لطفا صبرکنید
22977
- اشتراک گذاری
حرکت تکاملی انسان جهت نیل به سعادت حقیقی را می توان در چند محور تبیین نمود که عبارت اند از:
1. محور رابطه انسان با خداوند
2. محور رابطه انسان با خویشتن
3. محور رابطه انسان با دیگر همنوعان
از آن جا که هر یک از این محورها ویژگی و خصوصیات خاص خود را دارند، حدود و چهارچوب منحصر به فرد خود را دارند و از این رو روش مخصوص به خود را برای حرکت و سیر انسان در محور مورد نظر می طلبند. پس با توجه به این مهم می توان به خوبی دریافت که سخن گفتن در باب روابط مزبور احتیاج به بحث تفصیلی در باب ابعاد مختلف پیدا و پنهان روابط سه گانه دارد که در این مقال و مجال نمی گنجد؛ لیکن از آن جا که
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگر باید کشید
اشاره ای گذرا به برخی ویژگی ها و خصوصیات روابط فوق الذکر می نماییم.
اما ویژگی محور نخست یعنی رابطه انسان با خداوند همانا اطاعت و بندگی خداوند و تسلیم محض در مقابل او بودن است؛ یعنی انسان در برابر قادر متعال خاضعانه و خالصانه به طور کامل تسلیم محض او باشند و این اساس رابطه انسان با خداوندگار را تشکیل می دهد. از این رو هر چه ارتباط انسان با خالقش عمیق تر و محکم تر باشد روح انقیاد و تسلیم پذیری در مقابل خداوند در وی بیشتر است، و مهم ترین چیزی که موجب عمیق شدن و استحکام ریشه های رابطه انسان با حق تعالی می گردد، شناخت انسان به پروردگار جهان است.
پس اگر انسان شناخت کامل تری نسبت به جهان و خدای جهان داشته باشد از روح تسلیم پذیری بیشتری برخوردار است، براین اساس می توان نتیجه گرفت این مهم با شناخت، رابطه ای مستقیم دارد و نباید از نظر دور داشت که اختلال در رابطه انسان با خداوند موجب اختلال در دو رابطه دیگر یعنی ارتباط انسان با خویشتن و ارتباط انسان با دیگران خواهد شد. توضیح آن که وقتی سخن از رابطه انسان با خداوند می شود قطعاً از منظری الاهی به انسان و جهان نگریسته شده و انسان موجودی الاهی قلمداد شده که جلوه گاه جلال و جمال خداوند است و چنین موجودی اگر در رابطه اش با سرچشمه ازلی و ابدی کائنات خللی پدید آید، قطعاً در رابطه اش با خویش و دیگران اختلال به وجود خواهد آمد.
از این رو نخواهد توانست به حیات اصیل و واقعیش ادامه دهد و چونان حیوانات به زندگی مادی و برخواسته از غرائز و شهوات روی خواهد آورد و نتیجه آن بر همگان معلوم و آشکار است.
دومین محور از محور های حرکت تکاملی انسان، رابطه انسان با خویشتن است که چگونگی آن در چینش پایه های فکری آدمی نمودی بارز و پیدا دارد؛ یعنی انسان، هدف، چرایی و چیستی زندگی را برای خویش مشخص و معلوم نماید. به عبارتی دیگر، بداند برای چه هدفی آفریده شده؟ از هستی شناسی و معرفت شناسی و حتی انسان شناسی را برای خویش حل نموده و از بلاتکلیفی و حیرت و سرگردانی رهایی یابد؛ البته نباید جایگاه و اهمیت سیر و سلوک معنوی را در شناخت نقش و تعیین نوع رابطه آدمی با آن نادیده گرفت و حتی می توان گفت بدون این مهم انسان نمی تواند خویشتن را بشناسد.
و ناگفته پیدا است در صورت تحقق شناخت و در نتیجه رها یافتن از حیرت و سرگردانی، انسان قدمی به سوی اصلاح خویش و بالطبع اصلاح جامعه برداشته است؛ چرا که اصلاح درون و باطن آدمی اصلاح جامعه خارجی و بیرونی را نتیجه خواهد داد؛ و اصلاح فی مابین انسان و خداوند اصلاح رابطه انسان با دیگر همنوعانش را در برخواهد داشت؛ از این رو لازم است آدمی از هر امری که به اصلاح درون و باطنش ضربه می زند دوری کند.
در باب محور سوم؛ یعنی ارتباط انسان با دیگر همنوعانش باید گفت: این مهم بر دو پایه استوار است که عبارت اند از:
1. همتایانی در دین و اعتقاد و همنوعانی در آفرینش، همانگونه که امام علی(ع) در نهج البلاغه چنین فرموده اند[1]. یعنی ارتباط انسان با دیگران یا از طریق اعتقادات و باورهای واحد و یگانه و به عبارتی همفکری میسّر است و یا از طریق اشتراک در خصوصیات مختص آدمی. و به تعبیری دیگر انسان بودن.
2. محبت و عاطفه علاوه بر دو مورد مزبور می توان از طریق عواطف پر شور انسانی با دیگران ارتباط برقرار نموده و بدین وسیله خلق و در نهایت حق را از خود راضی نموده و این جاست که خداوند در قران کریم به این صفت حسنه پیامبر اشاره می نماید که " اگر تو درشت خوی سخت دل بودی هر آئینه مردمان از گردت پراکنده می شدند".[2]
و در حدیثی دیگر امام صادق(ع)" ایمان را چیزی جز عشق و محبت به خداوند نمی دانند"[3] و محبت و عشق به خداوند با دوست داشتن و مودّت مؤمنان و به طور کای انسان ها سهل الوصول خواهد بود.
ذکر این نکته لازم است که هر کدام از محور های سه گانه خود بر سه حوزه اساسی استوار است که هر یک به طور جداگانه مجموعه ابزار و راه ها و روش های متناسب با خود را برای نتیجه بخشی می طلبد که عبارت اند از:
1. شناخت خداوند
2. شناخت انسان
3. شناخت هدف انسان و ابزاری که او را به این هدف رهنمون می سازند.
باید یادآور شد که در تعریف و تحلیل حوزه های فوق الذکر حوزه های فرعی دیگری نیز گشوده می شود که خود مجموعه ای دیگر از ارزش های معنوی و عقلانی را در بردارد و این خود افق های جدیدی را بر چشمان حقیقت بین طالبان حقیقت می گشاید و هر چه انسان پیروز و سعادت مند در فعلّیت بخشیدن محورها و حوزه های اصلی و بنیادین کوشاتر باشد، می توان گفت به کمال نزدیک و نزدیک تر می گردد و هر چه انسان به سوی کمال و سعادت حقیقی نزدیک شود کم شدن مشکلات در جوامع بشری را در پی خواهد داشت، تا جایی که مشکلات از جامعه بشری رخت بربندد. این جا مضمون سخن امام خمینی (ره) قابل درک است که می فرمایند: "اگر صد و بیست و چهار هزار پیامبر در یک شهر بودند هیچ مشکلی در آن جا یافت نمی شد، همان گونه که هیچ نیازی به محکمه و قضاء و ... نبود" و یا سخن حکیمی دیگر که می فرماید: "تمام دنیا برای سلطنت دو پادشاه کوچک است، در حالی که یک فرش برای ده عارف و حکیم بزرگ است".
با ذکر این مقدمه به تبیین اجمالی حوزه های سه گانه می پردازیم.
حوزه نخست: شناخت خداوند و آگاهی به فلسفه احکام و دستورات شرعی:
از آن جا که در جهان بینی های توحیدی و الاهی محور هستی و جهان، خداوند است و همه چیز بر مدار اراده و خواست و قدرت او استوار است شناخت خداوند نقشی بس تعیین کننده و تأثیر گذار در تکامل انسان طالب حقیقت آسمانی دارد. تا آن جا که می تواند بسیاری از مشکلات انسان را حل نماید؛ و چه بسا نقطه پایان بسیاری از مصائب و دردهای بشر خسته از جهل و ظلم و بیداد باشد.
امام علی(ع) در این باره می فرماید: "سپاس خدایی را که سخنوران در ستودن او بمانند و شمارشگران، شمردن نعمت های او ندانند ... صفت های او تعریف ناشدنی است و به وصف در نیامدنی، و در وقت ناگنجیدنی و به زمانی مخصوص نابودنی... سرلوحه دین، شناختن او است؛ و در شناختن او باور داشتن او، و درست باور داشتن او یگانه انگاشتن او، و یگانه انگاشتن او را بسزا اطاعت نمودن، و بسزا اطاعت نمودن او، صفتها را از او زدودن".[4] پس شناخت خداوند و یگانگی او می تواند انسان را به سوی کمال حقیقی رهنمون سازد، همان گونه که معرفت به فلسفه و علل شرایع و احکام، می تواند بشر را به سوی حقیقت رهنمون سازد؛ چرا که خداوند کامل ترین موجود است و موجود کامل قوانین و دستورات کامل و خطا ناپذیری برای سعادت انسان ارائه می نماید، بنابراین، علم به ماهیّت و فلسفه احکام شریعت اولین قدم در پیمایش کمال و سعادت حقیقی است. از این رو حضرت فاطمه دختر گرامی پیامبر در خطبه ای در باب شناخت خداوند و فلسفه شرایع و احکام چنین می فرماید: "بر این حقیقت گواهی می دهم که جز خدای یگانه خدایی نیست و یگانه و بی همتا است، اخلاص را تأویل آن قرار داد و دل ها را گسترده پیوند با آن نمود و مشعل اندیشه را در ذهن ها برافروخت؛ خدایی را که دیدگان را یارای دیدن او و زبان ها و پندارها را توان توصیف و بیان چگونگی اش نباشد...". سپس حضرتش به واسطه بودن پیامبر بین خدای تعالی و مردمان اشارت می نماید، آن جا که می فرماید: "بر این حقیقت گواهی می دهم که پدرم محمد (ص) که درود خدا بر او و خاندان پاکش باد، بنده خدا و فرستاده او است، خداوند پیش از آن که او را فرو فرستد، برگزیده ... خداوند محمد (ص) را بر انگیخت تا کار خود را تمام نماید و آن چرا که در جهت اراده و فرمان او بود به پیش راند و برنامه های حتمی خود را که به رشته محکم تقدیر کشیده بود به انجام رساند. پیامبر که درود خدا بر او باد، دید هر فرقه ای دینی برگزیده و هر گروهی بر آستانه شعله ای خزیده و هر دسته ای به بتی نماز برده است؛ و همگان با آن که خدای را می شناختند انکار می کردند، پس خدای بزرگ تاریکی ها را به برکت وجود پدرم روشن ساخت و دل ها را از تیرگی کفر بپرداخت و پرده های حیرت را که بر دیدگان افتاده بود یک سو انداخت و در میان مردم به هدایت و روشنگری برخاست و آنان را از کژراهه رهانید و کور دلی را از آنان زدود و بینش بخشید و به آیین پایدار راه نمود و به راه راست فراخواند...". سپس در باب ارزش و فلسفه امامت چنین می فرماید: "خداوند پیروی ما را برای سامان یافتن امت، و امامت ما را برای امنیت از پراکندگی قرار داد". آن گاه در مقام بیان فلسفه احکام و شرائع و ارزش و جایگاهشان در زندگی چنین می فرماید: "خداوند ایمان شما را باعث تطهیر و پاکیزگی از شرک قرار داد و برای وارستن شما از کبر نماز را، و برای پاکیزه کردن جان و رویش روزی زکات را، و برای استوار کردن اخلاص روزه را، و برای استحکام دین حج را، و برای عزت و سربلندی اسلام و خواری و سرافکندگی کفر و نفاق جهاد را و برای دریافت پاداش معنوی صبر و شکیبایی را مقرِّر کرد.
برای مصلحت توده های نا آگاه امر به معروف را، و برای نگهبانی از خشم خداوند نیکی به پدر و مادر را و برای دراز زیستن و بقای نسل حفظ پیوند خویشان را، و برای پاسداری از خون ها قصاص را، و برای آمرزش از گناه وفای به نذر را و برای حفظ حقوق دیگران از تباه شدن و حفظ اموال مردمان از کاسته شدن، تمام نهادن پیمانه ها و ترازوها را، و برای وارستن از پلیدی ترک می گساری را، و برای نگه داری خویش از لعنت و نفرین خداوند دوری گزیدن از نسبت ناروا را، و برای تأکید بر عفت، پرهیز از دزدی را قرار داد؛ و برای اخلاص در بندگی شرک ورزیدن را حرام کرد؛ و خدا را در آنچه فرمان داده و از آنچه بازداشته پیروی کنید.[5] چرا که "از بندگان خدا تنها دانایانند که می ترسند".[6]
حوزه دوم: معرفت نفس
با مراجعه به متون دینی خصوصاً قرآن کریم در می یابیم که آیات و احادیث متعددی در باب نفس آدمی و جایگاه رفیع آن در نظام خلقت وارد شده و حتی شناخت نفس به عنوان یک محور شاخه از محورهای شناخت در قرآن مطرح شده: "بزودی می نماییم نشانه هایمان را در آفاق و در خودشان تا آشکار گردد برایشان که او است حق".[7]
این حکایت از آن دارد که اسلام اهمیت فوق العاده ای برای نفس آدمی قایل شده است و حتی از پیامبر نقل شده: "کسی که خودش را بشناسد خدای خویش را شناخته است".[8]
و به جرأت می توان گفت این سخن حضرت رسول (ص) نقطه اوج اهمیت و جایگاه ویژه نفس آدمی در جهان آفرینش است؛ چرا که از منظر عاشقان کوی دوست، تمامی جهان نشانه، مظهر و جلوه گاه اسما و صفات حق بوده و او در آینه جهان به تماشای عکس خویش نشسته است. به تعبیری رساتر از آن جا که هر موجودی مظهر و نشان دهنده اسم و صفتی از اسما و صفات حضرت حق است. حضرتش اسما و صفات خویش را در آیینه خلقت می نگرد. حال از آن جا که در سلسله مراتب آیینه ها برخی کدر و برخی شفاف و حتی بعضی شفاف ترند، می توان گفت در آیینه جهان نیز چنین قانونی حاکم بوده و در آیینه اسما و صفات برخی موجودات کدر و برخی شفاف و بعضی شفاف ترند. علاوه آن که برخی اسما و صفات حق نشان داده می شود، ولی تنها موجودی که تمام اسما و صفات حضرت دوست را با بالاترین درجه شفافیت به نمایش می گذارد، انسان است. از این رو انسان مظهر کامل صفات و اسمای حضرتش بوده و البته آیینه تمام نمای هستی. این جا است که نسبت بین شناخت نفس و شناخت رب در فرمایش رسول اکرم معنا پیدا می کند؛ چون هر کس که انسان را بشناسد خدای را شناخت چرا که انسان نشانده خداوند است؛ و البته این بیان امام علی (ع) در آن شعر معروف که می فرماید:
ای انسان تو خیال می کنی همین جسم کوچکی
در حالی که در تو عالم بزرگ تری نهفته است[9]
اشاره به همین معنا دارد.
بنابراین، شناخت نفس آدمی به مشابه مقدمه ای در تکامل انسان و یکی شدن او با منبع همه کمالات و فیوضات قلمداد می شود که خود نقش بسزایی در حل مشکلات جوامع بشری خواهد داشت.
حوزه سوم:
هدف انسان و ابزاری که او را به این هدف، رهمنون می سازد. پس از آن که انسان، خداوند و شرایع او والبته خویشتن را شناخت، باید به شناخت جایگاه خویش در نظام خلقت و به تبع آن هدفی که برای آن آفریده شده بپردازد. از این رو با توجه به مطالب پیشین می توان بیان داشت از آن جا که انسان مظهر کامل اسما و صفات خداوند در جهان آفرینش است، از جایگاه ویژه ای نزد خداوند برخوردار است و این موقعیت استثنایی و منحصر بفرد همان مقام خلیفة اللهی است که خداوند به او ارزانی داشته و خود صریحاً در قرآن از آن سخن می گوید: "نگامی که گفت پروردگار تو فرشتگان را بدرستی که من پدید آورنده ام در زمین خلیفه ای".[10] با توجه به این مقام و جایگاه هدف خلیفه خداوند چیزی جز رضایت و خشنودی او نمی تواند باشد و رضایت و خشنودی او، آیینه شدن و هم صفت شدن با او است. به تعبیری بهتر فانی شدن در او است و این مهم جز با عشق به عنوان مهم ترین و کامل ترین وسیله طی کردن کمال میسر نمی شود.
خلاصه کلام:
انسان بعد از شناخت خود و خدایش و البته جایگاه و هدف خلیفة الهی که برای رسیدن به آن تلاش می کند و نیز پس از سیر و آگاهی از توصیفات و تعاریفی که در قرآن و عترت مطهر که امتداد طبیعی و حتمی سنت رسول اکرم است، یک قدم در رسیدن به مقام خلیفة اللهی نزدیک شده؛ چون علم و آگاهی به محورها و حوزه های مذکور در رأس ارزش های معنوی است که اسنان و خصوصاً انسان امروزی بدان احتیاج مبرم داشته و او را به مقام جانشینی خداوند در روی زمین نزدیک می نماید و همین علم و معرفت به ربّ و نفس است که انسانی چون علی (ع) می سازد. همو که می فرماید: "اگر تمامی اقالیم هفت گانه را به من ببشخانید دانه جوئی را از دهان مورچه ای بستانم، چنین نمی کنم".[11]
ناگفته نماند ارزش های معنوی دیگران غیر از آنچه که بیان شد وجود دارند که نقش انکار ناپذیری در حل مشکلات جوامع انسانی در همه دوران ها داشته و دارد که حضرت فاطمه (س) به برخی از این ارزش ها اشاره می نماید و ما به طور گذرا و فهرست وار آنها را بیان می داریم.
این ارزش ها عبارت اند از:
1. مسئولیت پذیری: این مهم می تواند بخش عمده ای از مشکلات بشری را حل کند؛ چرا که با احساس مسئولیت پذیری است که انسان متوجه وظائفش در قبال خداوند، خویش و دیگران می گردد.
2. تقوا و پرهیزگاری: اگر همه آحاد جوامع انسانی با فرهنگ ها، قومیت ها و زبان های مختلف به این مهم توجه داشته باشند به جرأت می توان گفت مشکل در جامعه بشری وجود نخواهد داشت.
3. ادا کردن امانت و حکم نمودن به عدل و انصاف:
یکی از مهم ترین مطالبات اصلی و همیشگی انسان از حکومت ها و حاکمان برقراری عدالت بوده است که با اجرای آن برخی مشکلات؛ چون ظلم، فساد، تبعیض و غیره ... از جامعه بشری رخت برخواهد بست.
4. دوستی و دشمنی در راه خدا: اگر همه امور خصوصاً دوستی ها و دشمنی ها برای خداوند باشد چه خون ها که ریخته نمی شود و چه خانه ها که خراب نمی شود و چه مصیبت ها که بر بشر روا داشته نمی شود. همان گونه که شاهد فقدان هر گونه کژروی و دل بستن به غیر خدا خواهیم بود.
5. پند دادن و همدردی و مهروزی:
پند نیکو از سوی شخص نیکو صفت و نیکو سرشت می تواند موجب پیشرفت امور و البته اصلاح فرد فردِ اشخاص در جامعه انسانی شود. همان گونه که همدردی و مهربانی از آلام و دردهای مردمان کاسته و جامعه را به سوی یکرنگی و همدلی رهنمون سازد.
6. شناخت عمیق و دقیق جایگاه رسالت: این مهم نقش بسزایی در تعیین خط مشی انسان ها دارد؛ چرا که اگر جایگاه و مقام پیامبران خصوصاً حضرت خاتم النبین به خوبی شناخته شود، جوامع بشری را از کفر و الحاد می رهاند؛ چون هدف اصلی و اساسی خداوند از ارسال رسولان هدایت جامعه بشری به سوی کمال و سعادت حقیقی است، که در آیینه او شدن تبلور است.
7. شناخت خطر گناهان و آثار منفی آنها: اگر صفات رذیله از نفس آدمی رخت بر نبندند فطرت پاک انسانی در زیر گناهان مدفون خواهد شد. امام صادق (ع) در این باره می فرمایند: "زمانی که انسان مرتکب گناهی شود لکه سیاهی در قلب او پدید می آید، اگر توبه نماید محو خواهد شد و اگر تکرار نماید بزرگ و بزرگ تر می شود، تا آن که بر قلبش غلبه پیدا که در این حال هیچ گاه رستگار نمی گردد".[12]
8. استواری در مقابل تهدیدات و مبارزه جویی ها: این مسئله جایگاهی بس حیاتی در شکل گیری حرکت های اصطلاح طلبانه در جوامع بشری داشته و دارد. همان گونه که در رسالت حضرت ختمی مرتب (ص) نیز نقشی بس انکار ناشدنی ایفا نمود. حضرتش علی رغم ناملایمات و نیرنگ ها برای باز داشتنش از دعوت هیچ گاه در مقابل زورگویان و مخالفان تسلیم نشده، بلکه استوارتر و محکم تر از گذشته به دعوتش ادامه داد. آن جا که اسلام گسترش پیدا نموده و جوامع بشری به سوی شناخت و ایمان رهنمایی شدند؛ و این اهمیت استواری و صلابت در پیمودن مسیر صحیح انتخاب شده را می رساند.
9. پیروی از الگوها و نمونه های صالح و رستگار:
اهمیت و نقش آن در سعادت و خوشبختی افراد جوامع انسانی بر کسی پوشیده نیست. از این رو انتخاب الگوها و نمونه های صالح و با تقوا می تواند جامعه را به سوی حق و حقانیت هدایت نماید.
10. ایمان و عمل:
خواسته اسلام از انسان مؤمن آن است که ایمان و عمل را توأمان داشته باشد و یکی بدون دیگری خواسته ای خدایی و اسلامی نیست. در این صورت باید گفت این جدایی از مصادیق بارز جدایی نظر و عمل است. بنابراین، باید گفت که ایمان توأم با عمل می تواند جامعه را از شرّ کژی ها و بدی ها برهاند.
11. واقعیت پذیری و پرهیز از تخیل:
زندگی توأم با پذیرش و قبول واقعیات می تواند اولین گام سعادت یک جامعه را که همان علم به عیوب و نقصان ها و همچنین علم به توانایی ها و محاسن باشد، رقم زند.
12. برقراری تعادل بین زندگی مادی و زندگی اخروی:
انسان حق ندارد که آخرت را ترک نموده و به سوی دینا و لذایذ گرایش پیدا کند، همان گونه که حق ندارد دنیا را ترک نموده و رهبانیت برگزیند و فقط به آخرت گرایش داشته باشد؛ چرا که افراط و تفریط در امور مادی و معنوی بشر را از انتخاب و درک راه صحیح شناخت، باز داشته و او را به بیراهه می کشاند.
این گزیده ای از ارزش ها و خصایص بود که اگر فرزندان آدم بدان ملتزم شوند در بلندای قله انسانیت قرار خواهند گرفت؛ باشد که چنین گردد.
نتیجه فقدان ارزش های معنوی در جوامع انسانی:
از آن جا که امور با ضدهایشان شناخته می شوند؛ در مورد خطر نبودن ارزش های معنوی باید گفت: نتیجه قطعی و حتمی آن را می توان در یک کلمه خلاصه کرد و آن انحطاط انسان و جوامع انسانی است. بنابراین، می توان گفت برمسند علم، جهل خواهد نشست و در محل راستی و درستی، کذب و دورویی مأوی می گزینند. به جای حب و بغض برای خدا، ریاکاری و بی مبالاتی و رضایت از کار ملحدان و مشرکان جای گرفته، همان گونه که عدم آگاهی به مسئولیت به جای آگاهی به آن مأوی گزیده است. و همین گونه سایر صفات و ارزش هایی که ذکر آن رفت. پس می توان گفت به جای همه صفات ایجابی نقیض آن جای می گیرد و پر واضح است که فقدان چنین ارزش هایی و جایگزینی صفات منفی به جای آنها در مخالفت و ضدیت با حرکت اصلاح طلبانه پیامبران است و جوامع بشری به انحطاط و زوال خوا هند گرایید. از این رو بر همگان لازم است جهت حفظ و بقای ارزش های معنوی که از فطرت انسانی نشأت می گیرد کوشا باشند، تا جوامع بشری به سوی هدایت و رستگاری رهنمون شوند.
[1] نهج البلاغه، نامه 53.
[2] آل عمران، 159.
[3] کافی، ج 2، ص152.
[4] نهج البلاغه، خطبه 1.
[5] بحار الانوار، ج 29، ص 221 و 225.
[6] الذاریات، 21 و 20.
[7] فصلت، 53.
[8] بحار الانوار، ج 2، ص 32.
[9] دیوان امام علی (ع)، ص 179.
[10] بقره، 30.
[11] مستدرک الوسائل، ج 13، ص 211.
[12] کافی، ج 2، ص 271، شماره 13.