لطفا صبرکنید
بازدید
20128
20128
آخرین بروزرسانی:
1397/08/01
کد سایت
fa84938
کد بایگانی
102535
نمایه
جرجیس نبی(ع)
طبقه بندی موضوعی
تفسیر|تاريخ بزرگان|جرجیس
اصطلاحات
حضرت جرجیس(ع)
گروه بندی اصطلاحات
پیامبران
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
حضرت جرجیس(ع) در چه زمانی بود و آیا آیه 27 سوره ابراهیم در شأن مقاومت و شهادت ایشان نازل شده است؟
پرسش
حضرت جرجیس(ع) در چه زمانی بود و آیا ایشان به شهادت رسید؟
پاسخ اجمالی
جرجیس(ع) یکی از پیامبران بنی اسرائیل از فلسطین بود که خداوند او را بعد از حضرت عیسی(ع) به پیامبری برانگیخت و مأمورش کرد تا به سوی پادشاه موصل رفته و او را به توحید دعوت کند.
تاریخ دقیق رسالت جرجیس نبى معلوم نیست، اما گفتهاند، وی در فاصله زمانی میان عیسى(ع) و پیامبر اسلام(ص) در روزگار «داذیانه» پادشاه موصل بود. پادشاه موصل حاکمی ستمگر بود و بتى داشت به نام «افلون» که مردم را به زور به پرستش آن وامیداشت.
جرجیس به فرمان الهی نزد پادشاه موصل رفت و گفت: پادشاها نصیحتم را بپذیر، شایسته نیست مردم غیر خدا را بپرستند و به غیر او تمایل بیابند. پادشاه گفت: تو اهل کدام سرزمینى؟ جرجیس گفت: من مردی از روم و ساکن سرزمین فلسطین هستم، پادشاه دستور داد او را زندانى کردند، سپس بدن او را با شانههاى آهنین خراشیدند، تا آنجا که گوشت بدنش تکه تکه ریخت، و آنگاه روى بدن او سرکه ریختند و بدنش را با پارچهاى خشن خراشیدند؛ پس از آن فرمان داد بدن او را با آهن داغ بسوزانند و چون هنوز زنده بود، فرمان داد میخهاى آهنین در رانها و زانوان و زیر پایش بکوبند، ولى او همچنان زنده بود، ... وقتى شب فرا رسید و مردم متفرّق شدند، اهل زندان دیدند فرشتهاى نزد او آمد و گفت: اى جرجیس! خداوند تبارک و تعالى میفرماید: صبر کن و نترس، تو را بشارت میدهیم که خداوند همراه تو است و نجاتت میدهد. آنها تو را چهار بار خواهند کشت که هر بار خداوند تو را زنده میکند و درد و ناراحتى را از تو بر میدارد.[1]
سر انجام پس از شکنجههای فراوان و پس از چهار بار کشتن جرجیس، پادشاه گفت: اگر این ساحر را رها کنم قوم مرا هلاک میکند، پس همگى اجتماع کردند و باز تصمیم بر کشتن او گرفتند، اینبار خواستند او را با شمشیر به قتل برسانند، جرجیس گفت: در کار من عجله نکنید، سپس گفت: خداوندا اگر تو این بتپرستان را هلاک کردى از تو میخواهم نام مرا در زمره حقپرستانى که در راه تو هر بلا و مصیبتى را تحمّل کردند ثبت فرما، اینجا بود که به او حمله کردند و سر از بدن او جدا نمودند، در همان لحظه عذاب بر آنها نازل شد و همگى هلاک شدند.[2]
برخی گفتهاند؛ چون جرجیس از آن پادشاه نومید گشت، گفت پروردگارا، این مرد تسلیم تو نمیشود؛ او مرا چندین بار کشت و عذاب کرد، و تو به فضل خویش باز مرا زنده کردى. یا رب همه آنها را هلاک کن. خداى عزّ و جلّ نیز تقدیر کرد که نیمی از مردم آن شهر طرفدار پادشاه شدند، و نیمی دیگر طرفدار جرجیس. آنگاه آتشى از آسمان آمد و کافران را سوخت و نابود کرد. و آن نیم دیگر که به جرجیس ایمان آورده بودند شمشیر به زمین نگذاشتند تا همه کافران کشته شدند.[3] به عبارتی تا مطمئن نشدند که تمام کافران دچار عذاب خدا شدهاند، از حالت آمادهباش خارج نشدند.
برخی از مورخان گفتهاند؛ هنگامی که همسر پادشاه موصل که به جرجیس ایمان آورده بود و بر اثر شکنجههای سخت پادشاه به شهادت رسید، جرجیس دست به دعا برداشت و گفت «خدایا، چنین شکنجهاى به من هم مرحمت فرماى تا بهترین مقام شهیدان را نیز به من بخشوده باشى. دیگر پایان روزگار من است؛ از اینروى میخواهم که پارهاى از خشمها و کیفرهاى خود را به این مردم بفرستى؛ زیرا این مردم منکر وجود و قدرت تو هستند، اگر چه یاراى ایستادگى در برابر عذاب تو را ندارند».
هنوز نفرین او به پایان نرسیده بود که خداوند آتشى بر آنان فرو بارید و همه را سوزاند. همینکه آتش آنها را فراگرفت و در حال سوختن بودند، به جرجیس که چنین نفرینى کرده بود، حمله کرده و او را کشتند. و این چهارمین مرگ او بود.
شهر، پس از اینکه سراسر سوخت، از زمین برخاست و زیر و رو گردید و تا مدتى از آن دودى بد بوى بلند میشد.
همه کسانى که به او ایمان آورده و کشته شده بودند، 34000 نفر میشدند که یکى از آنها همسر پادشاه بود.[4]
برخی مفسران قرآن، جرجیس را یکی از مصادیق آیه «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَة»،[5]
در صبر بر امتحان الهی و شدیدترین عذابها میدانند.[6]
بر اساس گزارش برخی مورخان، قبر جرجیس نبی(ع) در شهر موصل عراق است.[7]
تاریخ دقیق رسالت جرجیس نبى معلوم نیست، اما گفتهاند، وی در فاصله زمانی میان عیسى(ع) و پیامبر اسلام(ص) در روزگار «داذیانه» پادشاه موصل بود. پادشاه موصل حاکمی ستمگر بود و بتى داشت به نام «افلون» که مردم را به زور به پرستش آن وامیداشت.
جرجیس به فرمان الهی نزد پادشاه موصل رفت و گفت: پادشاها نصیحتم را بپذیر، شایسته نیست مردم غیر خدا را بپرستند و به غیر او تمایل بیابند. پادشاه گفت: تو اهل کدام سرزمینى؟ جرجیس گفت: من مردی از روم و ساکن سرزمین فلسطین هستم، پادشاه دستور داد او را زندانى کردند، سپس بدن او را با شانههاى آهنین خراشیدند، تا آنجا که گوشت بدنش تکه تکه ریخت، و آنگاه روى بدن او سرکه ریختند و بدنش را با پارچهاى خشن خراشیدند؛ پس از آن فرمان داد بدن او را با آهن داغ بسوزانند و چون هنوز زنده بود، فرمان داد میخهاى آهنین در رانها و زانوان و زیر پایش بکوبند، ولى او همچنان زنده بود، ... وقتى شب فرا رسید و مردم متفرّق شدند، اهل زندان دیدند فرشتهاى نزد او آمد و گفت: اى جرجیس! خداوند تبارک و تعالى میفرماید: صبر کن و نترس، تو را بشارت میدهیم که خداوند همراه تو است و نجاتت میدهد. آنها تو را چهار بار خواهند کشت که هر بار خداوند تو را زنده میکند و درد و ناراحتى را از تو بر میدارد.[1]
سر انجام پس از شکنجههای فراوان و پس از چهار بار کشتن جرجیس، پادشاه گفت: اگر این ساحر را رها کنم قوم مرا هلاک میکند، پس همگى اجتماع کردند و باز تصمیم بر کشتن او گرفتند، اینبار خواستند او را با شمشیر به قتل برسانند، جرجیس گفت: در کار من عجله نکنید، سپس گفت: خداوندا اگر تو این بتپرستان را هلاک کردى از تو میخواهم نام مرا در زمره حقپرستانى که در راه تو هر بلا و مصیبتى را تحمّل کردند ثبت فرما، اینجا بود که به او حمله کردند و سر از بدن او جدا نمودند، در همان لحظه عذاب بر آنها نازل شد و همگى هلاک شدند.[2]
برخی گفتهاند؛ چون جرجیس از آن پادشاه نومید گشت، گفت پروردگارا، این مرد تسلیم تو نمیشود؛ او مرا چندین بار کشت و عذاب کرد، و تو به فضل خویش باز مرا زنده کردى. یا رب همه آنها را هلاک کن. خداى عزّ و جلّ نیز تقدیر کرد که نیمی از مردم آن شهر طرفدار پادشاه شدند، و نیمی دیگر طرفدار جرجیس. آنگاه آتشى از آسمان آمد و کافران را سوخت و نابود کرد. و آن نیم دیگر که به جرجیس ایمان آورده بودند شمشیر به زمین نگذاشتند تا همه کافران کشته شدند.[3] به عبارتی تا مطمئن نشدند که تمام کافران دچار عذاب خدا شدهاند، از حالت آمادهباش خارج نشدند.
برخی از مورخان گفتهاند؛ هنگامی که همسر پادشاه موصل که به جرجیس ایمان آورده بود و بر اثر شکنجههای سخت پادشاه به شهادت رسید، جرجیس دست به دعا برداشت و گفت «خدایا، چنین شکنجهاى به من هم مرحمت فرماى تا بهترین مقام شهیدان را نیز به من بخشوده باشى. دیگر پایان روزگار من است؛ از اینروى میخواهم که پارهاى از خشمها و کیفرهاى خود را به این مردم بفرستى؛ زیرا این مردم منکر وجود و قدرت تو هستند، اگر چه یاراى ایستادگى در برابر عذاب تو را ندارند».
هنوز نفرین او به پایان نرسیده بود که خداوند آتشى بر آنان فرو بارید و همه را سوزاند. همینکه آتش آنها را فراگرفت و در حال سوختن بودند، به جرجیس که چنین نفرینى کرده بود، حمله کرده و او را کشتند. و این چهارمین مرگ او بود.
شهر، پس از اینکه سراسر سوخت، از زمین برخاست و زیر و رو گردید و تا مدتى از آن دودى بد بوى بلند میشد.
همه کسانى که به او ایمان آورده و کشته شده بودند، 34000 نفر میشدند که یکى از آنها همسر پادشاه بود.[4]
برخی مفسران قرآن، جرجیس را یکی از مصادیق آیه «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَة»،[5]
در صبر بر امتحان الهی و شدیدترین عذابها میدانند.[6]
بر اساس گزارش برخی مورخان، قبر جرجیس نبی(ع) در شهر موصل عراق است.[7]
[1]. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الانبیاء ع، محقق، مصحح، عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 238، مشهد، مرکز پژوهش های اسلامی، مشهد، چاپ اول، 1409ق.
[2]. مشروح این داستان را در همان، ص 238- 240، مطالعه کنید.
[3]. ر. ک: مترجمان، ترجمه تفسیر طبرى، تحقیق، یغمایی، حبیب، ج 3، ص 695- 703، تهران، توس، چاپ دوم، 1356ش.
[4]. ر. ک: ابن اثیر جزرى، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 376، بیروت، دار الصادر، 1385ش؛ الکامل، مترجمان، خلیلى، عباس، حالت، ابوالقاسم، ج 4، ص 177، تهران، علمی، بیتا.
[5]. ابراهیم، 27.
[6]. بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل، تحقیق، المرعشلی، محمد عبد الرحمن، ج 3، ص 198، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق؛ عاملی نباطی، علی من محمد، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، محقق، مصحح، رمضان، میخائیل، ج 1، ص 102، نجف، المکتبة الحیدریة، چاپ اول، 1384ق.
[7]. ر. ک: یاقوت حموى، یاقوت بن عبد الله، معجم البلدان، ج 5، ص 223، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995م.
نظرات