لطفا صبرکنید
14087
- اشتراک گذاری
برای صور موجود در عالم مثال و صور خیالی نمی توان مکان مادی قائل شد و لو اینکه دارای ابعاد و اشکال هستند؛ چون احکام هر موطنی اختصاص به همان موطن دارد و احکامی که می شود به موجودات نسبت داد تابع ظرف تحقق آنهاست؛ اگر ظرف تحقق آنها ذهن بود، احکام آن هم ذهنی است و اگر ظرف تحقق موجود، خارج مادی بود، احکام آن هم خارجی و مادی است و اگر موجود، یک موجود مثالی بود احکام آن که یکی از آنها مکان است، مثالی است.
مکان تابع جسم است؛ هر کجا جسم، مادی بود مکان آن هم مادی است و هر کجا جسم مادی نبود مکان آن هم مادی نیست؛ مثلاً در عالم مثال[1]، هم می توان گفت صور مثالیه مکان دارند و هم می توان گفت صور مثالیه مکان ندارند؛ اگر مقصود از مکان، مکان مادی بود صور عالم مثال مکان ندارند و این چنین مکانی را نمی توان به صور مثالی نسبت داد چون مبرای از ماده هستند، واگر منظور از مکان، مکان غیر مادی بود صور مثالیه مکان دارند ومکانشان هم مثل خودشان مثالی است .
افلاطون و قدما از بزرگان فلسفه و همچنین متالهین از اهل ذوق و شهود بر این باورند که موجودات عالم مثال قائم به وجودی هستند که در مکان و یا در جهتی مادی نیست و صوری که در عالم مثال هستند از نظر تنزه از جهات و مکان دارای نوعی از تجرد می باشند و از نظر داشتن شکل و مقدار از گونه ای تجسم برخوردارند[2].
اما در مورد چیستی و حقیقت مکان آراء و نظرات مختلفی وجود دارد که مهم ترین آنها سه قول است:
1- بعضی مثل متکلمین منکر وجود خارجی مکان هستنند و آن را بعد موهوم می دانند و آن را فراغ متوهمی می دانند که جسم آن را پر کرده است.
2-بعضی قائلند که مکان وجود خارجی دارد و واقعی است و قابل اشاره حسی است مثل اینکه می گوییم اینجا بنشین یا آنجا ننشین، که این اینجا و آنجا اشاره است و چیزی که قابل اشاره حسی است معدوم نیست، که خود بر دو دسته اند:
الف- نظر مشائیان این است که مکان عبارت است از سطح باطن حاوی که مماس با سطح ظاهر محوی است، مثلا کوزه یا لیوانی که آب درون آن است، این کوزه یک سطح ظاهری دارد و یک سطح باطنی؛ سطح ظاهری کوزه همان پشت کوزه است و سطح باطنی آن همان درون کوزه است و سطح باطن کوزه با سطح ظاهری آب مماس است، پس سطح باطن کوزه حاوی و سطح ظاهری آب محوی است و این شامل است و آن مشمول، پس مکان آب بنابر نظر مشائیان همین سطح باطن است اما اشکالات متعددی بر این نظریه وارد شده است.
ب- نظر حکیمان اشراقی که صدرالمتآلهین هم به همین قول متمایل است، در مورد ماهیت مکان این است که مکان عبارت است از بعد مجرد و تجرد آن نظیر تجرد موجودات مثالی است اما خودش از عالم مثال نیست چون با موجودات عالم مثال این تفاوت را دارد که آنها نه در ماده قرار می گیرنند و نه ماده در آنها قرار می گیرد اما این بعد مجرد یعنی مکان در ماده قرار می گیرد و ماده هم در آن قرار می گیرد و در واقع با بعد مادی متداخل می شود؛ لذا حکمای اشراقی می گویند متمکن به تمامه در مکان قرار می گیرد به این دلیل که فطرت ما می گوید همه این شئ در مکان است نه یک طرف و سطح آن مثلا ما نمی گوییم یک طرف آب در کوزه است بلکه می گوییم همه این آب در کوه است و وقتی همه این آب در کوزه است که همه آن مکان داشته باشد و این در صورتی است که مکان بعد مجرد باشد تا بتواند با بعد مادی جسم تداخل کند چون تداخل موجود مجرد و مادی ممتنع نیست بلکه تداخل دو موجود مادی ممتنع است[3].
و در مورد صور علمیه باید گفت که صورت علمیه مجرد از ماده و خالی از قوه و استعداد است چون صورت علمی از آن جهت که معلوم ماست فعلیت دارد و قوه چیز دیگری را با خود همراه ندارد و تغیر در آن راه ندارد و اگر فرض تغیر در آن بکنیم صورت جدید مباین با صورت قبلی و غیر آن است ودر واقع یک تصور جدید است، نظیر اینکه یک سیب را در ذهن خود تصور کنیم و بخواهیم آن را به دو نیم تقسیم کنیم که در اینجا در واقع صورت دو نیمه سیب یک تصور جدید است نه اینکه واقعاً همان صورت قبلی به دو نیم تقسیم شده باشد، پس تغییری در صورت علمی حاصل نشده است، در حالی که اگر صور علمی مادی بود ابایی از پذیرش تغیر نداشت و می توانستیم خواص ماده مثل انقسام، زمان، ومکان را به آن نسبت دهیم چون اینها از خواص ماده است و علم از آن جهت که علم است قابلیت نصف و ثلث و امثال اینها را ندارد و همچنین مقید به زمان هم نیست چون اگر مادی بود با تغیر زمان صورت علمیه هم متغیر می شد و همچنین مکانمند هم نیست تا ذهن بخواهد مکانی برای آن باشد[4].
بنابراین صور علمیه مجردند و ماده ندارند و بر همین اساس است که فلاسفه ادراک را حضورُ مجردٍ لمجردٍ تعریف می کنند؛ بنابراین نمی توان برای آنها مکان مادی قائل شد و ذهن را مکانی برای صور متخیله قرار داد .
احکام اشیاء تابع ظرف تحقق اشیاء است، اگر ظرف تحقق شیئ خارج بود احکام آن هم خارجی است و اگر ظرف تحقق شئ ذهن بود احکام آن هم ذهنی است، لذا هر حکمی که بر موجود ذهنی حمل می شود و نسبت داده می شود ذهنی است؛ مثلاً اگر کوزه ای را با آب درون آن تصور کنیم هر آنچه به آن نسبت داده می شود ذهنی و خیالی است و مکانی هم که برای آن فرض می شود ذهنی و خیالی است، و اما اینکه ادراکات خیالی دارای ابعاد سه گانه طول و عرض و عمق هستند باید توجه داشت که این ابعاد سه گانه هم خیالی است نظیر اینکه ما جسمی را با طول و عرض و عمق خاص و حجم معینی تصور کنیم، مثلا کوه دماوند را تصور کنیم نمی توان برای آن مکان مادی قائل شد و ذهن را مکان آن دانست و اگر مکانی هم برای آن در نظر می گیریم غیر مادی و خیالی است، که خود این یکی از ادله تجرد صور خیالی است پس ما مکان را هر گونه تعریف کنیم؛ یعنی چه آن را سطح باطن حاوی که مماس با سطح باطن محوی، که مشائیان قائل بودند بدانیم و چه آن را بعد مجرد؛ که اشراقیان آن را این گونه تعریف کرده اند بدانیم نمی توان برای صور متخیله و صور مثالیه مکان مادی قائل شد. اما می توان برای آن مکان مثالی قائل شد.
در پایان توجه به این نکته لازم است که تمامی مطالب گذشته در مورد عدم وجود ماده در عالم مثال تابع تعریفی پذیرفته شده و رایج در مورد ماده است. ولی چنانچه اجسام نوری را دارای ماده ای لطیف و نوری بدانیم به معنای پذیرفتن تعریفی دیگر در مورد ماده است که شامل عالم مثال هم خواهد شد.
برای مطالعه بیشتر به نمایه 10545 (سایت: ) موقعیت عالم مثال، مراجعه کنید.
[1] عالم نیمه مجردی است بین عالم عقل "عالم فرشتگان یا جبروت" و عالم ماده که نه مانند جواهر عقلانی بکلی فاقد صفات و حدود جسمانی است و نه مانند جواهر جسمانی واجد همه صفات و حدود جسمانی است، بلکه صور مثالیه ماده ندارد ولی اعراض ماده که عبارت باشد از رنگ و شکل و مقدار را داراست. (مصباح یزدی،اموزش فلسفه، ج2 ، ص 178، چاپ دوم، شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی ، دوم پاییز 1379، ه. ش)
[2] جوادی املی، رحیق مختوم، بخش چهارم از جلد اول، ص 209، چاپ اول، نشر اسراء، 1375، هـ .ش.
[3] شیرازی، سید رضی، درسهای شرح منظومه حکیم سبزواری، ج 2، ص 1563-1567، چاپ اول، مؤسسه اتشارات حکمت، تهران، زمستان 1383، ه. ش.
[4] طباطبایی، سید محمد حسین، نهایه الحکمة، ص 294، مؤسسه نشر اسلامی ، قم ، 1422، ه. ق.