لطفا صبرکنید
14133
- اشتراک گذاری
چنین حدیثی در کتاب های حدیثی شیعه وجود ندارد، اگر چه در برخی از کتاب های علمای شیعه به آن اشاره و استناد شده است. این حدیث از کتاب های حدیثی و اولیه اهل سنت فقط در کتاب سنن ابی داود (از کتاب های حدیثی اهل سنت) آمده است و ظاهراً دیگران از این کتاب نقل کرده اند. شهید آیت الله مطهری درباره این حدیث می گوید: «در دین اسلام مصلح هست، ولى به این صورت که یک اصلاح کلى داریم که به عقیده ما شیعیان متعلق به حضرت حجت (عج) است که مصلح جهانى است. این اصلاح، جهانى و عمومى است و ربطى به بحث ما ندارد. و یک اصلاح خصوصى است که مبارزه کردن با بدعت هاى بالخصوصى است. این، وظیفه همه مردم است و در همه قرن ها هم افراد مصلح (به معناى مذکور) پیدا مىشوند. خدا هم شرط نکرده [که ظهور این افراد] هر صد سال به صد سال باشد یا دویست سال به دویست سال یا پانصد سال به پانصد سال یا هزار سال به هزار سال. هیچ کدام از اینها نیست.
سابقه و سند حدیث
چنین حدیثی در کتاب های حدیثی شیعه وجود ندارد، اگر چه در برخی از کتاب های علمای شیعه به آن اشاره و استناد شده است. این حدیث از کتاب های حدیثی و اولیه اهل سنت فقط در کتاب سنن ابی داود (از کتاب های حدیثی اهل سنت) آمده است و ظاهراً دیگران؛ مانند بیهقی و حاکم از این کتاب نقل کرده اند. در کتاب سنن ابی داود نیز این مضمون فقط در ضمن یک روایت (همین روایت) وارد شده است که ابوهریره از پیامبر (ص) نقل کرده است: "خداوند در ابتدای هر صد سال شخصی را برای احیای دین اسلام مبعوث می کند".[1]
اکثر علمای اهل سنت به این خبر واحد با دید مثبت نگاه کرده و در صدد تعیین مصداق برای آن بر آمده اند.[2]
مفهوم شناسی حدیث
درباره معنا و مفهوم این حدیث گفته شده است که در هر صد سال شخصی از علما یا سلاطین یا خلفاء یا اولیا، در راه اصلاح دین قیام می کند و چهره جدیدی به دین می دهد! پس همان طور که مشاهده می شود درباره این که چنین شخصی از چه صنفی است، اختلاف شده است و اختلاف شایع تر و عمیق تر در تعیین مصداق این شخص است. علمای اهل سنت برخی را از خلفا انتخاب کرده و برخی را از سلاطین و برخی دیگر را علما و فقها![3] در این میان مفاد این حدیث به شیعه هم سرایت کرده و عده ای بنا بر ذوق و سلیقه خود کسانی را به عنوان احیا کننده دین در هر صد سال نام برده اند![4]
همچنین اختلاف شده است که چه چیزی توسط این شخص احیا می شود؟ اصل دین؟ احکام؟ عقاید؟ یا ...
اختلاف بعدی این است که آیا یک شخص خاص به عنوان احیا کننده دین در هر صد سال ظهور می کند، یا آن که احیای دین توسط عده ای از عالمان آن زمان محقق می شود.[5]
با توجه به این که این روایت در منابع حدیثی شیعه وارد نشده است و برخی راویان آن نیز مورد تأیید ما مورد نیستند، چنین حدیثی در بین عالمان شیعه مورد قبول واقع نشده است.
در پایان مناسب است نظر شهید مطهری درباره این حدیث را به صورت مختصر بیاوریم. ایشان تحت عنوان "خرافه ای در مسئله احیاى دین" به این مسئله پرداخته و می گوید: «وقتى که مىخواستم آن سخنرانى «احیاى فکر دینى» را انجام بدهم به این فکر افتادم که این موضوع را پیدا کنم. هرچه جستجو کردم دیدم در اخبار و روایات ما چنین چیزى وجود ندارد و معلوم نیست مدرک این موضوع چیست. اخبار اهل تسنن را گشتم، دیدم در اخبار آنها هم وجود ندارد. فقط در سنن ابى داود یک حدیث بیشتر نیست، آنهم از ابى هریره نقل شده است به این عبارت: انَّ اللَّهَ یَبْعَثُ لِهذِهِ الْامَّةِ عَلى رَأْسِ کُلِ مِائَةٍ مَنْ یُجَدِّدُ لَها دینَها. پیغمبر فرمود: خدا براى این امت در سرِ هر صد سال کسى را مبعوث مىکند تا دین این امت را تازه کند. غیر از ابى داود کس دیگرى این روایت را نقل نکرده است. حالا چطور شد که شیعه این را قبول کرده است؟....این روایت از آن روایات خوش شانس و از اهل تسنن است. آنها در این فکر رفتهاند و راجع به این موضوع در کتابها زیاد بحث کردهاند. مثلًا مىگویند اینکه پیغمبر گفته است در ابتدای هر صد سال یک نفر مىآید که دین را تجدید کند، آیا او براى تمام شئون دینى است یا اینکه براى هر شأنش یک نفر مىآید؟ یکى از علما مىآید که در کارهاى علمى اصلاح کند، یکى از خلفا یا سلاطین مىآید که دین را اصلاح کند؟ مثلًا در اول قرن دوم عمر بن عبد العزیز بود، در اول قرن سوم هارون الرشید بود و ... از قرن هفتم به بعد که چهار مذهبى شدند، گفتند آیا براى هریک از این مذاهب باید یک مجدّد بیاید یا براى هر چهار مذهب یک مجدّد؟
....این فکر به شیعه سرایت کرده است. من کتابها را خیلى گشتم. به نظر من اولین کسى که این فکر را در شیعه وارد کرد شیخ بهایى بود، نه به عنوان اینکه این را یک حقیقت بداند و بگوید که این حدیث درست است، بلکه در رساله کوچکى که در «رجال» دارد وقتى که راجع به شیخ کلینى بحث مىکند مىگوید شیخ کلینى چقدر مرد باعظمتى است که علماى اهل تسنن او را مجدّد مذهب شیعه دانستهاند. شیخ بهایى یک مرد متبحر بود، از حرفهاى اهل تسنن اطلاعاتى داشت، خواست این را به عنوان فضیلتى از شیخ کلینى ذکر کند نه اینکه بگوید این حدیث، حدیث درستى است.
.....در دین اسلام مصلح هست، ولى به این صورت که یک اصلاح کلى داریم که به عقیده ما شیعیان متعلق به حضرت حجت(عج) است که مصلح جهانى است. این اصلاح، جهانى و عمومى است و ربطى به بحث ما ندارد. و یک اصلاح خصوصى است که مبارزه کردن با بدعتهاى بالخصوصى است. این، وظیفه همه مردم است و در همه قرنها هم افراد مصلح (به معنى مذکور) پیدا مىشوند. خدا هم شرط نکرده [که ظهور این افراد] هر صد سال به صد سال باشد یا دویست سال به دویست سال یا پانصد سال به پانصد سال یا هزار سال به هزار سال. هیچ کدام از اینها نیست».[6]
[1] سجستانی، سلیمان بن اشعث (ابو داود)، سنن ابی داود، ج4، ص 178، دارالکتاب العربی،بیروت، بی تا.
[2] ابن کثیر، معجزات النبی، ص 378، المکتبة التوفیقیه، بی جا، بی تا.
[3]حاکم نیشابوری، محمدبن عبد الله، المستدرک علی الصحیحین (با تعلیقات ذهبی)، ج4، ص 568، ح 8593، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1411ق.
[4]موسوی زنجانی، سید ابراهیم، عقائد الإمامیة الإثنی عشریة، ج3، ص 249، موسسه اعلمی، بیروت، 1413ق.
[5] معجزات النبی، ص 378؛ میلانی، سید علی، تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، ج2، ص 94، مرکز الحقائق الاسلامیة، قم، 1427ق.
[6] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار ، ج21، ص247 تا 253 با تلخیص، انتشارات صدرا،تهران.