لطفا صبرکنید
61656
- اشتراک گذاری
دین اسلام جامع ترین و کامل ترین دین الهی برای رسیدن به تکامل و سعادت ابدی است که از سوی خدای متعال برای هدایت انسان آمده است. آنچه که باعث می شود ما دین اسلام را بپذیریم، دلایل زیر است:
1. جامعیت دین اسلام.
2. هماهنگی تعالیم اسلام با عقل سلیم.
3. نارسایی ادیان غیر از اسلام.
4. به سر آمدن تاریخ دیگر ادیان و تحریف آنها در گذر زمان.
اینها برخی از دلایل ما در پذیرش اسلام به عنوان دین برگزیده است.
واژه "اسلام" مصدر باب افعال از "س ل م" به معنای صحت، عافیت و دوری از هر گونه عیب، نقص و فساد است و در باب افعال دارای معانی زیر است: انقیاد، اطاعت و امتثال امر و نهی بدون هیچ گونه اعتراض.[1]
دین اسلام جامع ترین و کامل ترین دین الهی در سلسله ادیان، برای رسیدن به تکامل و سعادت ابدی است که از سوی خدای متعال برای هدایت انسان آمده است. آنچه که باعث می شود ما دین اسلام را بپذیریم، دلایل زیر است:
الف: دین حق در هر زمانی همواره یکی بیش نیست و بر همه کس لازم است با شناسایی کامل از آن پیروی کنند. از نگاه قرآن دین صحیح دین اسلام بوده، و انتخاب آن ضرورت دارد ؛ قرآن کریم میفرماید: « هر که جز دین اسلام دین دیگری را بخواهد، هرگز از وی پذیرفته نشود و در آخرت، اهل نجات نخواهد بود».[2]
استاد مطهری (ره) ضمن تأکید بر این نکته، چنین مینویسد: «... دین حق در هر زمانی یکی بیش نیست و بر همه کس لازم است از آن پیروی کند. این اندیشه که میان برخی از مدعیان روشنفکری اخیراً رایج شده است که میگویند: همه ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یکسانند، اندیشه ی نادرستی است. البته صحیح است که میان پیامبران خدا اختلاف و نزاعی وجود ندارد...، ولی این سخن به این معنا نیست که در هر زمانی چندین دین حق وجود دارد و طبعاً انسان میتواند در هر زمانی هر دینی را که میخواهد بپذیرد. برعکس، معنای این سخن این است که انسان باید همه پیامبران را قبول داشته باشد و بداند که پیامبران سابق، مبشّر پیامبران لاحق خصوصاً خاتم و افضلشان بودهاند و پیامبران حق، مصدق پیامبران سابق بودهاند. پس لازمه ایمان به همه پیامبران این است که در هر زمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم که دوره اوست. و قهراً لازم است در دوره ختمیة، به آخرین دستورهایی که از جانب خدا به وسیله ی آخرین پیامبر رسیده است، عمل کنیم و این لازمه اسلام؛ یعنی تسلیم شدن به خدا و پذیرفتن رسالت های فرستادگان اوست.... درست است که در دین، اکراه و اجباری نیست: «لا اکراه فی الدین»[3] ولی این سخن به این معنا نیست که دین خدا در هر زمانی متعدد است و ما حق داریم هر کدام را که بخواهیم، انتخاب کنیم... در هر زمانی یک دین حق، وجود دارد و بس. هر زمان پیغمبر صاحب شریعتی از طرف خدا آمده مردم موظف بودهاند که از راهنمایی او استفاده کنند و قوانین و احکام خود را چه در عبادات و چه در غیر عبادات از او فرا گیرند تا نوبت به حضرت خاتم الانبیا رسیده است. در این زمان اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی بجوید، باید از دستورات دین او [خاتم الانبیاء(ص)] راهنمایی بجوید «قرآن کریم میفرماید: « و هر کس غیر از اسلام دینی بجوید هرگز از او پذیرفته نشود و او در جهان دیگر از جمله زیانکاران خواهد بود ».[4]
اگر گفته شود که مراد از اسلام، خصوص دین ما نیست، بلکه منظور تسلیم خدا شدن است، پاسخ این است که البته اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم است، ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان، شکل آن همان دین گرانمایهای است که به دست حضرت خاتم الانبیاء ظهور یافته است و قهراً کلمه اسلام بر آن منطبق میگردد و بس. به عبارت دیگر، لازمه تسلیم خدا شدن، پذیرفتن دستورهای او است و روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان چیزی است که آخرین رسول او آورده است».[5]
ب: نارسایی ادیان موجود در جهان (غیر از اسلام).
دلایل نارسایی دیگر ادیان موجود در جهان امروز:
قبل از بیان ادله نارسایی دیگر ادیان موجود در جهان، توجه شما را به دو نکته جلب می کنیم:
نکته اوّل؛ منظور ما این نیست که همه ی آنچه در ادیان دیگر الهی موجود است باطل است و هیچ سخن حقی در آنها یافت نمی شود، بلکه مقصود این است که در این ادیان مطالبی وجود دارد که قابل پذیرش نیست و این ادیان نمی توانند بیان کننده ی چهره کامل دین باشند.
نکته دوم: این که ما در این بررسی کوتاه به گوشه هایی از نارسایی دو دین مهم جهان امروز؛ یعنی دین مسیحیت و یهودیت اشاره می کنیم و ارزش و اعتبار بقیه ی ادیان که از نظر مقبولیت و اعتبار از این دو دین پایین تر هستند معلوم می شود.
اما ادله ای که اثبات می کند دین مسیحیت امروز نمی تواند چهره کامل حقیقت باشد:
1. انجیل متواتر نیست و سند قطعی ندارد.
حضرت عیسی (ع) از بنی اسرائیل بود و زبانش عبرانی و در بیت المقدس ادعای نبوت کرد و مردم آن سرزمین هم عبری بودند و به او ایمان نیاورند، مگر عده ی اندکی که ما از حال آنها اطلاع نداریم، اما چند تن از مردم بیت المقدس که زبان یونانی می دانستند در شهرهای آسیای صغیر متفرق گشتند و مردم را دعوت به دین حضرت مسیح کردند و کتاب هایی به زبان یونانی نوشتند و در آن مطالبی گنجانیدند و به مردم یونان و روم گفتند: عیسی چنین گفت و چنان کرد. آنهایی که حضرت عیسی را دیده بودند و شاهد اعمال و اقوال او بودند و زبان او را می دانستند در فلسطین بودند و حضرت عیسی (ع) را به پیغمبری قبول نکردند و آن حکایت هایی که به زبان یونانی نوشته شده است مجعول دانستند و آنها که این کتب و حکایات را قبول کردند مردم دور بودند که نه شهر بیت المقدس را دیدند و نه حضرت مسیح را مشاهده کردند و نه زبان او را می دانستند و اگر داستان هایی که در انجیل نوشتند، دروغ هم بود نه نویسندگان مانع از نوشتن داشتند و نه شنوندگان راهی به تکذیب.
مثلاً در انجیل متی است که چون حضرت مسیح متولد شد چند تن مجوس از شرق آمدند و پرسیدند آن پادشان یهود که تازه متولد شد کجاست؟ و ما ستاره او را در مشرق دیدیم. آنها نشان ندادند، ناگاه همان ستاره را دیدند در آسمان حرکت کرد تا بالای آن خانه که حضرت عیسی (ع) در آن خانه بود بایستاد، دانستند در آن خانه است. یک چنین حکایتی که قطعاً مجعول است در انجیل نوشتند و باک از رسوایی نداشتند، برای آن که به زبان عبری برای اهل بیت المقدس ننوشتند، بلکه برای غریبان نوشتند و در غریبی لاف بسیار توان زد، و ما یقین داریم که هیچ منجم معتقد نیست با ولادت هر کس ستاره ای پیدا می شود . بالای سر او حرکت می کند نه مجوس به این معتقدند و نه غیر مجوس. و نیز گوییم قدمای مسیحیان در کشته شدن حضرت مسیح اختلاف داشتند و در بعضی اناجیل مرقوم بود که اصلاً آن حضرت کشته نشد با آن که اگر کسی در شهری کشته شود از کثرت توجه مردم به این امور مخفی نمی ماند. خصوصاً به دار آویختن، اما چون نویسندگان انجیل برای غربا و به زبان غربا نوشتند و این غربا در بیت المقدس نبودند تا از حقیقت کشته شدن یا نشدن آن حضرت آگاه باشند نویسندگان انجیل با آزادی تمام هر چه مصلحت دانستند نوشتند و باک نداشتند و سیصد سال پس از حضرت مسیح مجلسی تشکیل دادند و علمای نصاری مشورت کردند که چگونه باید اختلاف در این امور را برانداخت رأیشان بر این شد که از میان انجیل ها چهار انجیل انتخاب کنند و مطالب آنها را صحیح دانند و مابقی که حد و حصر نداشت باطل دانند و کشته نشدن آن حضرت در انجیل ها مردود قرار گرفت و غیر رسمی شد.[6]
2. دلیل دوم بر نارسایی دین مسیحیت، وجود موارد متعدد از تناقض و تحریف در کتاب انجیل امروزی است. برای اطلاع بیشتر به کتاب های راه سعادت تألیف علامه شعرانی[7] و اظهار الحق، تألیف فاضل هندی هبة الله بن خلیل الرحمن، و قرآن و کتاب های آسمانی دیگر، تألیف شهید هاشمی نژاد مراجعه نمایید.
ج: دلیل سوم، ناسازگاری بعضی از اعتقادات مسیحیت با مبانی منطق و عقل است مانند این که معتقدند: خدای پسر، به شکل انسان مجسم شد، گناهان بشر را بر خود می گیرد و با تحمل رنج صلیب، کفاره گناهان می گردد. در انجیل یوحنا چنین می خوانیم:
«زیرا خداوند، جهان را این قدر محبت نموده که پسر یگانه خود را داد، تا هر که بر او ایمان آورد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی یابد، زیرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوری کند، بلکه تا به وسیله او جهان نجات یابد.[8]
در مورد دین یهودیت نیز این سه اشکال مهم وجود دارد.
چون اوّلا: تورات دارای سه نسخه است.
1. نسخه عبرانی که نزد یهود و علمای پروتستان معتبر است.
2. نسخه سامری که نزد سامریین (طایفه دیگری از بنی اسرائیل) معتبر است.
3. نسخه یونانی که علمای مسیحی غیر پروتستان آن را معتبر می شمارند.
نسخه سامریان فقط شامل پنج کتاب حضرت موسی(ع) و کتاب یوشع و داوران است و کتب دیگر عهد عتیق را معتبر نمی شمارد. و مدت زمان و فاصله بین خلقت حضرت آدم تا طوفان نوح در نسخه اول 1656 سال و در نسخه دوم 1307 و در نسخه سوم 1362 سال است. پس هر سه نسخه نمی توانند صحیح باشند، بلکه یکی باید معتبر و صحیح باشد و آن هم معلوم نیست کدام است.[9]
ثانیاً: در تورات نیز مطالبی وجود دارد که برای عقل انسانی قابل پذیرش نیست.
مثلاً در تورات خدا به صورت انسانی معرفی شده که راه می رود، آواز می خواند دروغگو و فریب کار است. زیرا به آدم گفته است که اگر از درخت نیک و بد بخورد خواهد مرد، ولی آدم و حوا از میوه آن درخت خوردند و نه تنها نمردند بلکه به نیک و بد هم آشنا شدند.[10]
و یا داستان کشتی گرفتن خدا با حضرت یعقوب که در تورات آمده است.[11]
ج: برتری اسلام
یکی ازدلایل ما برای پذیرش دین اسلام برتری آن است. و بر تری اسلام از زوایای مختلف قابل بررسی است؛
1. زنده و جاوید بودن معجزه ی دین اسلام؛ چون معجزه ی اصلی این دین «قرآن» است که از نوع کتاب و منطق و دانش است بر خلاف معجزه انبیای گذشته که از نوع امور محسوس بوده است و به همین جهت همیشه زنده است و متکی بر خودش می باشد و وابسته به حضور و حیات مختص پیامبر اسلام (ص) نیست و به همین جهت معجزه اسلام جاودانی و ابدی است.
علاوه بر این که قرآن با اعلان تحدی و مبارز طلبیدن دم به دم به جهانیان حیات و جاودانگی خود را اعلام می نماید: «و اگر درباره آنچه بر بنده ی خود نازل کردیم شک و تردید دارید یک سوره همانند آن بیاورید».[12]
2. تحریف نشدن کتاب آسمانی اسلام( قرآن)؛ یعنی هیچ تغییر و دگرگونی در او ایجاد نشده است.
چون علاوه بر وعده ی خداوند که فرمود: «من قرآن را حفظ می کنم»،[13] شخص پیامبر (ص) عنایت خاصی به حفظ دقیق آن داشته اوّلاً: به عده ای که به کاتبان وحی معروف اند دستور می دادند تا آیات و سوره ها را مکتوب نمایند. ثانیاً: تشویق فراوان اصحاب و یاران خود که قرآن را حفظ نمایند، لذا عده ی زیادی در زمان پیامبر (ص) به حافظین قرآن معروف بودند، ثالثاً: ترغیب به قرائت آن که دقیقاً باید الفاظ با خصوصیات لفظی و تجویدی قرائت گردد، نه صرف مطالعه و دریافت مفاهیم.[14]
و این عوامل باعث شده تا قرآن از آفت تحریف مصون بماند.
3. سومین راه برای اثبات برتری اسلام، توجه به مسئله خاتمیت پیامبر اسلام (ص) است چون متون دینی اسلام[15] تأکید دارند که پیامبر اسلام آخرین پیامبر خداست و بعد از او پیامبری نخواهد آمد.
و در همه جوامع بشری آخرین دستورالعمل یک مدیر و کارفرما، ملاک عمل قرار می گیرد و لازم الاجرا خواهد بود، و با آمدن دستورالعمل جدید، قبلی ها خود به خود ملغی می شوند.
و در متون دینی ادیان دیگر نیامده که پیامبرشان آخرین فرستاده خداست، بلکه به نوعی؛ بشارت به ظهور پیامبر اسلام را به پیروان خود داده اند؛[16] یعنی به نوعی موقتی بودن خود را بیان نموده اند.
4 . مطلب چهارم که باید در نظر داشت مسئله جامعیت اسلام است، اسلام در ابعاد مختلف و متعدد روحی و روانی فردی و اجتماعی و مادی و معنوی زندگی انسان دارای تعالیم است. برای شناخت بستر جامعیت و برتری مفاهیم دینی اسلام باید مطالعه مقایسه ای بین محتوای متون مقدس دین اسلام و محتوای ادیان دیگر صورت گیرد و در آن صورت برتری و جامعیت تعالیم دینی اسلام در ابواب اعتقادی، توحید و صفات خداوند، و اخلاق فردی و اجتماعی؛ حقوق، اقتصاد، سیاست و حکومت و ... آشکار و روشن می شود.
5. نکته پنجم: در میان ادیان موجود در جهان امروز تنها دینی که دارای تاریخی زنده و معتبر است اسلام است که مورخان حتی جزئیات دوران کودکی پیامبر را نیز ضبط کردند در حالی که بقیه ی ادیان دارای سند تاریخی معتبر نیستند و به همین جهت برخی از متفکران غربی حتی در وجود حضرت عیسی(ع) شک دارند و اگر قرآن ما مسلمان ها نام حضرت مسیح و دیگر انبیا را ذکر نمی کرد، شاید دین مسیح و یهود و پیامبرشان دارای چنین رسمیت و رواجی در جامعه بشری نبودند.[17] و[18]
برای آگاهی بیشتر می توانید رجوع کنید به نمایه های:
قرآن و معنای اسلام و مسلمان، س 665.
دلایل برتری شیعه، س 277.
دلایل حقانیت اسلام، س 275.
دین و مسیحیت، س 13.
دلایل تحریف عهدین، س 299.
[1]. النکت و العیون، (تفسیرماوردی)، ج 1، ص 379 – 380.
[2] آل عمران، 79 «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الاًِّسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الاَّخِرَِْ مِنَ الْخاسِرِین».
[3] بقره، 256.
[4] آل عمران، 85.
[5] مجموعه آثار، ج 1، ص 277.
[6] شعرانی، ابوالحسن ، راه سعادت، ص 187 و 188 و ص 197- 221.
[7] همان.
[8] انجیل یوحنا، 3: 16 – 17.
[9] راه سعادت، 206 و 207.
[10] تورات، سفر پیدایش، باب دوم و سوم.
[11] همان، باب 21، آیه 24.
[12] بقره، 23.
[13] حجر، 9.
[14] راه سعادت، ص 22 و 215 و 24 و 25.
[15] احزاب، 40 ؛ صمیم بخاری، ج 4 ، ص 250.
[16] راه سعادت، ص 226 تا 241 ؛ انجیل یوحنا 21: 41.
[17] مجموعه آثار، ج 16، ص 44.
[18] اقتباس از سؤال 275.