لطفا صبرکنید
39840
- اشتراک گذاری
وحشی کسی بود که وحشیانه ترین برخورد را با جنازه عموی پیامبر اسلام (ص) داشت. وی علاوه بر پاره کردن بدن حمزه، به دستور همسر ابو سفیان جگر وی را در آورد. با این حال، پس از اسلام آوردن مشمول عفو پیامبر قرار گرفت و آزاد شد، اما حضرتش فرمود: خودت را از نظرم دور بدار.
در مورد این خطاب پیامبر به وحشی، عده ای معتقدند که اسلام آوردن وحشی تظاهر به اسلام بود، برای در امان ماندن از مرگ. از این رو چون به ظاهر اسلام آورد و ایمانش واقعی نبود پیامبر این گونه فرمود.
شاید از این رو به وحشی فرمود در جلو چشمانم ظاهر نشو که با هر بار دیدنش به یاد آن جنایت بزرگ افتاده و قلبش جریحه دار می شد. اگر غیر از این بود، دستور به اخراج و تبعید وی می داد، در حالی که چنین نکرد.
تفسیر رحمانی تر این سخن آن است که پیامبر خواست با این سخن، وحشی از خجالت و شرمندگی در امان باشد؛ چرا که هر وقت چشمش به چشمان مبارک پیامبر رحمت می افتاد، از جنایتی که در حق آن حضرت مرتکب شد، احساس شرم و خجالت می کرد.
برای روشن شدن دلیل این سخن (خودت را از نظرم دور بدار) پیامبر اکرم (ص) در برخورد با وحشی، قاتل جناب حمزه، ضروری است نخست نگاهی هرچند فشرده به شخصیت وحشی و جنایتی که وی مرتکب شد داشته باشیم، آن گاه به تحلیل و بررسی اصل سخن بپردازیم.
وحشی کسی بود که وحشیانه ترین برخورد را با جنازه عموی پیامبر اسلام (ص) داشت. وی که به دستور همسر ابوسفیان مأموریت کشتن عموی پیامبر را داشت، می توانست در آن صحنۀ نبرد(جنگ احد) با کشتن حمزه به مأموریتش خاتمه دهد، و تا این جا -اگر چه در لشکر کفر و در مقابل سپاه اسلام می جنگید- کار وی قابل اغماض و چشم پوشی است؛ زیرا که اقتضای جنگ و نبرد کشتن و زخمی نمودن است، اما وحشی، وحشیانه ترین عمل ممکن را نسبت به جنازه بر زمین افتاده یک انسان در صحنه نبرد انجام داد. وی علاوه بر پاره کردن بدن حمزه به دستور همسر ابوسفیان، جگر وی را در آورد.[1] طبیعی است که پیامبر اکرم (ص) با مشاهده این وضعیت دلش می شکند و ناراحت می شود. و این نه به دلیل خویشاوندی میان او و حمزه بوده، بلکه به جهت خدمات درخشانش در حمایت از اسلام و از رسول خدا در مقابل حق ستیزان بود که در این نبرد رسول خدا یکی از فرماندهان رشید و با وفایش را از دست داد. بدیهی است که با مشاهده حمزه در چنین وضعیتی حزن و اندوهش دو چندان خواهد شد.
همان گونه که می دانیم، عفو و گذشت یکی از سفارشات مکتب حیات بخش اسلام است که رسولش منادی این ارزش اخلاقی و خود در عمل بدان پای بند بوده. این صفت و ارزش اخلاقی در مورد مردم عادی در همه جای دنیا و در تمام زمان ها کاری شایسته و قابل تحسین است، اما در مورد افراد جانی و درنده خو، به نظر می رسد چندان پسندیده نباشد؛ چرا که ممکن است چنین افرادی در هر لحظه و در هر جا برای مردم جامعه مایۀ تهدید و هراس باشند؛ از همین رو است که پیامبر (ص) دستور قتل وحشى را صادر فرموده بودند. و مسلمانان نیز سخت به دنبال اجرای آن بودند که وحشى به طائف گریخت و ساکن آن جا شد. منتها پس از مدتی، هنگامی که نمایندگان مردم طائف به حضور پیامبر (ص) آمدند، او هم همراه ایشان آمد و به حضور رسول خدا (ص) رسید، شهادتین گفت و اسلام آورد. رسول خدا (ص) از او پرسید: تو وحشى هستى؟ گفت: آرى. فرمود: فرمود عمویم حمزه را چگونه کشتی؟ او جریان کشتن حضرت حمزه را از آغاز تا انجام شرح داد. پیامبر گریست و قطرات اشک از سیمای نورانیش سرازیر شد، در عین حال وحشی مشمول عفو پیامبر قرار گرفت و آزاد شد، اما حضرتش فرمود: خودت را از نظرم دور بدار. وحشى مى گوید: از آن پس هر گاه پیامبر (ص) را مى دیدم خودم را از او مخفی می کردم.[2]
این سخن پیامبر خطاب به وحشی می تواند از چند زاویه مورد توجه باشد:
1. عده ای معتقدند که اسلام آوردن وحشی تظاهر به اسلام بود، برای در امان ماندن از مرگ. از این رو چون به ظاهر اسلام آورد و ایمانش واقعی نبود پیامبر این گونه فرمود.[3] روشن است با توجه به روایتی که در ذیل آیه 106 سوره توبه در باره «مرجون لامر الله»[4] آمده، این نظر نمی تواند مورد قبول واقع شود.
2. همچنین می تواند چنین توجیه داشته باشد که هر انسانی در هر مرتبه از کمال معنوی باشد، دارای عواطف انسانی است و طبیعی است که پیامبر اسلام نیز از این قاعده اسثتنا نخواهد بود؛ از این رو، بدون این که او را از حضور در جامعه منع کند، فرمود در جلو چشمانم ظاهر نشو که با هر بار دیدنت به یاد آن جنایت بزرگ افتاده و قلبم جریحه دار خواهد شد. اگر غیر از این بود، دستور به اخراج و تبعید وی می داد، در حالی که چنین نکرد، و این خود بهترین شیوه گذشت است.
3. تفسیر رحمانی تر این سخن آن است که پیامبر خواست با این سخن، وحشی از خجالت و شرمندگی در امان باشد؛ چرا که هر وقت چشمش به چشمان مبارک پیامبر رحمت می افتاد، از جنایتی که در حق آن حضرت مرتکب شد، احساس شرم و خجالت می کرد، معنای سخن رسول خدا این است که برو و به زندگی عادی خویش بپرداز و در صدد جبران گذشته باش.
گفتنی است؛ این توجیه نمونه هایی نیز در تاریخ دارد، آن جا که
یسع بن حمزه می گوید؛ در مجلس امام رضا (ع) بودم؛ با هم صحبت می کردیم؛ عده زیادى نیز در خدمتش بودند که از مسائل حلال و حرام می پرسیدند؛ در این هنگام مردى بلند قد و گندم گون وارد شد، گفت ای پسر رسول خدا سلام علیکم، من مردى از دوستان و ارادت مندان شما هستم، از مکه مى آیم، پول خود را گم کردم و آن قدر که مرا به وطنم برساند ندارم، اگر صلاح بدانید به من کمک فرمایید تا به شهر خود برسم، در آن جا من داراى ثروتم و خدا مرا از نعمت خویش بهرهمند کرد، وقتى به شهر خود رسیدم آنچه به من عنایت کردهاى از طرف شما صدقه می دهم، من خود نمی توانم از صدقه استفاده کنم. امام فرمود خدا رحمتت کند بنشین، حضرت شروع کرد با مردم به صحبت کردن تا همه متفرق شدند، آن مرد با سلیمان جعفرى و خثیمه و من باقى ماندیم. امام فرمود اجازه می دهید من وارد اندرون شوم. سلیمان عرض کرد خدا شما را موفق کند. امام (ع) وارد اطاق شد و لحظه ای در آن جا بود، بعد در را باز کرد و همان پشت در ایستاد دست خود را خارج نمود، از بالاى در فرمود خراسانى کجا است؟
عرض کرد من این جا هستم، فرمود این دویست دینار را بگیر و از آن براى مخارج خویش استفاده کن و به آن تبرک جو، نمی خواهد از طرف من صدقه بدهى، برو که مرا نبینى و من ترا نبینم. آن مرد خارج شد، سلیمان عرض کرد خیلى به او لطف کردید و مورد شفقت خویش قرارش دادید؛ چرا صورت خود را از او پوشاندى، فرمود ترسیدم خوارى سؤال را در چهرهاش مشاهده کنم. کسى که کار بد را شیوع دهد خوار است و هر که پنهان نماید خدایش او را مى آمرزد.[5]
بنابر این، با توجه به مطالب بیان شده، برخورد پیامبر اسلام (ص) با وحشی تعامل رحمانی است، با هر رویکردی که به این موضوع نگاه کنیم!
[1]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفی حجج الله علی العباد، ج 1، ص 83، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق؛ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج 1، ص 180، اسلامیه، تهران، چاپ سوم، 1390ق؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 1، ص 322، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق؛ استر آبادی، احمد بن یحیی، آثار احمدی(تاریخ زندگانی پیامبر اسلام و ائمه اطهار)، ص 172، 173، میراث مکتوب، تهران، چاپ اول، 1374ش؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ، 20، ص 55، نشر اسلامیه، تهران، بی تا.
[2]. ر. ک: ابن اثیر، أسد الغابة، ج 4، ص 663، دار الفکر، بیروت، 1409ق؛ واقدی، محمد بن عمر، المغازى، ترجمه، مهدوى دامغانى، محمود، ص 661، مرکز نشر دانشگاهى، تهران، چاپ دوم، 1369ش؛ ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 251، دارالصادر، بیروت، 1385ش.
[3]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج1، ص: 30، دار الکتاب، قم، 1367ش.
[5]. کلینى، کافی، ج 4، ص 23-24، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ش؛ مجلسی، محمد باقر، زندگانى حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام، (ترجمه بحار الأنوار، ج 49)، خسروى، موسى، ص 92، اسلامیه، تهران، 1380ش.