لطفا صبرکنید
بازدید
7741
7741
آخرین بروزرسانی:
1397/08/12
کد سایت
fa89749
کد بایگانی
106638
نمایه
قاعده بسیط الحقیقه
طبقه بندی موضوعی
وحدت وجود
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی|اصطلاحات فلسفی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
قاعده «بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء» ابتکار کدام یک از فلاسفه است؟ و برهانش چیست؟
پرسش
قاعده بسیط الحقیقه چیست؟ و اولین بار توسط چه کسی مطرح شد؟
پاسخ اجمالی
پیشینه قاعده «بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء»
صدرالمتالهین، قاعده «بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء و لیس بشیء منها» را از پیچیدهترین علوم الهی میداند و ادراکش را جز برای کسانی که از ناحیه حق تعالی به سرچشمه علم و حکمت راه مییابند، در نهایت اشکال میپندارد. وی معتقد است که پیش از او جز حکیم بزرگ یونان ارسطو، کسی به درک این قاعده نائل نشده و آنرا از خصائص فکر خویش میشمارد.
اما حق این است که مفاد این قاعده، در کتب عرفا و سخنان آنان بسیار به چشم میخورد، اگر چه به طور منظم و به عنوان خاص خود مورد بحث قرار نگرفته است، ولی با عبارات مختلف در نظم و نثر به آن اشاره شده است.[1] در عین حال نباید نقش صدرالمتالهین را در تنظیم و تنقیح و اقامه برهان بر این قاعده، به عنوان یک ابتکار بزرگ فلسفی نادیده گرفت، بلکه تأسیس این قاعده، به عنوان یک مبحث فلسفی و اقامه برهان بر آنرا باید منسوب به وی دانست.[2]
برهان قاعده بسیط الحقیقه
صدر المتألهین در بیان قاعده «بسیط الحقیقه» و اقامه برهان برای اثبات آن میگوید:
اگر هویت بسیط الهیّه، کل اشیاء نباشد، لازم میآید که ذاتش از «بودن چیزی» و «نبودن چیز دیگر» ترکیب یافته باشد. اگر چه این ترکیب، برحسب اعتبار عقل بوده باشد. در حالیکه به حسب فرض و برهان، هویت الهی بسیط محض است و این خلاف فرض است. به این ترتیب آنچه برحسب فرض و برهان، بسیط است، اگر عبارت باشد از شیئ که شیئ دیگر نباشد، مانند اینکه «الف» باشد، ولی «ب» نباشد، در این صورت دارای دو حیثیت خواهد بود.
حیثیت اول مثلاً «الف بودن» و حیثیت دوم مثلاً «ب نبودن» حیثیت اول، یعنی الف بودن؛ به عینه حیثیت دوم، یعنی «ب نبودن» نیست؛ زیرا در غیر این صورت، مفهوم الف بودن با مفهوم ب نبودن یکی خواهد بود و این امر بالضروره باطل است؛ چون یکی بودن وجود و عدم محال است؛ و چون این لازم، که یکی بودن وجود و عدم است، بالضروره باطل است، پس ملزوم آن که هویت بسیط شیء باشد و شیء دیگر نباشد، نیز باطل است.
بنابراین هویت بسیط عبارت است از کل اشیاء؛ به عبارت دیگر، خلاصه برهان «قاعده بسیط الحقیقه» این است که هر هویت، که سلب شیء یا اشیاء از آن صحیح باشد، قهراً متشکل از سلب و ایجاب خواهد بود، و چنین هویتی مرکب است. پس نتیجه آن است که هر هویتی، که سلب شیء یا اشیاء از آن صحیح باشد، مرکب است. در اینجا از قانون عکس نقیض استفاده کرده و این قضیه را که نتیجه برهان است، به عکس نقیض آن منعکس میکنیم و میگوییم اگر هر هویت، که سلب شیء از آن صحیح باشد، مرکب است، در عکس نقیض آن میگوییم: «هر هویت بسیط الحقیقه، سلب شیء از آن ممکن نیست»، و این همان معنای «بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء» است.
گفتنی است؛ اگر از بسیط الحقیقه، سلب شیء یا اشیاء جایز نیست، حمل شیء یا اشیاء در آن جایز خواهد بود، ولی حمل شیء یا اشیاء بر بسیط الحقیقه از قبیل حمل شایع صناعی؛ مانند حمل انسان یا قائم بر زید، در مثال «زید انسان است یا زید قائم است» نیست؛ زیرا در حمل شایع صناعی، محمول که همواره ذاتش از ایجاب و سلب ترکیب یافته، به لحاظ هر دو حیثیت سلب و ایجاب بر موضوع حمل میشود.
اکنون اگر هر شیئ از اشیاء که همواره مرکب است، از جنبه ایجاب، یعنی خود بودن، و جنبه سلب، یعنی خود نبودن، بر بسیط الحقیقه حمل شود و آن حمل از قبیل حمل شایع صناعی باشد، به حکم اینکه ملاک صحت حمل شایع، اتحاد در وجود است، لازم میآید که جنبه سلب محمول در موضوع نیز ظاهر شود و در این هنگام بسیط الحقیقه مرکب خواهد شد و این خلاف فرض است.
بنابر این، حمل اشیاء بر بسیط الحقیقه نمیتواند حمل شایع صناعی باشد، بلکه محمول در حمل اشیاء بر بسیط الحقیقه، فقط جهات وجودی آنها است و هویت بسیط که موضوع است، واجد کلیه کمالات وجودی و محیط بر آنها است. به این ترتیب میتوانیم این نوع حمل را که با سایر حملها متفاوت است؛ یعنی حمل اشیاء بر بسیط الحقیقه را، حمل مشوب بر صرف، و محدود بر مطلق بنامیم که از جهتی به حمل معروف حقیقه و رقیقه شباهت دارد.
ملا صدرا پس از آنکه بر «قاعده بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء» برهان اقامه کرده و سلب شیء یا اشیاء را از هویت بسیط جایز نمیداند، اشکالی را مطرح میکند که اگر واجب الوجود بسیط الحقیقه باشد، صفات سلبیه او چگونه توجیه میشود؟ وی در پاسخ میگوید: صفات سلبیه در واجب الوجود که هویت بسیط است، به سلب عدم و نقص که همان سلب سلب است، بر میگردد و معنای سلب سلب چیزی جز وجود نیست. چنانکه سلب نقصان جز کمال معنای دیگری ندارد. مثلاً از جمله صفات سلبیه واجب الوجود، جسم و جوهر نبودن و کم و کیف نداشتن است و این معانی نسبت به وجود مطلق، که هویت بسیط و نامحدود است، از قبیل معانی سلبیه به شمار میآیند. پس هنگامی که اینگونه معانی را از بسیط الحقیقه سلب میکنیم، در حقیقت یک سلسله سلوب را از هویت بسیط سلب نمودهایم و سلب سلوب معنایی جز وجود در بر ندارد.
ملاصدرا این قاعده را زیر بنای بسیاری از مسائل فلسفی قرار داده و در موارد متعدد به مناسبتهای مختلف از این قاعده استفاده کرده است. بعد از وی پیروانش؛ مانند ملا هادی سبزواری؛ آقا علی مدرس زنوزی و ملا محسن فیض کاشانی از اهمیت این قاعده غافل نبوده و در آثار خود آن را مطرح کرده و به مناسبتهای مختلف مورد بحث قرار دادهاند.[3]
صدرالمتالهین، قاعده «بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء و لیس بشیء منها» را از پیچیدهترین علوم الهی میداند و ادراکش را جز برای کسانی که از ناحیه حق تعالی به سرچشمه علم و حکمت راه مییابند، در نهایت اشکال میپندارد. وی معتقد است که پیش از او جز حکیم بزرگ یونان ارسطو، کسی به درک این قاعده نائل نشده و آنرا از خصائص فکر خویش میشمارد.
اما حق این است که مفاد این قاعده، در کتب عرفا و سخنان آنان بسیار به چشم میخورد، اگر چه به طور منظم و به عنوان خاص خود مورد بحث قرار نگرفته است، ولی با عبارات مختلف در نظم و نثر به آن اشاره شده است.[1] در عین حال نباید نقش صدرالمتالهین را در تنظیم و تنقیح و اقامه برهان بر این قاعده، به عنوان یک ابتکار بزرگ فلسفی نادیده گرفت، بلکه تأسیس این قاعده، به عنوان یک مبحث فلسفی و اقامه برهان بر آنرا باید منسوب به وی دانست.[2]
برهان قاعده بسیط الحقیقه
صدر المتألهین در بیان قاعده «بسیط الحقیقه» و اقامه برهان برای اثبات آن میگوید:
اگر هویت بسیط الهیّه، کل اشیاء نباشد، لازم میآید که ذاتش از «بودن چیزی» و «نبودن چیز دیگر» ترکیب یافته باشد. اگر چه این ترکیب، برحسب اعتبار عقل بوده باشد. در حالیکه به حسب فرض و برهان، هویت الهی بسیط محض است و این خلاف فرض است. به این ترتیب آنچه برحسب فرض و برهان، بسیط است، اگر عبارت باشد از شیئ که شیئ دیگر نباشد، مانند اینکه «الف» باشد، ولی «ب» نباشد، در این صورت دارای دو حیثیت خواهد بود.
حیثیت اول مثلاً «الف بودن» و حیثیت دوم مثلاً «ب نبودن» حیثیت اول، یعنی الف بودن؛ به عینه حیثیت دوم، یعنی «ب نبودن» نیست؛ زیرا در غیر این صورت، مفهوم الف بودن با مفهوم ب نبودن یکی خواهد بود و این امر بالضروره باطل است؛ چون یکی بودن وجود و عدم محال است؛ و چون این لازم، که یکی بودن وجود و عدم است، بالضروره باطل است، پس ملزوم آن که هویت بسیط شیء باشد و شیء دیگر نباشد، نیز باطل است.
بنابراین هویت بسیط عبارت است از کل اشیاء؛ به عبارت دیگر، خلاصه برهان «قاعده بسیط الحقیقه» این است که هر هویت، که سلب شیء یا اشیاء از آن صحیح باشد، قهراً متشکل از سلب و ایجاب خواهد بود، و چنین هویتی مرکب است. پس نتیجه آن است که هر هویتی، که سلب شیء یا اشیاء از آن صحیح باشد، مرکب است. در اینجا از قانون عکس نقیض استفاده کرده و این قضیه را که نتیجه برهان است، به عکس نقیض آن منعکس میکنیم و میگوییم اگر هر هویت، که سلب شیء از آن صحیح باشد، مرکب است، در عکس نقیض آن میگوییم: «هر هویت بسیط الحقیقه، سلب شیء از آن ممکن نیست»، و این همان معنای «بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء» است.
گفتنی است؛ اگر از بسیط الحقیقه، سلب شیء یا اشیاء جایز نیست، حمل شیء یا اشیاء در آن جایز خواهد بود، ولی حمل شیء یا اشیاء بر بسیط الحقیقه از قبیل حمل شایع صناعی؛ مانند حمل انسان یا قائم بر زید، در مثال «زید انسان است یا زید قائم است» نیست؛ زیرا در حمل شایع صناعی، محمول که همواره ذاتش از ایجاب و سلب ترکیب یافته، به لحاظ هر دو حیثیت سلب و ایجاب بر موضوع حمل میشود.
اکنون اگر هر شیئ از اشیاء که همواره مرکب است، از جنبه ایجاب، یعنی خود بودن، و جنبه سلب، یعنی خود نبودن، بر بسیط الحقیقه حمل شود و آن حمل از قبیل حمل شایع صناعی باشد، به حکم اینکه ملاک صحت حمل شایع، اتحاد در وجود است، لازم میآید که جنبه سلب محمول در موضوع نیز ظاهر شود و در این هنگام بسیط الحقیقه مرکب خواهد شد و این خلاف فرض است.
بنابر این، حمل اشیاء بر بسیط الحقیقه نمیتواند حمل شایع صناعی باشد، بلکه محمول در حمل اشیاء بر بسیط الحقیقه، فقط جهات وجودی آنها است و هویت بسیط که موضوع است، واجد کلیه کمالات وجودی و محیط بر آنها است. به این ترتیب میتوانیم این نوع حمل را که با سایر حملها متفاوت است؛ یعنی حمل اشیاء بر بسیط الحقیقه را، حمل مشوب بر صرف، و محدود بر مطلق بنامیم که از جهتی به حمل معروف حقیقه و رقیقه شباهت دارد.
ملا صدرا پس از آنکه بر «قاعده بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء» برهان اقامه کرده و سلب شیء یا اشیاء را از هویت بسیط جایز نمیداند، اشکالی را مطرح میکند که اگر واجب الوجود بسیط الحقیقه باشد، صفات سلبیه او چگونه توجیه میشود؟ وی در پاسخ میگوید: صفات سلبیه در واجب الوجود که هویت بسیط است، به سلب عدم و نقص که همان سلب سلب است، بر میگردد و معنای سلب سلب چیزی جز وجود نیست. چنانکه سلب نقصان جز کمال معنای دیگری ندارد. مثلاً از جمله صفات سلبیه واجب الوجود، جسم و جوهر نبودن و کم و کیف نداشتن است و این معانی نسبت به وجود مطلق، که هویت بسیط و نامحدود است، از قبیل معانی سلبیه به شمار میآیند. پس هنگامی که اینگونه معانی را از بسیط الحقیقه سلب میکنیم، در حقیقت یک سلسله سلوب را از هویت بسیط سلب نمودهایم و سلب سلوب معنایی جز وجود در بر ندارد.
ملاصدرا این قاعده را زیر بنای بسیاری از مسائل فلسفی قرار داده و در موارد متعدد به مناسبتهای مختلف از این قاعده استفاده کرده است. بعد از وی پیروانش؛ مانند ملا هادی سبزواری؛ آقا علی مدرس زنوزی و ملا محسن فیض کاشانی از اهمیت این قاعده غافل نبوده و در آثار خود آن را مطرح کرده و به مناسبتهای مختلف مورد بحث قرار دادهاند.[3]
[1]. ملا صدرا، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعه، ج 2، ص 368،(حاشیه)، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ سوم، 1981م؛ ابراهیمی دینانی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، ج 1، ص 108، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، 1365ش.
[2]. قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، ج 1، ص 108.
[3]. ر. ک: همان، ص 108- 114.
نظرات