لطفا صبرکنید
44917
- اشتراک گذاری
دموکراسی شیوهای است برای اداره جامعه. احترام به رأی اکثریت و آزادیهای فردی و مدنی و... از ویژگیهای بارز آن است.
اگرچه تلازمی بین اکثریت و حقانیت نیست، اما اکثریت میتواند فعلیت بخش باشد، یا با مقبولیت خود زمینهساز تحقق حکومتی گردد. از دیدگاه اسلام، تا مردم و اکثریت، حکومتی را نپذیرند عملا زمینههای تحقق حکومت فراهم نیست.
از دیدگاه اسلام مردم حق تعیین سرنوشت خود را دارند و در پرتو حکومت اسلامی از آزادیهای فردی و اجتماعی بهره میبرند.
البته اسلام بعضی از مولفههای دموکراسی به مفهوم غربی آنرا نمیپذیرد. در اسلام رأی اکثریت اگر با کرامت انسانی در تضاد باشد، از اعتبار برخوردار نیست و مشروعیت ندارد، اما مؤلفههای دیگر دموکراسی به مراتب بهتر و زیباتر در اسلام مندرج است. به عبارت دیگر، دین و دموکراسی نه تباین تام دارند نه توافق تام، در واقع آنچه اسلام میپذیرد دموکراسی دینی است.
نظام جمهوری اسلامی ایران یکی از مصادیق روشن تعامل اسلام و دموکراسی است. امام خمینی در مقام یک مرجع دینی و فقیه جامع الشرایط با پایهگذاری جمهوری اسلامی در ایران ثابت کرد که اسلام و دموکراسی نه تنها هیچ تباین و تضادی با هم ندارند، بلکه این دو قابل جمع و تعاملاند و اسلام دموکراتیکترین شیوه را برای اداره جامعه با تکیه بر آرای مردم دارد. و مؤید این معنا آیاتی است که درباره مشورت پیامبر(ص) با مردم و مشارکت دادن آنان در مسائل سیاسی - اجتماعی و بهرهگیری از نظریات آنان،[1] و آزادی عقیده و بیان،[2] نازل شده است. و بر این معنا روایات، تاریخ و سیره معصومان(ع) هم گویا است.[3]
[1]. آل عمران، 159، «پس به لطف خدا است که با آنان نرم خو شدی، و اگر درشت خود و سخت دل بودی، از پیرامونت پراکنده میشدند، پس بر آنها ببخشای و... و در کارها با آنان مشورت نما...».
[2]. غاشیه، 21 و 22؛ زمر، 17 و 18.
[3]. سید رضی، نهج البلاغه، خ 207.
برای دستیابی به جواب توجه به نکاتی ضرورت دارد:
- "دموکراسی"، اصطلاحی است مشتق از واژهی یونانی (Demokratia) که در آن پیشوند "دموس" به معنا و مفهوم اداره امور خارجی کشور - در برابر پولیس (Polis)، ادارهی امور داخلی کشور- به کار میرود.[1]
دموکراسی امروزه در اصطلاح سیاسی به مفهوم برتری قدرت آرمان خواهانه ملی و اداره حکومت به وسیله مردم است.[2] البته، دموکراسی بویژه به عنوان یک سیستم عملی و اجرایی، مورد توافق دانشمندان علوم سیاسی نیست.[3]
الف) احترام به آزادیهای اساسی بویژه احترام به آزادی عقاید، آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات.
ب) تکیه گاه مردمی داشتن و برای ایجاد اصلاحات به خشونت متوسل نشدن.
دموکراسی شیوهای از سازماندهی جامعه است، به نحوی که بتواند همه تحولات ضروری را بدون توسل به انقلابهای خشونتآمیز پذیرا باشد. به بیانی دیگر، دموکراسی نظریهای است برای اداره جامعه و روش مؤثری است برای تبدیل انقلابها به اصلاحات.
ج) روش و ابزاری است برای حل مشکل قدرت و پیشگیری از استبداد.
ویژگیهایی که تا اینجا برای دموکراسی برشمرده شد، ویژگیهای معقول و پسندیدهای است که ظاهراً تعارضی با دیدگاههای اسلام در زمینه مسائل سیاسی - اجتماعی ندارد.
د) از ویژگیهای دیگر دموکراسی که امروزه در کشورهای غربی پذیرفته شده است و تحت عنوان "حقوق بشر" روی آن مانور داده میشود، پذیرش بدون قید و شرط خواستهای مردم است. حتی اگر این خواستهها مخالف شأن و کرامت انسانی باشد. مانند به رسمیت شناختن ازدواج همجنس و ... که یقیناً این ویژگی از دموکراسی مورد پذیرش اسلام نیست. اساساً فلسفه بعثت و ارسال رسل برای مبارزه با اینگونه خواستههای بشری و سوق دادن آنان به سوی شأن و کرامت انسانی بوده است.
اتفاقاً اکثریتی که در قرآن مورد سرزنش و مذمت قرار گرفته،[6] همین اکثریت است. اکثریتی که دعوت پیامبران را که دعوت به سعادت، هدایت و کمال بود، مخالف خواستههای خویش میدیدند و بدون تعقل و اندیشه به مخالفت برمیخاستند.
حال با عنایت به مقدمات مطروحه، نگاهی میاندازیم به دیدگاههای موجود نسبت به موضع اسلام در قبال دموکراسی(مردم سالاری):
- یک نظر این است که اساساً دین و دموکراسی دو مفهوم متباین هستند و هیچ ارتباطی با هم ندارند؛ زیرا که دموکراسی یا مردم سالاری شیوهای است که در حوزهی مسائل سیاسی و حکومتی کاربرد دارد و دین هیچ ربطی به مسائل سیاسی ندارد.
این دیدگاه کسانی است که معتقدند دین از سیاست جدا است؛ زیرا گستره و قلمرو دین در نظر اینان امور شخصی و رابطه انسان با خدا و اعتقاد به آخرت را شامل میشود و ربطی به مسائل اجتماعی و سیاسی ندارد.
- نظریهی دیگر آن است که میان این دو مفهوم، تناقض وجود دارد و با هم سازگار نیستند؛ زیرا دموکراسی برای آرا و افکار مردم ارزش مطلق قائل است و این از مفهوم دموکراسی جدایی ناپذیر است، در حالیکه اسلام چنین ارزش مطلقی را برای رأی مردم قائل نیست. به عنوان نمونه، اگر اکثریت مردم یک جامعه رأیشان بر این باشد که دین در آن جامعه حاکم نباشد، این از نظر دموکراسی پذیرفته است، اما مورد پذیرش اسلام نیست.
دو گروه در این قسمت جای دارند، در یکطرف آن متشرعینی قرار دارند که برای آرا و نظریات مردم هیچ ارزشی قایل نیستند، و در طرف دیگر آن دینستیزانی که از سر عناد نمیخواهند دین را در رأس حکومت ببینند. گروه اوّل از موضع حمایت از دین و حکومت دینی و با رویکردی ضد دموکراتیک آن دو را قابل جمع نمیدانند، و گروه دوم به حکومت دموکراتیک باور دارند و دین را ضد دموکراسی میدانند.
- تلقی دیگر این است که رابطه اسلام با دموکراسی نه تباین تام است و نه تطابق تام؛ یعنی رابطه دین و دموکراسی رابطه عام و خاص است. طبق این نظر دموکراسی انواعی دارد که بعضی از آنها غیر دینی، بعضی ضد دینی و بعضی دینی است و دموکراسی دینی مورد پذیرش اسلام است. ماهیت این نوع از دموکراسی، تفاوتی با سایر دموکراسیها ندارد. تنها ویژگی این نوع از دموکراسی دینی بودن آن است.
در همین راستا، امام خمینی در مقام یک مرجع دینی که خود بنیانگذار یکی از دموکراتیکترین نظامهای دنیا در قالب "جمهوری اسلامی" است، با پایهگذاری نظام اسلامی در ایران ثابت کرد که اسلام و دموکراسی نه تنها هیچ تباین و تضادی با هم ندارند، بلکه این دو با هم قابل جمع و تعاملاند و اسلام دموکراتیکترین شیوه را برای ادارهی جامعه با تکیه بر مردم دارد.
اگر دموکراسی را روشی تعریف کنیم که بر اساس آن اراده آزاد انسانها در انتخاب حاکمان خود و یا بر کناری آنها و تعیین سرنوشت خود، دخیل باشد و در واقع شیوه حکومت بر مبنای رأی اکثریت باشد، این مطلب با مبانی امام در تضاد نیست. امام خمینی در این باره میگوید:
«این جا آرای ملت حکومت میکند. این ملت است که حکومت را در دست دارد... و تخلف از حکم ملت برای هیچیک از ما جایز نیست و امکان ندارد».[7]
تأکید امام (ره) بر نقش محوری مردم در تعیین سرنوشت خود، در تذکرات به دولت، نمایندگان و ... کاملاً مشهود است.
حضرت امام در جایی در مقام توصیه به نمایندگان مجلس که بر خلاف مسیر ملت حرکت نکنند، میفرماید: «اگر می خواهید مطابق با میل خودتان (به) دموکراسی عمل بکنید، دموکراسی این است که آرای اکثریت و آن هم این طور اکثریت، معتبر است. اکثریت هر چه گفتند آرایشان معتبر است و لو به خلاف، به ضرر خودشان باشد، شما ولی آنها نیستید که بگوئید این به ضرر شما است ما نمیخواهیم بکنیم، شما وکیل آنها هستید».[8]
این سخنان به روشنی بیانگر این است که امام معتقد به تعیین سرنوشت افراد هر جامعه و هر ملتی به دست و با رأی خود آنها بودند. امام خمینی بر این باور بود که «در اسلام دموکراسی مندرج است و مردم آزادند در اسلام، هم در بیان عقاید و هم در اعمال، مادامی که توطئه در کار نباشد».[9] این عقیده رهبری نظام اسلامی در قانون اساسی متبلور است.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی تعامل اسلام و دموکراسی به وضوح نمایان است. در قانون اساسی جمهوری اسلامی، حکومت دینی و حکومت دموکراتیک دو حوزه جدا از یکدیگر نیستند، بلکه این دو رابطهای مشروط کننده و تعیین بخش با یکدیگر دارند، به نحوی که میتوان گفت بر پایه روح و منطق قانون اساسی، حکومت اسلامی لزوماً حکومتی دموکراتیک است و شاید به همین جهت باشد که بنیانگذار جمهوری اسلامی با برگزیدن عنوان "حکومت اسلامی" برای چنین نظامی موافقت نکرد و بر نام ذاری آن به "جمهوری اسلامی" اصرار ورزیدند.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی، فصل سوم، اصل نوزدهم و بیست و سوم، تحت عنوان حقوق ملت که شامل آزادی بیان، عقاید، فعالیتهای احزاب، آزادی مطبوعات، تساوی تمام مردم در برابر قانون و ... است. نیز فصل پنجم که با عنوان حق حاکمیت ملت آمده، بیانگر موضع اسلام در برابر دموکراسی و مردم سالاری است.[10]
این برداشت از اسلام و رابطه آن با دموکراسی مورد تأیید منابع و متون دینی اعم از آیات، روایات و سیره حکومتی پیامبر(ص) و امام علی(ع) است.
خدا در قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «... و شاورهم فی الامر...»؛[11] (و در کارها با آنان مشورت نما).
و در آیه دیگر مشورت کردن را در کنار اقامه نماز قرار میدهد.[12]
دربارهی آزادی عقیده میفرماید: «فذکر انما انت مذکر، لست علیهم بمصیطر»؛[13] پس تذکّر ده که تو فقط تذکّر دهندهاى! تو سلطهگر بر آنان نیستی.
این آیات به عنوان نمونه، بیانگر مشارکت جدی مردم در تعیین سرنوشت خود و جامعهای که در آن زندگی میکنند، هم چنین آزادی عقیده و آزادیهای مدنی از قبیل آزادی بیان و ... است.
سیره و روش معصومان(ع) نیز بیانگر همین مدعا است. پیامبر اسلام(ص) با وجودی که در مکه از ابتدای بعثت تا هنگام هجرت به مدینه، اصل مشروعیت را برای تشکیل حکومت داشتند، اما در مدینه اقدام به چنین کاری کردند؛ چون خواست عمومی مردم مدینه که در بیعتهای این مردم با آنحضرت محقق شد، چنین چیزی بود.[14]
همینطور امام علی(ع) با وجود اینکه ولایت و حق الاهی رهبری را طبق روایات غدیر و... پس از پیامبر(ص) دارا بودند، وقتی که زمینه رضایت اکثریت مردم را دیدند، ولایت عملی و حکومت بر آنان را پذیرفتند.
آنحضرت در نهج البلاغه خطاب به مردم میفرماید: «و بدان سان که رسم سخن گفتن با جباران تاریخ است، با من سخن مگویید. و چنین مپندارید که اگر با من سخن حقی گفته شود مرا گران میآید...، پس از سخن حق و پیشنهاد عدل دریغ مورزید».[15]
مشارکت در تصمیمگیری در قالب مشورت، یکی از رئوس برنامهها و سیاستهای امام علی(ع) در اداره کشور بود. این یعنی دخالت مردم در سرنوشت خویش؛ یعنی مشارکت در تصمیم گیریها.
بنابراین، اگرچه در مواردی ممکن است رأی اکثریت از مشروعیت برخوردار نباشد، اما اکثریت میتوانند، فعلیت بخش یا با مقبولیت خود زمینهساز تحقق حکومتی، گردند.
لذا از دیدگاه اسلام مردم حق تعیین سرنوشت خود را دارند و در پرتو حکومت اسلامی از آزادیهای فردی و اجتماعی بهره میبرند. اسلام اگرچه بعضی از مؤلفههای دموکراسی به مفهوم غربی آنرا نمیپذیرد، و آن در جایی است که رأی اکثریت با کرامت انسانی در تضاد باشد، اما مؤلفههای دیگر دموکراسی به مراتب بهتر و زیباتر در اسلام مندرج است. و در نتیجه نه تنها بین دین و دموکراسی هیچگونه تضادی نیست، بلکه مترقی ترین نوع دموکراسی و مردم سالاری در متن اسلام وجود دارد.[16]
[1]. علی بابایی، غلامرضا، فرهنگ علوم سیاسی، ج 1، واژهی دموکراسی؛ کوهن، کارل، دموکراسی، ترجمه، مجیدی، فریبز، ص 21.
[2]. همان.
[3]. عنایت، حمید، تفکر نوین سیاسی اسلام، ص 179.
[4]. و این سخن امروز رواج فراوان دارد که حکومتی بیشتر به حقوق مردم میرسد که دموکراتیکتر باشد.
[5]. البته بررسی موضوع دموکراسی در تعریف، تاریخچه، و ویژگیها و ارتباط حقوق مردم با دموکراسی و دیدگاه منابع اسلامی در خصوص این موضوع، خود تحقیقی گسترده و وسیع میطلبد که در اینمقال جای آن نیست.
[6]. مائده، 103.
[7]. امام خمینی، صحیفهی نور، ج 14، ص 109؛ ج 9، ص 304.
[8]. همان، ج 8، ص 247.
[9]. همان، ج 4، ص 234.
[10]. قانون اساسی جمهوری اسلامی، مصوب 1358، با آخرین اصلاحات 1368.
[11]. آل عمران، 159.
[12]. «و آنان که نماز میگذارند و کارشان به مشورت انجام میگیرد» شوری، 38.
[13] غاشیه، 21 و 22.
[14]. آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص 181.
[15]. سید رضی، نهج البلاغه(خورشید بی غروب)، ترجمه، معادیخواه، عبدالمجید، خ 207، نشر ذره چاپ اول، 1373ش.
[16]. برای آگاهی بیشتر: ر. ک: هادوی تهرانی، مهدی، ولایت و دیانت، ص117-138، قم، خانه خرد، چاپ سوم، 1381ش؛ «رابطه مردم و حکومت در اسلام»، 269؛ «انسان و کرامت»، 48.