لطفا صبرکنید
بازدید
8795
8795
آخرین بروزرسانی:
1397/07/12
کد سایت
fa81477
کد بایگانی
99277
نمایه
سلطه و ولایت موسی(ع) نسبت به هارون(ع)
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی|پیامبران
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
بر اساس آیه 25 سوره مائده، آیا حضرت موسی(ع) مالک برادرش هارون(ع) بوده و بر او سلطه و ولایت داشته و او را به پذیرش دستوراتش وادار میکرد؟!
پرسش
با سلام؛ در آیه 25 سوره مبارکه مائده چگونه و بر چه اساسی حضرت موسی(ع) مالک و صاحب اختیار حضرت هارون(ع) است؟ به نظر میرسد دلیلش رابطه برادری نباید باشد؛ چون در رابطه برادری کسی ولی و صاحب اختیار کسی نیست، مگر اینکه رابطه پدر و فرزندی در میان باشد که همانطور که میدانیم در این داستان اینگونه نیست.
پاسخ اجمالی
حضرت موسی(ع) هنگامی که از هدایت بنی اسرائیل ناامید و از آنها خشمگین شد، در مناجاتش با خدای متعال عرضه داشت؛ پروردگارا من تنها اختیار خودم و برادرم را دارم، میان ما و این جمعیّت گنهکار، جدایى بیفکن: «قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسی وَ أَخی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقین».
زمینه گفتار در این آیه دلالت بر این دارد که جمله «إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی»، کنایه از ناتوانى است؛ ناتوانى از وادار کردن مردم بر قبول دعوتى که برایشان آورده است. مقصود از این جمله ملکیت استقلالی نیست؛ زیرا ملکیت استقلالی مخصوص خداوند است؛ و غیر از خداوند هیچکس مستقلاً مالک نفس خودش هم نیست چه رسد به دیگران!؛ بنابراین حضرت موسی(ع) در این کلام نمیخواست بگوید من تنها مالک نفس خودم و برادرم هستم؛ بلکه خواست بگوید من تنها میتوانم نفس خود را به قبول دعوتم وادار ساخته، و برادرم هارون را نیز وادار کنم؛ چون او نیز پیامبرى مرسل و جانشینم میباشد؛ هرگز از امر خداى تعالى سر پیچى نخواهد کرد. بنابر این، منظور این فراز قرآنی یکی از دو احتمال زیر میباشد:
1. من جز خودم و برادرم توانایی بسیج هیچ فرد دیگری را برای نبرد با دشمنان ندارم!
2. از میان بنی اسرائیل تنها من این توانایی را در خود میبینم و تنها برادرم این توانایی را در خودش میبیند که وارد نبرد شویم!
البته، منظور از این گفتار موسی(ع) این نبوده که توانایی هدایتگری را به طور مطلق از خودش نفی کند؛ چون میدانیم که حضرتشان از این مقدار توانایی برخوردار بود که برخی از پیروانش - مانند یوشع و کالب - را وادار به پذیرش خواسته خود سازد. پس منظور این نبوده که بگوید من اصلاً نسبت به غیر خودم و برادرم هیچگونه قدرتى ندارم؛ زیرا این معنا منافات دارد با اینکه میدانیم عدهاى - از جمله آن دو نفر - به وى ایمان آورده، و دعوتش را پذیرفته بودند. [1]
لذا، اگر به طور مطلق گفت؛ پروردگارا من بر بیش از خودم و برادرم قدرت ندارم، این مقام مناجات و تضرع بوده که اقتضاى اینگونه سخن گفتن را داشته است؛ چون حضرت موسى(ع) بنی اسرائیل را به دین فطرى بشر دعوت کرده، و در ابلاغ رسالت خود هیچگونه کوتاهى نداشت، ولى قوم بنی اسرائیل دعوتش را رد کرده، آن هم به بدترین و بی ادبانهترین وجه. بنابر این در چنین مقامى اقتضا داشت که بگوید پروردگارا من رسالت تو را ابلاغ کردم، و عذر را از گردنم افکندم، و در اقامه امر تو صاحب اختیار و مالک غیر خودم نیستم، برادرم نیز مثل من، و ما هر دو آن مقدار تکلیف را که متوجه ما بود انجام دادیم، ولى مردم با شدیدترین وجه انکار و امتناع، در برابر ما جبههگیرى کردند، و ما الآن در حالى هستیم که به کلى از بنی اسرائیل مأیوس شدهایم، و تو خودت به ربوبیت خویش گره از این کار بگشا، و بین ما و قوم فاسق ما حکمى قاطع بفرما.[2]
بنابر این، در جمله «إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی»، دو احتمال وجود دارد. یک مالکیت به معنای قدرت و نفوذ کلام، به خاطر تسلیم محض بودن هارون(ع) نسبت به دعوت برادر،[3] دیگر اینکه من مالک نفسم خودم هستم و برادرم نیز مالک نفس خود میباشد.[4]
لذا «ملک» در اینجا به معنای ولایت و تسلط نیست؛ چرا که پیامبران برای ایمان آوردن مردم سلطه و اجباری بر آنها نداشتند؛ از همینرو است که خدای متعال به پیامبر اسلام(ص) میفرماید: «فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ»؛[5] پس تذکّر ده که تو فقط تذکّر دهندهای، تو سلطه گر بر آنان نیستى که (بر ایمان) مجبورشان کنى.
زمینه گفتار در این آیه دلالت بر این دارد که جمله «إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی»، کنایه از ناتوانى است؛ ناتوانى از وادار کردن مردم بر قبول دعوتى که برایشان آورده است. مقصود از این جمله ملکیت استقلالی نیست؛ زیرا ملکیت استقلالی مخصوص خداوند است؛ و غیر از خداوند هیچکس مستقلاً مالک نفس خودش هم نیست چه رسد به دیگران!؛ بنابراین حضرت موسی(ع) در این کلام نمیخواست بگوید من تنها مالک نفس خودم و برادرم هستم؛ بلکه خواست بگوید من تنها میتوانم نفس خود را به قبول دعوتم وادار ساخته، و برادرم هارون را نیز وادار کنم؛ چون او نیز پیامبرى مرسل و جانشینم میباشد؛ هرگز از امر خداى تعالى سر پیچى نخواهد کرد. بنابر این، منظور این فراز قرآنی یکی از دو احتمال زیر میباشد:
1. من جز خودم و برادرم توانایی بسیج هیچ فرد دیگری را برای نبرد با دشمنان ندارم!
2. از میان بنی اسرائیل تنها من این توانایی را در خود میبینم و تنها برادرم این توانایی را در خودش میبیند که وارد نبرد شویم!
البته، منظور از این گفتار موسی(ع) این نبوده که توانایی هدایتگری را به طور مطلق از خودش نفی کند؛ چون میدانیم که حضرتشان از این مقدار توانایی برخوردار بود که برخی از پیروانش - مانند یوشع و کالب - را وادار به پذیرش خواسته خود سازد. پس منظور این نبوده که بگوید من اصلاً نسبت به غیر خودم و برادرم هیچگونه قدرتى ندارم؛ زیرا این معنا منافات دارد با اینکه میدانیم عدهاى - از جمله آن دو نفر - به وى ایمان آورده، و دعوتش را پذیرفته بودند. [1]
لذا، اگر به طور مطلق گفت؛ پروردگارا من بر بیش از خودم و برادرم قدرت ندارم، این مقام مناجات و تضرع بوده که اقتضاى اینگونه سخن گفتن را داشته است؛ چون حضرت موسى(ع) بنی اسرائیل را به دین فطرى بشر دعوت کرده، و در ابلاغ رسالت خود هیچگونه کوتاهى نداشت، ولى قوم بنی اسرائیل دعوتش را رد کرده، آن هم به بدترین و بی ادبانهترین وجه. بنابر این در چنین مقامى اقتضا داشت که بگوید پروردگارا من رسالت تو را ابلاغ کردم، و عذر را از گردنم افکندم، و در اقامه امر تو صاحب اختیار و مالک غیر خودم نیستم، برادرم نیز مثل من، و ما هر دو آن مقدار تکلیف را که متوجه ما بود انجام دادیم، ولى مردم با شدیدترین وجه انکار و امتناع، در برابر ما جبههگیرى کردند، و ما الآن در حالى هستیم که به کلى از بنی اسرائیل مأیوس شدهایم، و تو خودت به ربوبیت خویش گره از این کار بگشا، و بین ما و قوم فاسق ما حکمى قاطع بفرما.[2]
بنابر این، در جمله «إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی»، دو احتمال وجود دارد. یک مالکیت به معنای قدرت و نفوذ کلام، به خاطر تسلیم محض بودن هارون(ع) نسبت به دعوت برادر،[3] دیگر اینکه من مالک نفسم خودم هستم و برادرم نیز مالک نفس خود میباشد.[4]
لذا «ملک» در اینجا به معنای ولایت و تسلط نیست؛ چرا که پیامبران برای ایمان آوردن مردم سلطه و اجباری بر آنها نداشتند؛ از همینرو است که خدای متعال به پیامبر اسلام(ص) میفرماید: «فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ»؛[5] پس تذکّر ده که تو فقط تذکّر دهندهای، تو سلطه گر بر آنان نیستى که (بر ایمان) مجبورشان کنى.
[1]. اگر گفته شود که آن دو نفری(یوشع و کالب) را که به موسی(ع) ایمان آوردند؛ چرا در اینجا ذکر نکرده است، در پاسخ میگوییم؛ گویا حضرت موسی به ایمان آنها اطمینان صد در صد نداشت؛ به دلیل آنکه اکثر مردم راه تمرد و سرپیچی را در پیش گرفتند. و یا شاید در اینجا خواست حداقل کسانی را که با وی در امر ایمان موافق هستند بیان کند. همچنین ممکن است منظور از اخی(برادر) برادر دینی باشد که در این صورت «اخی» آن دو نفر را نیز شامل میشود. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 11، ص 335، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، 1420ق.
[2]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 293- 294، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 5، ص 476- 478، قم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1374ش.
[3]. مفاتیح الغیب، ج 11، ص 335.
[4]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 3، 280، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[5]. غاشیه، 22.
نظرات