لطفا صبرکنید
22658
- اشتراک گذاری
انسان قبل از خلقت وجود نداشت و چیزی نبود تا بتواند از خود اختیاری داشته باشد. به همین دلیل هیچ نقش و تأثیری در به وجود آمدن خود ندارد همینطور که هیچ اختیار و قدرتی در از بین بردن و معدوم ساختن خویش ندارد. بدیهی است که داشتن اختیار فرع بر وجود است.یعنی ابتدا باید انسان موجود باشد و بعد در باره ی اختیار و آزادی وی بحث شود. اما پس از خلقت آزاد و مختار است و این آزادی را خداوند منان به او بخشیده است. شیعه ی امامیه معتقد است که انسان در افعال و اعمالش نه آزاد مطلق است و نه مجبور مطلق، بلکه امری است بین ایندو.
استاد شهید مطهری درباره ی اختیار و آزادی انسان می گوید: انسان مختار و آزاد آفریده شده است؛ یعنی به او عقل ، فکر و اراده داده شده است. انسان در کارهای ارادی خود مانند سایر موجودات نیست که مجبور باشد . بشر همیشه خود را در سر چهار راه هایی می بیند که هیچ گونه اجباری ندارد که فقط یکی از آنها را انتخاب کند. سایر راه ها بر او بسته نیست.
از این رو اگر چه انسان در تولد خود اختیاری ندارد اما بعد از تولد با اختیاری که خداوند بصورت تکوینی در به او بخشیده است می تواند آزادانه مرتکب هر فعلی بشود حتی به عمر خویش خاتمه دهد و به تعبیری «خودکشی» کند، اما جواز انجام هر فعلی از جمله خودکشی به انسان داده نشده است. و در شرع مقدس اسلام چیزهای از جمله خودکشی بشدت مذمت شده اند. در متون دینی آمده است که: اگر کسی به هر انگیزه ای خودکشی کند گناه بزرگی مرتکب شده و در عالم آخرت گرفتار عذابی دردناک خواهد شد.
معلوم است که انسان با خود کشی کردن تنها می تواند خود را از این جهان (دنیا) خارج و به دنیای دیگر (برزخ) وارد سازد ولی هرگز نمی تواند خود را از جهان هستی خارج سازد و محو نماید.
انسان در خلقت خود هیچ گونه اختیاری از خود ندارند؛ یعنی در حقیقت انسان در خلقت خود مجبور است و هیچ نقش و تأثیری در آن ندارد. هم چنین بعد از خلقت و ورود به این دنیا ، اقامت در این جا نیز به اختیار وی نیست؛ چرا که به طور قطع و اجباراً روزی باید این زندگی دنیوی را ترک کند و به عالم دیگر برود. نه تنها انسان، بلکه هیچ موجودی از موجودات در خلقت خود آزاد نیستند. تنها خداوند متعال است که به انسان و دیگر موجودات زندگی و حیات می بخشد.[1]
انسان قبل از خلقت وجود نداشت و چیزی نبود تا بتواند از خود اختیاری داشته باشد. بدیهی است که داشتن اختیار فرع بر وجود است. انسان ابتدا باید موجود باشد تا بعد از وجود درباره ی اختیار و آزادی وی بحث کرد.
بنابراین، انسان به ناچار طبق اراده و مشیت الهی خلق می شود و پا به عرصه ی وجود می گذارد، «آیا زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود».[2] ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش. اما پس از به دنیا آمدن خداوند حکیم و مهربان در تصمیمات و اعمال و کارهای مربوط به زندگی دنیا به او آزادی داده و او را صاحب اختیار و اراده ساخته است پس باید بپذیریم که انسان از خود هیچ چیزی ندارد، مالک هیچ چیزی نیست، همه چیز حتی این آزادی و اختیار را خداوند از راه لطف به او عطا فرموده، آن هم نه اختیار مطلق. یکی از مسایل بسیار کهن که از دیر باز ذهن بشر را به تأمل فراخواند، مسئله «جبر و اختیار» است. این مباحث سابقه طولانی در تاریخ اسلام دارد و در میان متکلمان و فیلسوفان سه نظریه و دیدگاه در موضوع جبر و اختیار مطرح است.
گروهی معتقدند که افعال انسان از روی اراده و اختیار وی انجام می گیرد و خداوند نقشی در افعال بنده گانش ندارد. ایشان طرفدار نظریه تفویض و آزادی انسان به طور مطلق هستند. در فرهنگ اسلامی این گروه را معتزله می نامند .[3]
دیدگاه دوم، بر آن است که کارهای انسان از روی جبر بوده و معتقدند پدیده ای به نام اختیار مطلق وجود ندارد. این گروه معتقدند یک سلسله عوامل خارج از اراده انسان او را بر آن می دارد، تا دست به فعالیت و تلاش بزند. متکلمان اشاعره طرفدار این نظریه (جبر) هستند و می گویند خداوند افعال را در انسان خلق می کند و او فاعل حقیقی است و انسان فاعل مجازی می باشد . [4]
امام علی (ع) در رد این نظریه در جواب سؤال کننده ای در جریان صفین که پرسید ، آیا این حرکت ما به سوی شام با قضا و قدر الاهی بوده است. می فرماید: «ای وای تو گویی پنداشته ای که قضا و قدر الهی انعطاف پذیر و جزمی است و سرنوشت انسان ها محکوم به چنین جبری است. اگر چنین باشد، بر نظام پاداش و کیفر مهر بطلان می خورد و وعده و وعید یکسره ساقط می شود. بی گمان خدای سبحان بندگانش را در حال اختیار فرمان داده است...».[5]
پایه گذار مکتب جبر، شیطان است؛ چراکه گمراهی خود را به خدا نسبت می دهد نه به خود.
[6]
(گفت: اکنون که مرا گمراه ساختی من بر سر راه مستقیم تو در برابر آنها کمین میکنم).[7]
دیدگاه سوم این است که انسان در کارها و اعمال خویش نه اختیار مطلق دارد و نه به طور مطلق مجبور است. به بیان دیگر انسان دارای آزادی اراده و اختیار است، اما این آزادی به گونه ای نیست که بتوان قائل به «تفویض» شد. بلکه هستی او از خداوند بوده و به کارگیری آن نیروی هستی به دست خود انسان است.
دیدگاه شیعه، درباره افعال آدمی آن است که هر کاری که از انسان صادر می شود هم فعل او و هم فعل خداوند است؛ یعنی فاعلیت خداوند، فاعلیت سببی و فاعلیت انسان مباشری است. این نظریه را در اصطلاح «امر بین الامرین» می گویند.
این دیدگاه از بسیاری از آیات قرآن و تعالیم ائمه معصومین (ع) استفاده می شود و شیعه ی امامیه طرفدار این نظریه است.[8]
استاد شهید مطهری درباره ی اختیار و آزادی انسان می گوید: انسان مختار و آزاد آفریده شده است؛ یعنی به او عقل، فکر و اراده داده شده است. انسان در کارهای ارادی خود مانند سایر موجودات نیست که مجبور باشد . بشر همیشه خود را در سر چهارراه هایی می بیند که هیچ گونه اجباری ندارد که فقط یکی از آنها را انتخاب کند. سایر راه ها بر او بسته نیست. یکی از آنها به نظر و اراده شخصی او مربوط است؛ یعنی فکر و انتخاب اوست که یک راه خاص را معین می کند.
امتیاز انسان از سایر موجودات این است که اعمال و افعال وی از آن سلسله حوادثی است که سرنوشت حتمی و تخلف ناپذیر ندارد؛ زیراکه افعال انسان به هزاران علل و اسباب بستگی دارد و از آن جمله اراده، انتخاب و اختیاری است که از خود بشر ظهور پیدا می کند. [9]
در نتیجه همانطوریکه بیان شد انسان در تولد و به وجود آمدن خود وهمچنین در معدوم ساختن و خود را از گردونه هستی خارج کردن اختیاری ندارد، اما پس از خلقت آزاد و مختار است و با اختیاری که خداوند بصورت تکوینی در نهاد آدمی نهاده است می تواند با اراده مرتکب هر فعلی بشود حتی به عمر خویش خاتمه دهد و به تعبیری «خودکشی» کند، البته این بدان معنا نیست که خداوند به بشر اختیار تشریعی داده است که هر فعلی را مرتکب شود و به تعبیری دیگر، جواز انجام هر فعلی از جمله خودکشی به انسان داده نشده است.
و کوتاه سخن آنکه؛ انجام فعلی اختیاری که به مرگ انسان منتهی می شود، خودکشی بوده و[10] «خودکشی به هر نحو، حرام و از گناهان کبیره است، و از امام صادق (ع) نقل شده: هر کسی عمداً خودکشی کند همیشه در آتش جهنم خواهد بود».[11]
و از امام باقر (ع) روایت شده: «شخص مؤمن به هر بلایی گرفتار می شود و به هر مرگی ممکن است بمیرد ولی خودکشی نخواهد کرد».[12]
پس، اگر کسی به هر انگیزه ای خودکشی کند گناه بزرگی انجام داده و در عالم آخرت گرفتار عذاب دردناک خواهد شد.[13]
معلوم است که انسان با خود کشی کردن تنها می تواند خود را از این جهان (دنیا) خارج و به دنیای دیگر (برزخ) وارد سازد ولی هرگز نمی تواند خود را از جهان هستی خارج سازد و محو نماید.
برای آگاهی بیشتر به نمایه های:
1. انسان و اختیار، سؤال 287.
2. عدم تناقض قضا و قدر الهی با خودکشی، سؤال 360.
3. حرام بودن سلب حیات از خود، سؤال 417.
4. اختیار انسان در بقاء و مرگ سؤال 1217، مراجعه کنید.
[1] «الذی خلق الموت و الحیوة...» (آن کس (خدا) که مرگ و حیات را آفرید...)، ملک، آیه 2.
[2] «هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکوراً» ، سوره انسان ، آیه 1.
[3] ربانی گلپایگانی ، علی، محاضرات فی الالهیات ، ص199-203 .
[4] همان ص 192- 197.
[5] «و یحک لعلک ظننت قضاءً لازماً و قدراً حاتماً، و لو کان ذالک لبطل الثواب و العقاب و سقط الوعد و الوعید. ان الله سبحانه امر عباده تخییراً...»، معادیخواه، عبدالحمید، خورشید بی غروب (ترجمه نهج البلاغه)، ص 407.
[6] نصر، عبدالله، مبانی انسان شناسی در قرآن، ص 386.
[7] «قال فبما اغویتنی لاقعدن لهم صراطک المستقیم» ، سوره اعراف ، آیه 16.
[8] اقتباس از سؤال 223 نمایه: انسان و مسأله جبر و اختیار.
[9] مطهری، مرتضی ، مجموعه آثار ، ج 1، ص 386 – 387.
[10] اقتباس از سؤال 1217 نمایه: اختیار انسان در بقاء و مرگ.
[11] من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 95؛ الکافی، ج 7، ص 45.
[12] الکافی، ج 3، ص 112.
[13] اقتباس از سؤال 360 نمایه: عدم تناقض قضا و قدر الهی با خودکشی.