برای عاصم به دروغ سوگند یاد کرده و میگوید سراغ ندارم در صورتی که خود او چوپان گلهای است که در بیشه قرار دارد. در این هنگام گاوی از مرغزار بانک برآورده و میگوید: کذب والله و ها نحن اولاء، به خدا قسم این مرد دروغ میگوید و ما اینجا هستیم.
در زمان حجاج خبر این واقعه به او میرسد و او اینروز را روز گاوها مینامد.
علامه عسگری در نقد این افسانه مینویسد: «در سند یوم الاباقر نام عبدالله بن مسلم عکلی و کرب بن ابیکرب عکلی آمده است. از این دو راوی مانند بسیاری از رواتی که سیف از ایشان روایت میکند نام و نشانی در کتابهای دانشمندان علم رجال و سندشناسی نیافتیم و بلاذری (در فتوح البلدان، ص 265، داستان لشکر سعد در جنگ فارس را) اینگونه نقل کرده: هرگاه لشکر سعد محتاج به آذوقه میشدند دستهای سواران را مأمور میساختند که بروند و از قسمت پایین فرات آذوقه به غارت بیاورند و نیز عمر از مدینه گاو و گوسفند برایشان میفرستاد».[39]
اینها تنها نمونههایی از دروغ پردازیهای «سیف بن عمر» است. با توجه به آنچه بیان شد؛ چگونه میتوان به حرفها و ادعاهای چنین فردی اعتماد کرد و مطالب مربوط به عبدالله بن سبأ را یک واقعه مسلم پنداشت؟!
[1]. ر. ک: ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر شیعه شناسی، ص 64، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1385ش؛ سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج 6، ص 127 – 128، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، مؤسسة الإمام الصادق(ع).
[2]. ر. ک: آمدی، سیف الدین، أبکار الافکار فی اصول الدین، تحقیق، محمد مهدی، احمد، ج 5، ص 53، قاهره، دار الکتب، 1423ق؛ درآمدی بر شیعه شناسی، ص 311؛ مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص 224، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1372ش.
[3]. درآمدی بر شیعه شناسی، ص 64 – 65.
[4]. مائده، 5. «ولىّ شما، تنها خدا و پیامبر او است و کسانى که ایمان آوردهاند: همان کسانى که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند».
[5]. مائده، 67. «اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنى پیامش را نرساندهاى. و خدا تو را از[گزندِ] مردم نگاه میدارد. آرى، خدا گروه کافران را هدایت نمیکند».
[6]. مائده، 3. «امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم».
[7]. بیّنه، 7. «در حقیقت کسانى که گرویده و کارهاى شایسته کردهاند، آنانند که بهترین آفریدگانند».
[8]. ر. ک: «امام حسین چراغ هدایت و کشتی نجات»، سؤال 10875.
[9]. ر. ک: «دلایل اعتقاد به امامت و امامان»، سؤال 321؛ «صحیح بخاری و حدیث ثقلین»، سؤال 6921؛ «چرایی اهمیت حدیث ثقلین»، سؤال 34175.
[10]. ر. ک: «مدارک حدیث غدیر»، سؤال 1953؛ «خطبه غدیر»، سؤال 1954.
[11]. درآمدی بر شیعه شناسی، ص 66؛ کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال(رجال الکشی)، محقق، مصحح، شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصطفوی، حسن، ص 107، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1409ق.
[12]. اختیار معرفة الرجال(رجال الکشی)، ص 108.
[13]. آل کاشف الغطاء، محمد حسین، أصل الشیعة و أصولها، ص 42، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چاپ چهارم، 1413ق.
[14]. درآمدی بر شیعه شناسی، ص 64 – 65.
[15]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 1، ص 52، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق؛ شیبانی، أبو عبد الله أحمد بن محمد، مسند احمد، تحقیق، الأرنؤوط، شعیب، مرشد، عادل و دیگران، اشراف، ترکی، عبد الله بن عبد المحسن، ج 11، ص 70، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق.
[16]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج 2، ص 32، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.
[17]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق، مصحح، هارون، عبد السلام محمد، ص 323، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[18]. همان، ص 324.
[19]. درآمدی بر شیعه شناسی، ص 65.
[20]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 4،ص 340، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[21]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 154، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[22]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 167، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[23]. طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ترجمه، پاینده، ابوالقاسم، ج 1، ص 6، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، 1375ش؛ تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 1، ص 7 – 8.
[24]. ر. ک: ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 39 – 61، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 5، ص 480 – 511، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[25]. ر. ک: انساب الاشراف، ج 5، ص 480 - 511.
[26]. ر. ک: عسکری، سید مرتضی، عبدالله بن سبأ و دیگر افسانههای تاریخی.
[27]. حیدر، اسد، عبدالله بن سباء من منظور آخر، ص 52 – 54، قم، مجمع جهانی اهل بیت(ع)، 1426ق.
[28]. ر. ک: همان، ص 54 – 56.
[29]. جرجانی، أبو أحمد بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق، عبد الموجود، عادل أحمد، معوض، علی محمد، ج 4، ص 507، بیروت، الکتب العلمیة، چاپ اول، 1418ق.
[30]. نسائی، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب، الضعفاء و المتروکون، محقق، زاید، محمود إبراهیم، ص 50، حلب، دار الوعی، چاپ اول، 1396ق.
[31]. عقیلی، أبو جعفر محمد بن عمرو، الضعفاء الکبیر، محقق، أمین قلعجی، عبد المعطی، ج 2، ص 175، بیروت، دار المکتبة العلمیة، چاپ اول، 1404ق.
[32]. ابن أبی حاتم، أبو محمد عبد الرحمن بن محمد، الجرج و التعدیل، ج 3، ص 579 و ج 4، ص 278 و ج 7، ص 136، هند، طبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1271ق.
[33]. ابن حبان دارمی، محمد، المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، محقق، زاید، محمود إبراهیم، ج 1، ص 345 – 346، حلب، دار الوعی، چاپ اول، 1396ق.
[34]. ابن حجر عسقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، ج 4، ص 296، هند، مطبعة دائرة المعارف النظامیة، چاپ اول، 1326ق.
[35]. همان.
[36]. همان.
[37]. ذهبی، محمد بن أحمد، المغنی فی الضعفاء، محقق، نور الدین عتر، ج 1، ص 292، بیجا، بینا، بیتا.
[38]. عبدالله بن سبأ و دیگر افسانههای تاریخی، ج 3، ص 301.
[39]. همان، ص 283.