لطفا صبرکنید
بازدید
13301
13301
آخرین بروزرسانی:
1393/06/01
کد سایت
fa48482
کد بایگانی
59691
نمایه
بررسی روایات مربوط به عمر دنیا
طبقه بندی موضوعی
درایه الحدیث
اصطلاحات
دنیا
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
آیا احادیثی که عمر دنیا را هفت هزار سال میدانند معتبرند؟
پرسش
آیا احادیثی که عمر دنیا را هفت هزار سال میدانند درست هستند؟ مقصود از آنان چیست؟
پاسخ اجمالی
روایاتی که درباره مدت عمر دنیا(هفت هزار سال) نقل شده است؛ اولاً، از جهت سندی ضعیف هستند. ثانیاً، اگر مقصود از آنها این باشد که پس از گذشت این مدّت، قیامت کبرا برپا میشود -چنانکه به حسب ظاهر، مقصود، همین است- این معنا بیتردید، قابل قبول نیست؛ زیرا معیّن بودن وقت قیامت، خلاف گفته قرآن است. و اگر مقصود، این باشد که هنگام صدور احادیث، عمر دنیا پس از خلقت آدم(ع) در آستانه هزاره هفتم است، احتمال صحّت آن بعید نیست، و شاید متن احادیث، در نقل به معنا و در اثر فهم اشتباه راوى، بدینگونه که ملاحظه میشود، تحریف شده است.
پاسخ تفصیلی
روایاتی در برخی منابع اسلامی درباره عمر دنیا از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل شده، که به ذکر چند مورد بسنده میشود و سپس به بررسی و نقد آنها پرداخته میشود.
1. انس بن مالک از پیامبر خدا(ص) نقل میکند: «عمر دنیا، هفت روز از روزهاى آخرت است. خداى متعال میفرماید: یک روز در نزد پروردگار تو، مانند هزار سال است از آنچه شما میشمرید[1]».[2]
2. پیامبر خدا(ص): «دنیا، هفت هزار سال است و من، در هزاره آخر آن هستم ... پس از من، پیامبرى و پس از امّت من، امّتى نیست».[3]
3. پیامبر خدا(ص): «هرکس براى خدا نیاز مسلمانى را برآورَد، خداوند به اندازه عمر دنیا که هفت هزار سال است، روزهایش را براى او روزه مینویسد و شبهایش را عبادت».[4]
همانطور که دیدیم؛ احادیث ذکر شده، دلالت میکنند که عمر دنیا هفت هزار سال است. اگر مقصود از این سخن، آن باشد که پس از گذشت این مدّت، قیامت کبرا برپا میشود چنان که به حسب ظاهر، مقصود، همین است این معنا بیتردید، قابل قبول نیست؛ زیرا:
الف. سند این احادیث، معتبر نیست؛[5] بلکه برخى، این احادیث را از مجعولات شمردهاند.[6]
ب. معیّن بودن وقت قیامت، خلاف گفته قرآن است؛ چرا که از نظر قرآن، قیامت، ناگهان فرا میرسد و کسى جز خداوند، وقت آنرا نمیداند.[7]
ج. اگر هیچیک از اشکالات گذشته هم وجود نداشت، در اینگونه موارد، صحّت سند، کافى نیست و قطع به صدور، ضرورى است.[8]
امّا اگر مقصود، این باشد که عمر دنیا پس از خلقت آدم(ع) در هنگام صدور احادیث، در آستانه هزاره هفتم است، احتمال صحّت آن بعید نیست، و شاید متن احادیث، در نقل به معنا و در اثر فهم اشتباه راوى، بدینگونه که ملاحظه میشود، تحریف شده باشد. گفتنى است که روایت عیسى بن ابى حمزه، مؤیّد این تحلیل است. او میگوید: مردى به امام صادق(ع) گفت: فدایت گردم! مردم میگویند که عمر دنیا هفت هزار سال است. امام(ع) ضمن ردّ این سخن و ارائه توضیحاتى در مورد آنچه پیش از آفرینش آدم(ع) در زمین روى داده، فرمود: «آنگاه خداوند، آغاز کرد. پس آدم را آفرید و براى او ده هزار [سال] مقرّر کرد و از آن، هفت هزار و دویست سال میگذرد و اکنون شما در آخِر زمان به سر میبرید».[9]
علّامه طباطبایى(ره) در اینباره آورده است:
تاریخ یهود میگوید؛ عمر نوع بشر، به فراتر از قریب هفت هزار سال نمیرسد. این مطلب، چندان هم بیوجه نیست؛ چرا که اگر ما زن و مردى را در نظر بگیریم که داراى عمر متوسّطى بودهاند و با مزاج معتدل زیستهاند و در وضعیت میانگینى از امنیت و فراوانى و رفاه و سایر عوامل و شرایط تأثیرگذار در زندگى قرار داشتهاند، آنگاه در نظر بگیریم که آن دو با هم ازدواج کرده و در وضعیت متوسّط و متناسب، تولید نسل کردهاند و دقیقاً همین فرض را درباره فرزندانشان (چه دختر و چه پسر)، بر حسب آنچه از میانگین حال انسانها به دست میآید، در نظر بگیریم، خواهیم دید که دو نفر اوّلى که ابتدا در نظر گرفتیم در یک قرن (در سر سده)، متجاوز از هزار نفر شدهاند؛ یعنى هر یک نفر در طول یکصد سال، به قریب پانصد نفر افزایش پیدا کرده است.
حال اگر صدماتى را که از سوى عوامل گوناگون و بلایاى عمومى (از قبیل: سرما، گرما، طوفان، زلزله، وبا، طاعون، فرو رفتن در زمین، خرابى، نسلکشى و سایر بلایا) به انسان وارد میشوند، محاسبه کنیم و آنها را در بالاترین حد، به گونهاى که عوامل نابود کننده همه را در بر بگیرند، در نظر بگیریم؛ یعنى فرض کنیم که در هر یکصد سال، از هزار نفر، تنها یک نفر بماند و 999 نفر از بین بروند و در نتیجه، عامل تناسل، در هر یکصد سال، تنها یک در هزار را باقى بگذارد، آنگاه این عدد را به هفت هزار سال یعنى هفتاد قرن، ضرب کنیم، خواهیم دید که جمعیت انسانها در دنیا به دو و نیم میلیارد نفر میرسد. این محاسبه تأیید میکند که عمر نوع بشر، همان مقدارِ گفته شده است؛ امّا دانشمندان زمینشناس (دانش شناخت طبقات زمین) گفتهاند که عمر زمین، بیش از میلیونها سال است. آنها فسیل انسانها و اجساد و آثار آنها را یافتهاند که فراتر از پانصد هزار سال عمر دارند (بنا بر آنچه آنان گفتهاند). این، یافته آنها است؛ امّا دلیل قانع کنندهاى ندارند تا دل را راضى کند که این نسلها پى در پى و بدون انقطاع ادامه یافتهاند. پس رواست که گفته شود: این نوع [از موجودات،] در زمین پدید آمده، سپس زیاد شده و رشد کرده و زیسته و منقرض شده و مجدّداً پدید آمده و منقرض شده است و این وضع چندین بار تا نسل کنونى که آخرین بار است ادامه یافته است.[10]
بنا بر این، به فرض صحّت این سخن که عصر زندگى پیامبر خدا، آغاز هزاره هفتم عمر دنیا از ابتداى آفرینش آدم ابو البشر است، میتوان گفت احادیثى که عمر دنیا را هفت هزار سال میدانند، در اصل، ناظر به این معنا بودهاند و در اثر تحریف، به گونهاى نقل شدهاند که خلاف مقصود را میرسانند و ظاهرشان این گونه است که پس از هفت هزار سال از آغاز جهان، قیامت برپا میگردد.
گفتنى است که درباره عمر دنیا، آراى فراوان دیگرى نیز وجود دارد که نیازى به ذکر یکایک آنها نیست.[11]
1. انس بن مالک از پیامبر خدا(ص) نقل میکند: «عمر دنیا، هفت روز از روزهاى آخرت است. خداى متعال میفرماید: یک روز در نزد پروردگار تو، مانند هزار سال است از آنچه شما میشمرید[1]».[2]
2. پیامبر خدا(ص): «دنیا، هفت هزار سال است و من، در هزاره آخر آن هستم ... پس از من، پیامبرى و پس از امّت من، امّتى نیست».[3]
3. پیامبر خدا(ص): «هرکس براى خدا نیاز مسلمانى را برآورَد، خداوند به اندازه عمر دنیا که هفت هزار سال است، روزهایش را براى او روزه مینویسد و شبهایش را عبادت».[4]
همانطور که دیدیم؛ احادیث ذکر شده، دلالت میکنند که عمر دنیا هفت هزار سال است. اگر مقصود از این سخن، آن باشد که پس از گذشت این مدّت، قیامت کبرا برپا میشود چنان که به حسب ظاهر، مقصود، همین است این معنا بیتردید، قابل قبول نیست؛ زیرا:
الف. سند این احادیث، معتبر نیست؛[5] بلکه برخى، این احادیث را از مجعولات شمردهاند.[6]
ب. معیّن بودن وقت قیامت، خلاف گفته قرآن است؛ چرا که از نظر قرآن، قیامت، ناگهان فرا میرسد و کسى جز خداوند، وقت آنرا نمیداند.[7]
ج. اگر هیچیک از اشکالات گذشته هم وجود نداشت، در اینگونه موارد، صحّت سند، کافى نیست و قطع به صدور، ضرورى است.[8]
امّا اگر مقصود، این باشد که عمر دنیا پس از خلقت آدم(ع) در هنگام صدور احادیث، در آستانه هزاره هفتم است، احتمال صحّت آن بعید نیست، و شاید متن احادیث، در نقل به معنا و در اثر فهم اشتباه راوى، بدینگونه که ملاحظه میشود، تحریف شده باشد. گفتنى است که روایت عیسى بن ابى حمزه، مؤیّد این تحلیل است. او میگوید: مردى به امام صادق(ع) گفت: فدایت گردم! مردم میگویند که عمر دنیا هفت هزار سال است. امام(ع) ضمن ردّ این سخن و ارائه توضیحاتى در مورد آنچه پیش از آفرینش آدم(ع) در زمین روى داده، فرمود: «آنگاه خداوند، آغاز کرد. پس آدم را آفرید و براى او ده هزار [سال] مقرّر کرد و از آن، هفت هزار و دویست سال میگذرد و اکنون شما در آخِر زمان به سر میبرید».[9]
علّامه طباطبایى(ره) در اینباره آورده است:
تاریخ یهود میگوید؛ عمر نوع بشر، به فراتر از قریب هفت هزار سال نمیرسد. این مطلب، چندان هم بیوجه نیست؛ چرا که اگر ما زن و مردى را در نظر بگیریم که داراى عمر متوسّطى بودهاند و با مزاج معتدل زیستهاند و در وضعیت میانگینى از امنیت و فراوانى و رفاه و سایر عوامل و شرایط تأثیرگذار در زندگى قرار داشتهاند، آنگاه در نظر بگیریم که آن دو با هم ازدواج کرده و در وضعیت متوسّط و متناسب، تولید نسل کردهاند و دقیقاً همین فرض را درباره فرزندانشان (چه دختر و چه پسر)، بر حسب آنچه از میانگین حال انسانها به دست میآید، در نظر بگیریم، خواهیم دید که دو نفر اوّلى که ابتدا در نظر گرفتیم در یک قرن (در سر سده)، متجاوز از هزار نفر شدهاند؛ یعنى هر یک نفر در طول یکصد سال، به قریب پانصد نفر افزایش پیدا کرده است.
حال اگر صدماتى را که از سوى عوامل گوناگون و بلایاى عمومى (از قبیل: سرما، گرما، طوفان، زلزله، وبا، طاعون، فرو رفتن در زمین، خرابى، نسلکشى و سایر بلایا) به انسان وارد میشوند، محاسبه کنیم و آنها را در بالاترین حد، به گونهاى که عوامل نابود کننده همه را در بر بگیرند، در نظر بگیریم؛ یعنى فرض کنیم که در هر یکصد سال، از هزار نفر، تنها یک نفر بماند و 999 نفر از بین بروند و در نتیجه، عامل تناسل، در هر یکصد سال، تنها یک در هزار را باقى بگذارد، آنگاه این عدد را به هفت هزار سال یعنى هفتاد قرن، ضرب کنیم، خواهیم دید که جمعیت انسانها در دنیا به دو و نیم میلیارد نفر میرسد. این محاسبه تأیید میکند که عمر نوع بشر، همان مقدارِ گفته شده است؛ امّا دانشمندان زمینشناس (دانش شناخت طبقات زمین) گفتهاند که عمر زمین، بیش از میلیونها سال است. آنها فسیل انسانها و اجساد و آثار آنها را یافتهاند که فراتر از پانصد هزار سال عمر دارند (بنا بر آنچه آنان گفتهاند). این، یافته آنها است؛ امّا دلیل قانع کنندهاى ندارند تا دل را راضى کند که این نسلها پى در پى و بدون انقطاع ادامه یافتهاند. پس رواست که گفته شود: این نوع [از موجودات،] در زمین پدید آمده، سپس زیاد شده و رشد کرده و زیسته و منقرض شده و مجدّداً پدید آمده و منقرض شده است و این وضع چندین بار تا نسل کنونى که آخرین بار است ادامه یافته است.[10]
بنا بر این، به فرض صحّت این سخن که عصر زندگى پیامبر خدا، آغاز هزاره هفتم عمر دنیا از ابتداى آفرینش آدم ابو البشر است، میتوان گفت احادیثى که عمر دنیا را هفت هزار سال میدانند، در اصل، ناظر به این معنا بودهاند و در اثر تحریف، به گونهاى نقل شدهاند که خلاف مقصود را میرسانند و ظاهرشان این گونه است که پس از هفت هزار سال از آغاز جهان، قیامت برپا میگردد.
گفتنى است که درباره عمر دنیا، آراى فراوان دیگرى نیز وجود دارد که نیازى به ذکر یکایک آنها نیست.[11]
[1]. حج، 47: «وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون».
[2]. أبو شجاع دیلمی، شیرویه بن شهردار، الفردوس بمأثور الخطاب، محقق: زغلول، سعید بن بسیونی، ج 3، ص 57، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1406ق.
[3]. طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، محقق، سلفی، حمدی بن عبد المجید، ج 8، ص 302، قاهره، مکتبة ابن تیمیة، چاپ دوم، 1415ق.
[4]. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، محقق، عمروی، عمرو بن غرامة، ج 23، ص 133، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1415ق.
[5]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 4، ص 83 – 84، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق؛ مسعودی، على بن حسین، أخبار الزمان، ص 31، بیروت، دار الأندلس للطباعة و النشر و التوزیع، 1416ق؛ مناوی قاهری، زین الدین، فیض القدیر، ج 3، ص 547، مصر، المکتبة التجاریة الکبرى، چاپ اول، 1356ق.
[6]. جوزی، عبد الرحمن بن علی، الموضوعات، ج 3، ص 243، مدینه، محمد عبد المحسن صاحب المکتبة السلفیة، چاپ اول، 1966 و 1968م؛ صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدى و الرشاد، ج 3، ص 393، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق.
[7]. مانند: انعام، 31؛ اعراف، 187؛ یوسف، 107.
[8]. محمدى رى شهرى، محمد، همکاران، حکمت نامه پیامبر اعظم(ص)، ج 5، ص 516، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1386ش.
[9]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، هاشم، ج 1، ص 31 – 32، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق.
[10]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 139 – 140، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[11]. براى اطّلاع بیشتر، ر. ک: ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، محقق، مصحح، ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 10، ص 195 و ج 13، ص 133، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق.
نظرات