لطفا صبرکنید
بازدید
21114
21114
آخرین بروزرسانی:
1392/06/27
خلاصه پرسش
چه کسانی در صدر اسلام مدعی نبوّت بودند؟ و چرا مسلمانان آنها را کشتند؟
پرسش
توضیحی پیرامون کسانی که در صدر اسلام مدّعی نبوّت بودند، مثل مسیلمة بن کذاب و اسود عنسی، ارائه دهید؟ و چرا مسلمانان آنها را کشتند؟
پاسخ اجمالی
در زمان پیامبر گرامی اسلام(ص) افرادی بودند که ادعای نبوّت کردند. البته تعداد کمی از آنها توانستند به پیروانی دست یابند. از جمله معروفترین آنها مسیلمة بن ثمامه بود که خود را شریک پیامبر در امر نبوّت میدانست، و اسود عنسی و طلیحه بن خویلد و ... که هر یک در منطقهای بودند.
اما در مورد علت کشتن آنها توسط مسلمانان باید گفت؛ این مدعیان دروغگو، مجموعهای از اشتباهات بزرگ را انجام دادند که هر یک از آنها میتواند سبب کشته شدن آنها باشد؛ دروغ بستن به پیامبر و داشتن ادعای دروغ در نبوّت خود، گمراه کردن مردم از دین، کشتن برخی از مسلمانان و ... . اما از مهمترین و اصلیترین علت کشته شدن چنین افرادی، ارتداد و تلاش برای مرتد نمودن دیگران بوده است. بیشتر مدّعیان نبوّت در ابتدا مسلمان شدند و به پیامبری پیامبر اسلام اعتقاد و التزام پیدا کردند، اما با گذشت زمان از نبوّت که از اصول مسلم و قطعی اسلام است، دست کشیدند و اینگونه مرتد شدند و اعدام و جنگ با آنان از همین جهت بوده است.
اما در مورد علت کشتن آنها توسط مسلمانان باید گفت؛ این مدعیان دروغگو، مجموعهای از اشتباهات بزرگ را انجام دادند که هر یک از آنها میتواند سبب کشته شدن آنها باشد؛ دروغ بستن به پیامبر و داشتن ادعای دروغ در نبوّت خود، گمراه کردن مردم از دین، کشتن برخی از مسلمانان و ... . اما از مهمترین و اصلیترین علت کشته شدن چنین افرادی، ارتداد و تلاش برای مرتد نمودن دیگران بوده است. بیشتر مدّعیان نبوّت در ابتدا مسلمان شدند و به پیامبری پیامبر اسلام اعتقاد و التزام پیدا کردند، اما با گذشت زمان از نبوّت که از اصول مسلم و قطعی اسلام است، دست کشیدند و اینگونه مرتد شدند و اعدام و جنگ با آنان از همین جهت بوده است.
پاسخ تفصیلی
در زمان پیامبر گرامی اسلام(ص) افرادی بودند که ادعای نبوّت کردند، که برخی از این افراد معرّفی میشوند:
مسیلمة بن ثمامه
مسيلمة بن ثمامة که با کنیه أبا ثمامة نیز شناخته میشد،[1] به همراه گروهی پیش پیامبر اسلام(ص) رفتند و او به پیامبر گفت:[2] اگر امور را چنان قرار دهی كه پس از تو، امور از آن من باشد،(من جانشینت باشم) از تو پيروى خواهم كرد. پيامبر به او رو کرد در حالیکه در دستش شاخهاى از نخل بود، فرمود: «اگر از من چنین چیزی که در دست من است را درخواست کنی، به تو نخواهم داد، در کار خود با آنچه خدا برایت در نظر گرفته دشمنی مکن و اگر رويگردان شوى خداوند دنبالهات را خواهد بريد. و من تو را همان میبينم كه در خواب ديدم ...».[3] او بعد از این ماجرا و در زمان برگشت به سمت قبیله خود، ادعای نبوّت کرد و گفت که با پیامبر اسلام در نبوّت شریک است.[4] البته او نبوّت پیامبر اسلام را رد نکرد ولی خود را مانند او پیامبر میدانست و میگفت من و محمد در امر نبوّت شریک هستیم.
بعد از مدتی که مسیلمه توانست عدهای را گرد خود جمع کند به پيامبر نامهاى نوشت: «از مسيلمه پيامبر خداوند به محمد پيامبر خدا، درود بر تو! اما بعد، همانا كه من با تو در امر (نبوّت) شريک هستم و نيمى از زمين از آن ماست و نيمى از قريش، اما قريش تجاوز میكنند». پيامبر خدا در پاسخ او نوشت: «از سوى محمد پيامبر خداوند به مسيلمه دروغگوى، درود بر كسى كه از راه رستگارى پيروى كند. اما بعد، زمين از آن خداوند است كه به هركس از بندگانش كه بخواهد، به ارث میرساند و سرانجام از آن پرهيزكاران است[5]».[6]
در منابع آمده که پیامبر شخصی به نام حبیب بن زهد را به سوی مسیلمه گسیل داشت. مسیلمه به او گفت: شهادت میدهد که محمد رسول و فرستاده خدا است؟ حبیب گفت: بله. مسیلمه گفت: شهادت میدهی که من رسول خداوند هستم. حبیب گفت: من کر و لال هستم. این کلام چندین بار رد و بدل شد تا اینکه مسیلمه اعضای او را یک به یک برید و او شهید شد.[7]
در نقلی دیگر آمده: مسيلمه كذاب دو تن از اصحاب رسول اكرم(ص) را گرفت و به يكى از آن دو گفت: آيا شهادت میدهى كه محمد رسول خدا است؟ گفت: آرى. باز پرسيد: آيا به رسالت من هم شهادت میدهى؟ گفت: آرى. پس او را آزاد كرد. سپس دومى را خواست و گفت: آيا به رسالت محمد شهادت میدهى؟ گفت: آرى. سپس پرسيد آيا به رسالت من هم شهادت میدهى؟ جواب داد: من گنگ و لالم ... و او شهید شد. اين مطلب به گوش پيامبر اكرم(ص) رسيد و فرمود: «اما آنكه كشته شد بر صدق و يقين خود شهيد شد و به فضيلت و مقام خود نايل گردید؛ پس گوارا باد بر او اين مقام و پاداش عالى و اما ديگرى اجازه و رخصت خدا را (بر تقيه) پذيرفت و بر او گناهى نيست».[8]
مسیلمه بعد از مرگ پیامبر ادعا کرد که با نبودن پیامبر اسلام، او تنها پیامبر موجود است و مردم باید از او اطاعت و حمایت کنند.[9]
در نهایت، خلیفه اول وقتی خطر مسیلمه را جدی دید چندین سپاه را برای جنگ با او بسیج کرد و چندین درگیری کوچک و بزرگ در میان آنان شکل گرفت که در نهایت سپاه اسلام به فرماندهی خالد بن ولید در جنگی سخت پیروز شد و مسیلمه نیز در همان جنگ کشته شد.[10]
البته در مورد او و معجزاتی که مدعی انجامش بود، داستانها وجود دارد؛ شخصی پیش پیامبر از شوری آب چاه خود گلایه کرد، پیامبر اکرم(ص) پیش آنها رفت و در چاه، آب دهان ریخت، پس آب سرد و گوارا شد، این داستان به اهالی یمامه رسید، آنها نیز از مسیلمه انجام چنین عملی را خواستند، او نیز در چاهی کم آب، آب دهان انداخت و آب آنجا تبدیل به آب شور و داغ شد.[11] او همچنین در تلاش بود آیاتی به مانند آیات قرآن از خود بگوید که البته معمولاً بر وزن و قافیه برخی از آیات قرآن گفته میشد: «الفيل و ما الفيل و ما ادراك ما الفيل له ذنب وثيل و خرطوم طويل».[12]
أسود عنسی
وی از اهالی یمن بود که ادعای نبوّت کرد. در این باره پاسخ ۳۳۵۱۸ را مطالعه کنید.
طليحة بن خويلد أسدی
او از ایرانیان بود که بعد از پیامبر ادعای نبوّت کرد و گروهی نیز گرد او جمع شده و از او پیروی میکردند، سپاه اسلام به فرماندهی خالد بن ولید به جنگ با او رفت و خود او به همراه بیشتر پیروانش در این جنگ کشته شدند.[13]
علت جنگ با آنها و کشتنشان
این مدعیان دروغگو، مجموعهای از اشتباهات بزرگ را انجام دادند که هر یک از آنها میتوانست سبب کشته شدن آنها بوده باشد؛ دروغ بستن به پیامبر گرامی اسلام(ص) و داشتن ادعای دروغ در نبوّت خود، گمراه کردن مردم از دین و فساد در زمین، کشتن برخی از مسلمانان که داستانش گفته شد و ... . اما از مهمترین و اصلیترین علت کشته شدن چنین افرادی، ارتداد و تلاش برای مرتد نمودن دیگران بوده است. بیشتر مدعیان نبوّت در ابتدا مسلمان شدند و به پیامبری پیامبر اسلام اعتقاد و التزام پیدا کردند، اما با گذشت زمان، از نبوّت که از اصول مسلم و قطعی اسلام است، دست کشیدند و اینگونه مرتد شدند و اعدام و جنگ با آنان از همین جهت بوده است.
مسیلمة بن ثمامه
مسيلمة بن ثمامة که با کنیه أبا ثمامة نیز شناخته میشد،[1] به همراه گروهی پیش پیامبر اسلام(ص) رفتند و او به پیامبر گفت:[2] اگر امور را چنان قرار دهی كه پس از تو، امور از آن من باشد،(من جانشینت باشم) از تو پيروى خواهم كرد. پيامبر به او رو کرد در حالیکه در دستش شاخهاى از نخل بود، فرمود: «اگر از من چنین چیزی که در دست من است را درخواست کنی، به تو نخواهم داد، در کار خود با آنچه خدا برایت در نظر گرفته دشمنی مکن و اگر رويگردان شوى خداوند دنبالهات را خواهد بريد. و من تو را همان میبينم كه در خواب ديدم ...».[3] او بعد از این ماجرا و در زمان برگشت به سمت قبیله خود، ادعای نبوّت کرد و گفت که با پیامبر اسلام در نبوّت شریک است.[4] البته او نبوّت پیامبر اسلام را رد نکرد ولی خود را مانند او پیامبر میدانست و میگفت من و محمد در امر نبوّت شریک هستیم.
بعد از مدتی که مسیلمه توانست عدهای را گرد خود جمع کند به پيامبر نامهاى نوشت: «از مسيلمه پيامبر خداوند به محمد پيامبر خدا، درود بر تو! اما بعد، همانا كه من با تو در امر (نبوّت) شريک هستم و نيمى از زمين از آن ماست و نيمى از قريش، اما قريش تجاوز میكنند». پيامبر خدا در پاسخ او نوشت: «از سوى محمد پيامبر خداوند به مسيلمه دروغگوى، درود بر كسى كه از راه رستگارى پيروى كند. اما بعد، زمين از آن خداوند است كه به هركس از بندگانش كه بخواهد، به ارث میرساند و سرانجام از آن پرهيزكاران است[5]».[6]
در منابع آمده که پیامبر شخصی به نام حبیب بن زهد را به سوی مسیلمه گسیل داشت. مسیلمه به او گفت: شهادت میدهد که محمد رسول و فرستاده خدا است؟ حبیب گفت: بله. مسیلمه گفت: شهادت میدهی که من رسول خداوند هستم. حبیب گفت: من کر و لال هستم. این کلام چندین بار رد و بدل شد تا اینکه مسیلمه اعضای او را یک به یک برید و او شهید شد.[7]
در نقلی دیگر آمده: مسيلمه كذاب دو تن از اصحاب رسول اكرم(ص) را گرفت و به يكى از آن دو گفت: آيا شهادت میدهى كه محمد رسول خدا است؟ گفت: آرى. باز پرسيد: آيا به رسالت من هم شهادت میدهى؟ گفت: آرى. پس او را آزاد كرد. سپس دومى را خواست و گفت: آيا به رسالت محمد شهادت میدهى؟ گفت: آرى. سپس پرسيد آيا به رسالت من هم شهادت میدهى؟ جواب داد: من گنگ و لالم ... و او شهید شد. اين مطلب به گوش پيامبر اكرم(ص) رسيد و فرمود: «اما آنكه كشته شد بر صدق و يقين خود شهيد شد و به فضيلت و مقام خود نايل گردید؛ پس گوارا باد بر او اين مقام و پاداش عالى و اما ديگرى اجازه و رخصت خدا را (بر تقيه) پذيرفت و بر او گناهى نيست».[8]
مسیلمه بعد از مرگ پیامبر ادعا کرد که با نبودن پیامبر اسلام، او تنها پیامبر موجود است و مردم باید از او اطاعت و حمایت کنند.[9]
در نهایت، خلیفه اول وقتی خطر مسیلمه را جدی دید چندین سپاه را برای جنگ با او بسیج کرد و چندین درگیری کوچک و بزرگ در میان آنان شکل گرفت که در نهایت سپاه اسلام به فرماندهی خالد بن ولید در جنگی سخت پیروز شد و مسیلمه نیز در همان جنگ کشته شد.[10]
البته در مورد او و معجزاتی که مدعی انجامش بود، داستانها وجود دارد؛ شخصی پیش پیامبر از شوری آب چاه خود گلایه کرد، پیامبر اکرم(ص) پیش آنها رفت و در چاه، آب دهان ریخت، پس آب سرد و گوارا شد، این داستان به اهالی یمامه رسید، آنها نیز از مسیلمه انجام چنین عملی را خواستند، او نیز در چاهی کم آب، آب دهان انداخت و آب آنجا تبدیل به آب شور و داغ شد.[11] او همچنین در تلاش بود آیاتی به مانند آیات قرآن از خود بگوید که البته معمولاً بر وزن و قافیه برخی از آیات قرآن گفته میشد: «الفيل و ما الفيل و ما ادراك ما الفيل له ذنب وثيل و خرطوم طويل».[12]
أسود عنسی
وی از اهالی یمن بود که ادعای نبوّت کرد. در این باره پاسخ ۳۳۵۱۸ را مطالعه کنید.
طليحة بن خويلد أسدی
او از ایرانیان بود که بعد از پیامبر ادعای نبوّت کرد و گروهی نیز گرد او جمع شده و از او پیروی میکردند، سپاه اسلام به فرماندهی خالد بن ولید به جنگ با او رفت و خود او به همراه بیشتر پیروانش در این جنگ کشته شدند.[13]
علت جنگ با آنها و کشتنشان
این مدعیان دروغگو، مجموعهای از اشتباهات بزرگ را انجام دادند که هر یک از آنها میتوانست سبب کشته شدن آنها بوده باشد؛ دروغ بستن به پیامبر گرامی اسلام(ص) و داشتن ادعای دروغ در نبوّت خود، گمراه کردن مردم از دین و فساد در زمین، کشتن برخی از مسلمانان که داستانش گفته شد و ... . اما از مهمترین و اصلیترین علت کشته شدن چنین افرادی، ارتداد و تلاش برای مرتد نمودن دیگران بوده است. بیشتر مدعیان نبوّت در ابتدا مسلمان شدند و به پیامبری پیامبر اسلام اعتقاد و التزام پیدا کردند، اما با گذشت زمان، از نبوّت که از اصول مسلم و قطعی اسلام است، دست کشیدند و اینگونه مرتد شدند و اعدام و جنگ با آنان از همین جهت بوده است.
[1]. زركلى، خير الدين، الأعلام (قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين)، ج 7، ص 226، دار العلم للملايين، بیروت، چاپ هشثم، 1989م.
[2]. در برخی از نقلها ذکر شده که او به پیش پیامبر نرفت و دیگران از او نقل قول کردند و پیامبر نیز جواب داد؛ الأعلام، ج 7، ص 226.
[3]. بخاری، محمد بن إسماعيل، صحيح البخاری، محقق: الناصر، محمد زهير بن ناصر، ج 4، ص 203، دار طوق النجاة، چاپ اول، 1422ق.
[4]. مقریزی، تقی الدین، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج 14، ص 229، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1420ق.
[5]. اعراف، 128: «إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ».
[6]. طبری، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: محمد أبو الفضل ابراهيم، ج 3، ص 146، دار التراث، بيروت، چاپ دوم، 1387ق.
؛ ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 6، ص 341، دار الفکر، بیروت، بیتا.
؛ ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 6، ص 341، دار الفکر، بیروت، بیتا.
[7]. عبد البر، يوسف بن عبد الله، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق: بجاوى، على محمد، ج 1، ص 320، دار الجيل، بيروت، چاپ اول، 1412 ق؛ ابن اثیر جزری، عز الدين أبو الحسن، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 1، ص 443، دار الفكر، بيروت، 1409ق.
[8]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغی، محمد جواد، ج 2، ص 730، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش؛ ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، محقق و مصحح: عراقی، مجتبی، ج 2، ص 104، 105، دار سید الشهداء للنشر، قم، چاپ اول، 1405ق؛ فخرالدین رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 8، ص 193، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، 1420ق.
[9]. البداية و النهاية، ج 6، ص 341.
[10]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون(ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر)، تحقيق: خليل شحادة، ج 2، ص 502، دار الفكر، بيروت، چاپ دوم، 1408ق.
[11]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 1، ص 117 – 118، انتشارات علامه، قم، چاپ اول، 1379ق؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج 1، ص 27، نشر بنی هاشمی، تبریز، چاپ اول، 1381ق.
[12]. صدرالدین شیرازی، شرح أصول الکافی، محقق و مصحح: خواجوی، محمد، ج 2،ص 398، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، چاپ اول، 1383ش.
[13]. الاستيعاب، ج 2، ص 773.
ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات