لطفا صبرکنید
بازدید
27049
27049
آخرین بروزرسانی:
1392/07/04
کد سایت
en22041
کد بایگانی
41722
نمایه
اباضیه و برخی از عقائد آنان
طبقه بندی موضوعی
شیعه و دیگر مذاهب|دین اسلام
گروه بندی اصطلاحات
فرقهها، مذهبها، گروهها
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
«اباضیه» چه فرقه ای بوده و در کجا زندگی میکنند؟
پرسش
بیشتر مستشرقین فرقه اباضیه را آخرین شاخه باقی مانده از خوارج میدانند که بیشتر آنها در عمان یا در بعضی از قسمتهای آفریقای شمالی زندگی میکنند. دیدگاه کلامی و الهی در خصوص این گروه چیست؟ آیا آنها ناصبی هستند؟
پاسخ اجمالی
اباضیه که منسوب به عبد اللّه بن اباضاند؛ گروه معتدل از خوارج هستند که در شمال آفریقا و کشور عمان زندگی میکنند. آنان عقائد افراطی خوارج را تا حدی رد کرده و عقایدی شبیه به دیگر مسلمانان پیدا کردهاند؛ اگر چه اختلافات متعددی با عقائد دیگر مسلمانان دارند.
از طرفی هر شخص یا فرقهای که با اهل بیت(ع) دشمنی کرده و از آنان تبری بجوید، ناصبی است، اما بعید است که پیروان مسلک «اباضیه» در زمان حاضر، دشمنی با اهل بیت داشته باشند.
از طرفی هر شخص یا فرقهای که با اهل بیت(ع) دشمنی کرده و از آنان تبری بجوید، ناصبی است، اما بعید است که پیروان مسلک «اباضیه» در زمان حاضر، دشمنی با اهل بیت داشته باشند.
پاسخ تفصیلی
«اِباضیه» -به كسر همزه- پيروان عبد اللّه بن اباض تميمیاند كه مردى خارجى بوده، و از ديگر خوارج انشعاب پذيرفت. پيدايش اين فرقه هنگامى صورت گرفت كه عبد اللّه بن اباض از خوارج افراطى كناره گرفت، وى در سال 65 هـ.ق به كلى از خوارج «ازرقى» جدا شد و در بصره بر ضد زبيريان خروج كرد و چون مردى فقيه بود در منابع اباضيه او را امام اهل التحقيق و امام القوم و امام المسلمين خواندند.
سبب اعتدال عبد اللّه بن اباض ظاهراً سازش او با عبد الملک بن مروان خليفه اموى و همراهى با وى بر ضد عبد اللّه بن زبير بود.
سياستى را كه عبد اللّه بن اباض در برابر خلفاى اموى پيش گرفت، جانشين وى ابو الشعثاء جابر بن زيد ازدى همچنان ادامه داد. ابو الشعثاء که اصل وى از عمان بود، و در حدود يکصد هجرى چند سال پس از مرگ عبد اللّه بن اباض در گذشت. ابو الشعثاء جابر با حجاج بن يوسف ثقفى روابطى دوستانه داشت، ولى اين حسن رابطه ديرى نپایيد و حجاج به كشتن اباضيه مانند ديگر خوارج پرداخت، و در زمان او بيشتر بزرگان اباضى به عمان تبعيد شدند.
اباضیه در بصره:
جابر؛ شاگردى ايرانى الاصل داشت كه ابو عبيده مسلم بن كريمه تميمى نام داشت و از فقها و دانشمندان آن فرقه به شمار میرفت و پس از مرگ جابر جانشين او گشت و اباضيه از سراسر عالم اسلام براى تحصيل علم در بصره به نزد او میآمدند. هنگامى كه خلافت اموى به عمر بن عبد العزيز رسيد، اميد بزرگان اباضى به جلب تأیيد آن خليفه افزايش يافت. عمر بن عبد العزيز اجازه داد كه اياس بن معاويه اباضى قاضى بصره شود، و در بصره يک مركز تعليمى تأسيس شد، كه طلّاب خوارج براى تحصيل بدانجا میآمدند.[1]
پس از سقوط بنى اميه و روى كار آمدن عباسيان، منصور دوانقى مدّتى نسبت به اباضيان نظر مساعد داشت. بعد از مرگ ابو عبيده انحطاط طايفه اباضيه در بصره آغاز شد، و مراكزى از جماعات آن قوم در كوفه، حجاز، حضرموت، يمن و عمان ايجاد گشت.[2]
اباضیه در عمان
از پايان قرن اوّل هجرى خوارج عمان رنگ اباضى پيدا كردند، عامل مؤثر در اين امر «جابر بن زيد» و تأثير ديگر فقهاى اباضى بصره بود، كه حجاج بن يوسف آنان را به عمان تبعيد كرده بود. پس از آن شورشى در آنجا رخ داد، كه پيشواى ايشان جلندى بن مسعود بود. اين شورش تا به حضرموت و يمن كشيده شد، ولى سرانجام در سال 134هـ.ق بر اثر رسيدن سپاهيان عباسى به فرماندهى خازم بن خزيمه بر افتاد. درباره نقش مهم عمان در تاريخ اباضيه اين ضرب المثل رايج گشت: «باض العلم بالمدينه و فرّخ بالبصره و طار الى عمان»؛ يعنى دانش(اباضیه) در مدينه تخمگذارى كرد و در بصره جوجه برآورد و به سوى عمان پرواز كرد. بعضى از رؤساى اباضى عمان لقب والى يا متقدم (پيشوا) داشتند.[3]
اباضیه در مغرب:
نخستين داعى كه به دعوت مذهب خوارج اباضى در مغرب پرداخت «سلامة بن سعيد» بود. وی از مشايخ بصره بود، كه در اوايل قرن دوم هجرى اين مذهب را در شمال آفريقا تبليغ میكرد. پس از آن به نام شخصى به اسم عبد اللّه بن مسعود تجيبى بر میخوريم، كه در ليبى و طرابلس آن مذهب را رواج میداد، و قبيله بربر (هوّاره) را به اين مذهب تبليغ میكرد.
پس از آن اسماعيل بن زياد نفوسى به توسط قبايل بربر اباضى طرابلس، به عنوان «امام الدفاع» برگزيده شد و در حدود سال 132 به قتل رسيد، و با مرگ او حكومت «زيادى» طرابلس منقرض گشت.[4]
پس از آن عبد الرحمن بن رستم كه اصل ايرانى داشت، در قيروان حكومت اباضى تشكيل داد، سپس شهر تاهرت را تسخير كرد، و در سال 160 هجری به امامت اباضيه در شمال آفريقا برگزيده شد.
در زمان دو جانشين ابن رستم، عبد الوهاب بن عبد الرحمن و افلح بن عبد الوهاب اباضيت در مغرب به اوج خود رسيد، و از قرن ششم هجرى پس از غلبه فاطميان بر شمال افريقا انحطاط دولت اباضيه در آن ناحيه آغاز شد، و اباضيان آفريقاى شمالى در چند ناحيه دور گوشهگيرى اختيار كردند و تا زمان حاضر در آن ناحيهها بر جاى ماندهاند.
فرقههای اباضی
مهمترين شاخههاى مذهبى اباضى معروف به اباضيه «وهبيه» مغرب است، كه خود را «اهل المذهب» و نيز «اهل الدعوه» میخوانند.
فرقه ديگر حارثيه هستند كه مؤسس آن مذهب حمزه كوفى بود، و در مسئله «قدر» پيرو عقايد «معتزله» شد، و آن فرقه منسوب به عالمى اباضى موسوم به حارث بن مزيد هستند.
فرقه ديگر «طريفيّه» هستند كه از ياران عبد اللّه بن طريف از اصحاب امام طالب الحق مىباشند، كه در حدود سال 129هـ.ق در جنوب عربستان تأسيس شد.
ديگر از فرق[5] اباضى: نكّار، نفاثيه، خلفيه، عمريّه، حسنيّه، سكاكيه، حفصيه و يزيديه هستند.[6]
عقائد اباضیه
آنان شاخه معتدل خوارج را تشكيل میدادند، و بر خلاف ازارقه كه از خوارج تندرو بودند، مخالفان خود را از اهل قبله كافر مىدانستند نه مشرک.
ازدواج با مخالفان و ميراث بردن از آنان را روا میشمردند، و عقیده داشتند: مرتكبان كبائر موحّدند اگر چه مؤمن نیستند. بر خلاف ديگر خوارج، امامشان را اميرالمؤمنين و خودشان را «مهاجرين» نمیخواندند، و میگفتند كه هرگاه تكليف ساقط شد عالم نيز فانى خواهد شد.
شهادت مخالفانشان را بر دوستانشان جايز میدانستند، و میگفتند هر كس مرتكب «گناه كبيره» شود كافر نعمت است نه كافر ملّت(کافر مطلق).
ايشان در مورد ائمه خود به دو حالت كتمان و ظهور قائل بودند، و میگفتند ممكن است امامى مدتها در حال كتمان باشد، و در موقع مناسب علناً اظهار امامت كند، در آن هنگام او را «امام البيعة» و «امام الظهور» گویند.
ايشان مانند دیگر مسلمانان؛ از ادله احکام؛ معترف به قرآن و سنتاند، اما به جاى «اجماع» قائل به «رأى» هستند. میگويند خداوند از گناهان صغيره در میگذرد، ولى از صاحبان گناهان كبيره جز به توبه در نمیگذرد.[7]
تذکر: با توجه به مخالفت خوارج با امام علی(ع) و بنابر برخی از اطلاعات درباره اباضیه، در گذشته آنان امیر المؤمنین(ع) و عده زیادی از اصحاب پیامبر(ص) را کافر میدانستند،[8] اما روشن نیست که پیروان مسلک اباضیه امروزه این نسبت را قبول و بدان اعتقاد داشته باشند.[9]
سبب اعتدال عبد اللّه بن اباض ظاهراً سازش او با عبد الملک بن مروان خليفه اموى و همراهى با وى بر ضد عبد اللّه بن زبير بود.
سياستى را كه عبد اللّه بن اباض در برابر خلفاى اموى پيش گرفت، جانشين وى ابو الشعثاء جابر بن زيد ازدى همچنان ادامه داد. ابو الشعثاء که اصل وى از عمان بود، و در حدود يکصد هجرى چند سال پس از مرگ عبد اللّه بن اباض در گذشت. ابو الشعثاء جابر با حجاج بن يوسف ثقفى روابطى دوستانه داشت، ولى اين حسن رابطه ديرى نپایيد و حجاج به كشتن اباضيه مانند ديگر خوارج پرداخت، و در زمان او بيشتر بزرگان اباضى به عمان تبعيد شدند.
اباضیه در بصره:
جابر؛ شاگردى ايرانى الاصل داشت كه ابو عبيده مسلم بن كريمه تميمى نام داشت و از فقها و دانشمندان آن فرقه به شمار میرفت و پس از مرگ جابر جانشين او گشت و اباضيه از سراسر عالم اسلام براى تحصيل علم در بصره به نزد او میآمدند. هنگامى كه خلافت اموى به عمر بن عبد العزيز رسيد، اميد بزرگان اباضى به جلب تأیيد آن خليفه افزايش يافت. عمر بن عبد العزيز اجازه داد كه اياس بن معاويه اباضى قاضى بصره شود، و در بصره يک مركز تعليمى تأسيس شد، كه طلّاب خوارج براى تحصيل بدانجا میآمدند.[1]
پس از سقوط بنى اميه و روى كار آمدن عباسيان، منصور دوانقى مدّتى نسبت به اباضيان نظر مساعد داشت. بعد از مرگ ابو عبيده انحطاط طايفه اباضيه در بصره آغاز شد، و مراكزى از جماعات آن قوم در كوفه، حجاز، حضرموت، يمن و عمان ايجاد گشت.[2]
اباضیه در عمان
از پايان قرن اوّل هجرى خوارج عمان رنگ اباضى پيدا كردند، عامل مؤثر در اين امر «جابر بن زيد» و تأثير ديگر فقهاى اباضى بصره بود، كه حجاج بن يوسف آنان را به عمان تبعيد كرده بود. پس از آن شورشى در آنجا رخ داد، كه پيشواى ايشان جلندى بن مسعود بود. اين شورش تا به حضرموت و يمن كشيده شد، ولى سرانجام در سال 134هـ.ق بر اثر رسيدن سپاهيان عباسى به فرماندهى خازم بن خزيمه بر افتاد. درباره نقش مهم عمان در تاريخ اباضيه اين ضرب المثل رايج گشت: «باض العلم بالمدينه و فرّخ بالبصره و طار الى عمان»؛ يعنى دانش(اباضیه) در مدينه تخمگذارى كرد و در بصره جوجه برآورد و به سوى عمان پرواز كرد. بعضى از رؤساى اباضى عمان لقب والى يا متقدم (پيشوا) داشتند.[3]
اباضیه در مغرب:
نخستين داعى كه به دعوت مذهب خوارج اباضى در مغرب پرداخت «سلامة بن سعيد» بود. وی از مشايخ بصره بود، كه در اوايل قرن دوم هجرى اين مذهب را در شمال آفريقا تبليغ میكرد. پس از آن به نام شخصى به اسم عبد اللّه بن مسعود تجيبى بر میخوريم، كه در ليبى و طرابلس آن مذهب را رواج میداد، و قبيله بربر (هوّاره) را به اين مذهب تبليغ میكرد.
پس از آن اسماعيل بن زياد نفوسى به توسط قبايل بربر اباضى طرابلس، به عنوان «امام الدفاع» برگزيده شد و در حدود سال 132 به قتل رسيد، و با مرگ او حكومت «زيادى» طرابلس منقرض گشت.[4]
پس از آن عبد الرحمن بن رستم كه اصل ايرانى داشت، در قيروان حكومت اباضى تشكيل داد، سپس شهر تاهرت را تسخير كرد، و در سال 160 هجری به امامت اباضيه در شمال آفريقا برگزيده شد.
در زمان دو جانشين ابن رستم، عبد الوهاب بن عبد الرحمن و افلح بن عبد الوهاب اباضيت در مغرب به اوج خود رسيد، و از قرن ششم هجرى پس از غلبه فاطميان بر شمال افريقا انحطاط دولت اباضيه در آن ناحيه آغاز شد، و اباضيان آفريقاى شمالى در چند ناحيه دور گوشهگيرى اختيار كردند و تا زمان حاضر در آن ناحيهها بر جاى ماندهاند.
فرقههای اباضی
مهمترين شاخههاى مذهبى اباضى معروف به اباضيه «وهبيه» مغرب است، كه خود را «اهل المذهب» و نيز «اهل الدعوه» میخوانند.
فرقه ديگر حارثيه هستند كه مؤسس آن مذهب حمزه كوفى بود، و در مسئله «قدر» پيرو عقايد «معتزله» شد، و آن فرقه منسوب به عالمى اباضى موسوم به حارث بن مزيد هستند.
فرقه ديگر «طريفيّه» هستند كه از ياران عبد اللّه بن طريف از اصحاب امام طالب الحق مىباشند، كه در حدود سال 129هـ.ق در جنوب عربستان تأسيس شد.
ديگر از فرق[5] اباضى: نكّار، نفاثيه، خلفيه، عمريّه، حسنيّه، سكاكيه، حفصيه و يزيديه هستند.[6]
عقائد اباضیه
آنان شاخه معتدل خوارج را تشكيل میدادند، و بر خلاف ازارقه كه از خوارج تندرو بودند، مخالفان خود را از اهل قبله كافر مىدانستند نه مشرک.
ازدواج با مخالفان و ميراث بردن از آنان را روا میشمردند، و عقیده داشتند: مرتكبان كبائر موحّدند اگر چه مؤمن نیستند. بر خلاف ديگر خوارج، امامشان را اميرالمؤمنين و خودشان را «مهاجرين» نمیخواندند، و میگفتند كه هرگاه تكليف ساقط شد عالم نيز فانى خواهد شد.
شهادت مخالفانشان را بر دوستانشان جايز میدانستند، و میگفتند هر كس مرتكب «گناه كبيره» شود كافر نعمت است نه كافر ملّت(کافر مطلق).
ايشان در مورد ائمه خود به دو حالت كتمان و ظهور قائل بودند، و میگفتند ممكن است امامى مدتها در حال كتمان باشد، و در موقع مناسب علناً اظهار امامت كند، در آن هنگام او را «امام البيعة» و «امام الظهور» گویند.
ايشان مانند دیگر مسلمانان؛ از ادله احکام؛ معترف به قرآن و سنتاند، اما به جاى «اجماع» قائل به «رأى» هستند. میگويند خداوند از گناهان صغيره در میگذرد، ولى از صاحبان گناهان كبيره جز به توبه در نمیگذرد.[7]
تذکر: با توجه به مخالفت خوارج با امام علی(ع) و بنابر برخی از اطلاعات درباره اباضیه، در گذشته آنان امیر المؤمنین(ع) و عده زیادی از اصحاب پیامبر(ص) را کافر میدانستند،[8] اما روشن نیست که پیروان مسلک اباضیه امروزه این نسبت را قبول و بدان اعتقاد داشته باشند.[9]
[1]. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص 6، آستان قدس رضوی، مشهد، 1372ش.
[2]. همان، ص 7.
[3]. همان.
[4]. همان، ص 8
[5]. برخی آنان را شامل سه فرقه حفصيه، حارثيه و يزيديه دانستهاند؛ نک: خاتمی، احمد، فرهنگ علم کلام، ص 46، انتشارات صبا، تهران، 1370ش.
[6]. فرهنگ فرق اسلامی، ص 8.
[7]. همان، ص 9.
[8]. رفیق عجم، موسوعة مصطلحات ابن خلدون و الشريف علي محمد الجرجانی، ج 2، ص 1، مكتبة لبنان ناشرون، بیروت، 2004ق.
[9]. اين گروه امروزه ادعا میكنند كه دوستدار حضرت امام علی(ع) و حتی دشمن معاويه هستند، و چون معتقد به قيام و خروج امام با شمشيراند، خوارج خوانده شدهاند؛ نک: http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=2357&urlId=715
ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات