لطفا صبرکنید
22604
- اشتراک گذاری
با توجه به دستورات اسلامی، تنها افرادی شایستگی حاکمیت بر انسان ها را دارند که اجازه ای خاص و یا عام از جانب پروردگار داشته باشند و سایر افراد، حتی اگر از پشتیبانی اکثریت جامعه برخوردار بوده و حکومتی را نیز تشکیل دهند، نمی توانند مورد تأیید دین اسلام باشند.
از طرفی، به صورت معمول، یک حکومت، زمانی شکل خواهد گرفت و ادامه خواهد یافت که از پشتیبانی قشر وسیعی از جامعه برخوردار باشد و از طرف دیگر، در تمام سیستم های حکومتی، رضایت لحظه ای مردم در مورد قوانین و نهادهای ثابت نمی تواند مبنای ادامه کار آنها باشد، بلکه چنین موضوعی، در نهایت به هرج و مرج می انجامد. به همین دلیل، نمی توان برخی اعتراضات و نارضایتی های مقطعی را دلیلی برای سلب مشروعیت حکومت اسلامی در نظر گرفت.
نخست باید گفت که اگر موقعیت افرادی را که در رأس جوامع مختلف قرار گرفته اند بررسی کنیم، از یک طرف، هواداران و مخالفانی جدی برای آنها خواهیم یافت و از طرف دیگر، با اشخاصی برخورد خواهیم کرد که موضوع حکومت و حاکمیت، اهمیت چندانی برایشان نداشته و هر حکومتی که بتواند نیازهای اولیه آنان را بر طرف کند، برایشان قابل قبول خواهد بود. از سوی دیگر، در برخی مقاطع خاص، میزان رضایت عموم مردم از حاکمان، افزایش و یا کاهش می یابد، بدون آن که تمام آنان، خواستار تغییر حکومت و یا حاکم شوند، بلکه گاه، مشکلات ناشی از جنگ و یا فشارهای اقتصادی و ... منجر به آن می شود که موضع گیری های آنان به نحوی باشد که گویا خواستار تغییر نظام و حکومت اند.
با این مقدمه، به اصل پرسش بر می گردیم:
پیشوایان معصوم، در جامعه دارای مسئولیت های متفاوتی هستند که یکی از آنها زمامداری جامعه و در دست داشتن حکومت است. برخی از این مسئولیت ها، در رده های بعد به دانشمندان دینی واگذار شده است.
طبیعتاً، اگر پیشوایی دینی (چه معصوم و چه غیر معصوم)، بخواهد آموزه های دینی و اخلاقی را کاملاً رعایت کند، در عمل نمی تواند بدون آن که از پشتیبانی قشر وسیعی از جامعه برخوردار باشد، حکومتی تشکیل داده و یا آن را ادامه دهد و همان گونه که مشاهده می کنیم، حکومت پیامبر (ص) و امیر المؤمنین (ع) نیز تنها زمانی امکان پذیر شد که حمایت مردمی را به دنبال داشت، اما در ارتباط با ادامه حکومت، باید به نکاتی توجه کرد:
1. همان طور که اشاره شد، رضایت و حمایت مردم، امری نسبی بوده و در مقاطع مختلف، تغییر می یابد و ممکن است حکومتی که امروز، از پشتیبانی 70% از مردم برخوردار بوده، فردا و تنها با یک اتفاق ساده، هواداران بسیار کمتری را داشته باشد.
2. در هیچ نقطه از جهان و در هیچ نظام حکومتی،- حتی آن نظام هایی که با شدت و قدرت، ادعای دمکرات بودن را دارند،- ادامه حاکمیت و اعتبار قوانین اساسی و نهادهای ثابت، مشروط به رضایت لحظه ای جامعه نمی شود.
به عنوان نمونه، اگر در کشور دمکراتی، رئیس جمهور، با رأی اکثریت مردم برگزیده شود، اما آمارهای رسمی در هفته بعد از انتخاب او، نشانگر کاهش شدید محبوبیتش در جامعه باشد، او مجاز نیست که به این بهانه، از سمت خود استعفا کرده و کشور را به حال خود رها کند. مشابه همین وضعیت را در قوانین اساسی کشورها نیز مشاهده می کنیم که به صورت طبیعی و معمول، قانون اساسی کشورها که در نسلی تصویب شده، در نسل های بعد نیز از اعتبار برخوردار است، بدون آن که هر سال و هر ماه، آن را در معرض رأی عموم و رضایت همگانی قرار داد.
3. تئوری های حکومتی و نیز کشورهای مختلف، در همین راستا، قوانین و نهادهای ثابتی دارند که به این سادگی، راضی به تغییر آن نمی شوند. به عنوان نمونه، "قضات دیوان عالی آمریکا، پس از انتخاب از سوی رئیس جمهوری وقت و دریافت رأی اعتماد از سوی سنای ایالات متحده آمریکا، در صورت عدم بازنشستگی به صورت خودخواسته، به طور مادامالعمر در این سمت خدمت میکنند؛ به همین علت ترکیب قضات دیوان عالی از نظر سیاسی و عقیدتی از اهمیت زیادی در تعیین روند اجتماعی ایالات متحده آمریکا برخوردار است".[1]
این نکته در خور دقت است که این قضات با رأی مستقیم ملت انتخاب نشده، با این وجود، از یک طرف قابل عزل نبوده و از طرف دیگر، موضوعاتی؛ چون اعلام نظر نهایی در مورد انتخابات ریاست جمهوری در اختیار آنان است (چنانچه در جریان رقابت جرج دبلیو بوش و جان کری اتفاق افتاد)، اما حقوقدانان آمریکا، آن را خلاف دمکراسی ندانسته، بلکه نهادی برگرفته از قانون اساسی می دانند که در نهایت، مورد تأیید مردم آمریکا است!
4. نظام های مذهبی هم نمی توانند بر رضایت لحظه ای مردم تکیه نموده و به دلیل وحشت از متهم شدن به ضدیت با دمکراسی، از داشتن نهادهای ثابت محروم شود. در صدر اسلام، عرف جامعه این گونه بود که اگر با شخصی بیعت می شد، او حق داشت که تا زمان پایان زندگی اش، به حکومت خود ادامه دهد، هر چند هوادارانش نسبت به ابتدای بیعت، کاهش یافته باشند. این عرف، همانند قانون، توسط جامعه پذیرفته شده بود.
به همین دلیل، با این که نارضایتی هایی در اواخر خلافت حضرت امیر (ع) مشاهده شده و عملاً دستوراتشان اجرا نمی شد، تا حدی که ایشان فرمودند: "لا رأی لمن لا یطاع"؛[2] یعنی فردی که حرفش مورد قبول واقع نمی شود، از قدرت تصمیم گیری برخوردار نیست، ایشان حکومت را، با این که به عقیده خودشان به تنهایی به اندازه عطسه بزی ارزش نداشت،[3] رها نکرده و جامعه اسلامی را به حال خود وانگذاشتند.
اکنون که قرن ها از آن زمان گذشته، می توانیم به این نکته پی ببریم که اگر علی (ع) تنها به بهانه پایین آمدن سطح رضایت عمومی و با این که هنوز قشر وسیعی از جامعه، علی رغم اعتراض هایی که داشتند، خواستار کناره گیری ایشان نبودند از حکومت کنار می رفتند، عملاً زمینه را برای تبلیغات وسیع مخالفان آماده می ساختند که اصل حقانیت ایشان برای خلافت و نظام دینی را زیر سؤال ببرند.
البته، با این وجود، اگر شرایطی پدید آید که رها کردن حکومت ظاهری، به نفع جامعه اسلامی باشد، حاکم اسلامی می تواند به دلیل رعایت همین منافع (و نه به دلیل کاهش رضایت لحظه ای مردم)، حکومت را واگذار کند، چنانچه این موضوع در زمان امام حسن (ع) اتفاق افتاده است.
براساس قانون اساسی کشورمان که با رأی مردم تصویب شده، برای ادامه رهبری جامعه توسط ولی فقیه، محدودیتی زمانی در نظر گرفته نشده و از آن جایی که براساس همان قانون (مانند قوانین دیگر کشورها)، رضایت لحظه ای جامعه نمی تواند معیاری برای ادامه حاکمیت در نظر گرفته شود، هیچ دلیلی نه از لحاظ شرع و نه از لحاظ قانون وجود ندارد که ولی فقیهی که شرایط لازم برای رهبری را از دست نداده است، تنها با بروز برخی نارضایتی های مقطعی، استعفا داده و ولایت را به دیگری واگذار کند.
[1]دیوان عالی فدرال ایالات متحده آمریکا - ویکیپدیا.
[2] نهج البلاغه، ص 71، خطبه 27، انتشارات دار الهجرة، قم، بی تا.
[3] همان، ص 50، خطبه 3، "َ...لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز".