لطفا صبرکنید
29133
- اشتراک گذاری
در این که چرا "قلب" و "بصر" در آیه مورد پرسش به صیغه جمع، اما "سمع" مفرد ذکر شده است؟ برخی از مفسران معتقدند که این تفاوت نکتهاى دارد، و برخی نیز حکمتی برای آن قائل نیستند. در این مختصر به برخی از این دیدگاه ها اشاره می شود.
کلمه "سمع" در قرآن همه جا مفرد آمده، یعنی به صورت جمع (اسماع) نیامده است، ولى "قلب" و "بصر" گاهى به صورت جمع مانند آیه مورد پرسش، و گاهى به صورت مفرد آمده است: "وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً".[1]
شیخ طوسى در تفسیر "تبیان" از یکى از ادباى معروف چنین نقل مىکند: علت مفرد آمدن "سمع" ممکن است یکى از دو چیز باشد:
1. این که سمع گاهى به عنوان اسم جمع به کار می رود و مى دانیم که در اسم جمع معناى جمع نهفته است و نیازى به جمع بستن ندارد.
2. این که سمع مىتواند معناى مصدرى داشته باشد و مصدر دلالت بر کم و زیاد هر دو مىکند، از این رو نیازى به جمع بستن ندارد.[2]
صاحب تفسیر جوامع الجامع معتقد است؛ سمع، چون مصدر است و اصولاً مصدر جمع بسته نمىشود؛ از این رو، به صورت مفرد ذکر شده است.[3]
البته، مىتوان وجه ذوقى و علمى براى این تفاوت گفت و آن این که چون تنوع ادراکات قلبى و مشاهدات با چشم نسبت به "مسموعات" فوق العاده بیشتر است؛ از این جهت قلوب و ابصار به صورت جمع ذکر شده اند، ولى "سمع" به صورت مفرد آمده است.[4]
همچنین این نکته نیز قابل توجه است: این که در این آیه قلب و بصر به صورت جمع و سمع به صورت مفرد آمده و قلب مقدم بر سمع ذکر شده دلیل خاصى ندارد؛ زیرا در آیات دیگر قرآن عکس این کار را ملاحظه مىکنیم. بنابراین، جمع و افراد این کلمات و یا تقدیم و تأخیر آنها براى تنوع در بیان مطلب است.[5] بنابر این، نیازی نیست که جمع و افراد این کلمات و یا تقدیم و تأخیر آنها الزاماً دارای حکمت و سرّی باشد که اگر به سر آن پی نبردیم، این تقدیم و تأخیرها و یا مفرد و جمع آوردن ها بیهوده تصور شود.
[1] جاثیه، 23.
[2] طوسى، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 64، دار احیاء التراث العربى، بیروت.
[3] طبرسى، فضل بن حسن، جوامع الجامع، مترجمان، ج 1، ص 26، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، چاپ دوم، 1377 ش.
[4] ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 88- 89، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374ش؛ درویش، محیى الدین، إعراب القرآن و بیانه، ج 1، ص 29، دارالارشاد، سوریه، چاپ چهارم، 1415 ق.
[5] جعفرى، یعقوب، کوثر، ج 1، ص 55، بی جا، بی تا.