جستجوی پیشرفته
بازدید
17892
آخرین بروزرسانی: 1401/12/13
خلاصه پرسش
آیا در میراث علمی اسلام، دانشی مستقل به نام "طب اسلامی" وجود دارد؟ و در صورت تعارض بین دانش نوین پزشکی و توصیه های موجود در روایات راه حل چیست؟
پرسش
آیا دین اسلام در عرصه پزشکی مانند دیگر عرصه ها گام گذاشته، و متکفل درمان بیماری های جسمی بشر نیز می باشد؟ به عبارت دیگر، آیا در میراث علمی اسلام، دانشی مستقل به نام "طب اسلامی" وجود دارد؟
2. پیشوایان دینی و جامعه پزشکی چه نوع ارتباط و تعاملی با هم داشتند؟
3. در صورت تعارض بین دانش نوین پزشکی و توصیه های موجود در روایات راه حل چیست؟
پاسخ اجمالی

خداوند هدف از فرستادن پیامبران را تزکیه معنوی و آموزش حکمت و دین برشمرده، و پیامبر گرامی اسلام (ص) هدف از بعثت خود را نهادینه کردن اخلاق نیک در جامعه بشری اعلام کرده است. از طرفی با توجه به بی شمار بودن دانش های بشری؛ نظیر پزشکی، صنعت و ...، راهبرد کلی پیشوایان دینی آن بود - با آن که دانش نامحدودی از جانب پروردگار در اختیار آنان قرار گرفته بود- که خود را متخصص تمام رشته ها معرفی نکنند، بلکه - دست کم در ظاهر – مانند دیگر مردم، به دانش های پذیرفته شده بشری احترام گذارند. آنان به پیشرفت طبیعی دانش پزشکی توجه داشته، با آن که انتقادات و پیشنهاداتی نیز به برخی رویه های معمول داشتند، اما بسیاری از درمان های توصیه شده توسط پزشکان آن روز را مورد استفاده قرار داده و به دیگران نیز توصیه می کردند.

 

با این وجود، هرگز ادعایی با عنوان ایجاد رشته ای نوین به نام "طب اسلامی" از جانب آن بزرگواران مطرح نشد که دانش مرسوم پزشکی آن روز را در کلیت آن به چالش بکشد! به نظر می رسد آن بزرگواران، اگر امروزه نیز در میان ما حضور داشتند، به همان رویکرد ادامه می دادند. البته پزشکان متعهد می توانند از برخی آموزه های دینی و سنتی الهام بگیرند و پژوهش های نوینی در دانش خود ارائه کنند، اما هیچ گاه نباید با تقدس بخشی به "طب سنتی" و اسلامی قلمداد کردن آن، پیشرفت های به دست آمده در دانش پزشکی را زیر سؤال برند.

 

از سوی دیگر با نگاهی دقیق و کارشناسانه در راهنمایی های بهداشتی آن بزرگواران مشخص خواهد شد که نه تنها تعارضی با پزشکی نوین در چنین توصیه هایی مشاهده نمی شود، بلکه بسیاری از آنها با آن که بر اساس طب سنتی آن روز ارائه شده، اما با دانش امروز نیز همخوانی دارند.

پاسخ تفصیلی

برای پرداختن به ارتباط آموزه‌های دینی و دانش پزشکی، سرفصل‌های متفاوتی را باید بررسی کرد تا به نتیجه‌ای صحیح دست یافت. در این نوشتار مختصر، به چهار سرفصل مهم در این زمینه خواهیم پرداخت:
بخش اول: آیا اسلام متکفل وضعیت بهداشتی درمانی بشر می‌باشد؟
بخش دوم: آیا پیشوایان دینی، توصیه‌های درمانی، بهداشتی نیز داشتند؟
بخش سوم: تعارض‌های موجود بین توصیه‌های موجود در منابع اسلامی و دانش پزشکی روز چه توجیهی دارد؟
بخش چهارم: در نهایت، آیا می‌توان به موضوعی با عنوان "طب اسلامی" اعتقاد داشت؟
اکنون به همین ترتیب به بررسی موارد یاد شده می‌پردازیم:
بخش اول: مهم‌ترین قسمتی که باید در ابتدای سخن بدان پرداخت؛ این است که آیا اسلام خود را متصدی درمان جسمی بشر نیز می‌داند، یا خیر؟ برای تبیین این موضوع، ضروری است چند نکته مورد تحلیل قرار گیرد:
نکتۀ اول: با نگاهی کلی در مبانی دینی به سادگی درخواهیم یافت که هدف اصلی و اولیه برانگیختن پیامبر، ترقی و پیشرفت معنوی انسان‌ها است.[1] پیامبر اکرم(ص) خود نیز می‌فرماید: من برانگیخته شدم تا برجستگی‌های اخلاقی انسانها را به بالاترین درجۀ آن برسانم.[2]
نکتۀ دوم: انسان با صدها، بلکه هزاران رشتۀ تخصصی مختلف سر و کار دارد که از آنها در بهبود زندگی مادی خود بهره می‌برد. شهرسازی و صنایع مرتبط با آن، صنعت حمل و نقل، صنایع کشاورزی، صنایع تبدیلی و ... از مواردی است بشر در طول تاریخ با تجربه‌اندوزی در صدد توسعۀ کیفی و کمی آن بوده است. پزشکی نیز استثنائی از این دانش‌ها نبوده و  در صحت استناد روایت "العلم علمان، علم الأدیان و علم الأبدان" به پیامبر(ص) و یا ائمه(ع) نیز تردیدهایی وجود دارد، زیرا این روایت در منابع اولیه وجود نداشته و در منابع بعدی نیز دارای سند نیست.
 نکتۀ سوم: با آن که منشأ و مبدأ تمام دانش‌ها خداوند است، اما خداوند پیامبران و امامان را برای کامل کردن علوم مادی نفرستاده، بلکه پیشرفت در تمام این زمینه‌ها و از جمله دانش پزشکی را بر عهدۀ خود مردم نهاده است.
از این رو مشاهده می‌کنیم که در زمان حضور امامان، اصحاب بزرگوار آنان از مراجعه به پزشکان حتی طبیبان غیر مسلمان منع نشده‌اند.[3]  در موردی دیگر می‌بینیم که بعد از ضربت‌خوردن امیر المؤمنین(ع) پزشکان کوفه بر بالین ایشان حاضر می‌شوند،[4] با آن که در آن زمان، علاوه بر حضرتشان، سه امام دیگر نیز در کنارشان حضور داشتند.
بنابر این، نباید از دانش روز غفلت کرده و دانش پزشکی را تنها میان آیات و روایات جستجو کرد. البته پزشکان مسلمان، می‌توانند از آیات قرآن و نیز روایات به عنوان منبعی الهام‌بخش برای آغاز پژوهش جدید بهره گیرند، اما نباید تا ثابت‌شدن آن و تبدیل "فرضیه" به "نظریۀ مورد پذیرش"، آن را به اسلام نسبت دهند.
به عنوان نمونه، شاید عبارت قرآنی "فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ"،[5] الهام‌بخش پزشک مسلمانی باشد تا پژوهشی را در ارتباط با فرضیۀ "ارتباط تحریک گوشها و خواب" دنبال کند و یا آن که فرضیه‌ای را مبتنی بر این که "درمان کور مادرزاد و شخص مبتلا به پیسی به دشواری زنده کردن یک مرده است" را با الهام از آیات مرتبط با معجزۀ عیسای مسیح(ع)[6] مطرح سازد، اما نتیجۀ به دست آمده در نهایت، حاصل پژوهشی پزشکی است نه تحقیقی دینی.
به هر حال، مجاز‌بودن دانش‌آموزی در رشتۀ طب و نیز مجاز‌بودن مراجعۀ عملی به پزشکان، نشان از آن دارد که اسلام نخواسته تا خود را به عنوان مرجع نظریه‌پردازی در این دانش معرفی کند.
بخش دوم: با این وجود، نمی‌توان انکار کرد که برخی موضوعات و کلیات مرتبط با دانش پزشکی نیز در میان روایات مشاهده می‌شوند که می‌توان آنها را استثنائی از اصل کلی یادشده به شمار آورد.
این توصیه‌ها با انگیزه‌های مختلفی بیان شده است؛ مانند آنچه از تبیین فیزیولوژی بدن انسان برای نشان‌دادن قدرت پروردگار توسط امام حسین(ع) در دعای مشهور عرفه بیان شده است.[7]
در مواردی نیز اصحاب و یاران پیشوایان دینی، مشورت‌هایی با آن بزرگواران در مورد خوراکی‌ها و داروها به عمل می‌آوردند، و همان‌گونه که در عصر حاضر، یک فرد غیر پزشک که اطلاعاتی در مورد این دانش دارد، از انتقال تجربیات خویش به دوستانش دریغ نمی‌ورزد، امامان بزرگوار نیز حسب مورد، یاران خود را از چنین مشورت‌هایی بی‌بهره نمی‌گذاشتند.
البته در برخی موارد، نظریه‌ای پزشکی، مورد تأیید و یا نقد رهبران دینی قرار می‌گرفت، اما در هر حال نباید از یاد برد که این پیشوایان با آن که در جامعۀ آن روز با عنوان فقیه، معلم اخلاق، مفسر و ... شناخته شده بودند، اما به طور معمول با عناوینی چون پزشک و صنعتگر از آنان یاد نمی‌شد.
گاه نیز درمان یک بیماری به عنوان نشانی از اعجاز به مردم عرضه شده و حتی اعلام می‌شد که این نوع از درمان، از دانش­هایی است که نزد آن بزرگواران به امانت گذاشته شده و طبیعتاً قابل استفادۀ دیگران نیست[8] که در این‌جا موضوع، کاملاً متفاوت خواهد بود؛ زیرا اگر موسی(ع) با عصای خود چشمه‌های آب برای مردم فراهم می­کرد، نمی‌توان حکمی کلی صادر کرد که با زدن عصا به زمین، چشمۀ آب خواهد جوشید... .
با این مقدمه اکنون می‌پردازیم به بررسی و تحلیل برخی روایاتی که با دانش پزشکی در ارتباطند:
1. یونس بن یعقوب نقل می‌کند، از امام صادق (ع) پرسیدم که بیماران، داروهای مختلفی مصرف می‌کنند که گاه نتیجه‌ای نداده و منجر به فوت آنان می‌شود و گاه نیز درمان می‌شوند، البته درصد درمان‌یافتگان بیشترند. (تکلیف ما در مقابل این داروها چیست)؟
امام فرمودند: خداوند (با حکمت بالغۀ خود) بیماری‌هایی را در میان بشر قرار داده و درمان آنها را نیز امکان‌پذیر کرده است و هیچ بیماری وجود ندارد مگر آنکه درمانی نیز برای آن متصور است (خواه بشر بدان دست یافته باشد و خواه نیاز به پژوهش بیشتری باشد) بنابر این، هیچ ایرادی ندارد که با یاد خدا داروهای موجود را مصرف کنید.[9]
این روایت دقیقاً به این نکته اشاره می‌کند که انسان باید در شناخت درمان‌ها بکوشد و حتی اگر با شکست‌ها و ناموفقیت‌هایی نیز مواجه شود، نباید از تلاش خود دست بردارد، اما در همه حال نباید به دانش خود مغرور شده و از یاد خدا غافل شود.
2. روایات متعددی وجود دارد که به این اصل کلی اشاره می‌کند که نباید جز هنگام ضرورت از داروها استفاده کرد.
امام ششم(ع) در این زمینه می‌فرماید: آن فردی که تندرستی او بر بیماری­اش می‌چربد، اما با این وجود به مصرف دارو روی آورده و به دلیل استفاده از آن جان می‌سپارد، من در برابر پروردگارم نمی‌توانم توجیهی بر این رفتار نادرست او داشته باشم.[10] فرزند بزرگوارشان امام کاظم(ع) نیز در همین راستا می‌فرماید: تا جایی که می‌توانید از داروهای پزشکی استفاده نکنید؛ زیرا مصرف اندک دارو در نهایت به مصرف فراوان و گستردۀ آن منجر خواهد شد.[11] این اصل کلی به دلیل زیان‌های جانبی داروها در دانش پزشکی امروز نیز پذیرفته شده است. البته شواهد دیگری نیز در روایات وجود دارد که توصیه به روی‌نیاوردن به درمان پزشکی تا حد امکان، شامل تمام بیماری‌ها و درمان‌ها نیست و برخی درمان‌ها می‌تواند به عنوان نوعی پیش‌گیری مورد استفاده قرار گیرد.[12]
3. به عنوان نمونه‌ای دیگر، رهنمودی در مورد چگونگی پرهیز نیز در روایات مشاهده می‌شود که به این نکته اشاره می‌کند که پرهیز به معنای نخوردن نیست، بلکه به معنای مصرف درست و برنامه‌ریزی‌شدۀ مواد غذایی است.[13]
روایات دیگری نیز وجود دارند که برخی به دیگر کلیات پزشکی و برخی به بیماری‌های خاص اشاره می‌کنند که شاید همین روایات نیز برخی را بدان واداشته تا دانشی مستقل به نام "طب اسلامی" را مطرح سازند.
اما باید دانست که این نظر تمام دانشمندان مسلمان نیست، بلکه - به عنوان نمونه - شیخ صدوق که از برترین اندیشمندان شیعی است به نقل از استادش، در ارتباط با این موضوع بیان می‌دارد:
اعتقاد ما (شیعه امامیه) در مورد روایات پزشکی (که از ائمه نقل شده) آن است که این روایات را می‌توان به چند بخش تقسیم کرد:
1 . برخی فقط بر اساس هوای مکه و مدینه بوده و در سایر مناطق کاربردی ندارد.
2 . برخی نیز تنها بر حسب مزاج پرسشگر توصیه شده و در مورد غیر او مفید نخواهد بود.
3 . برخی از این روایات را نیز مخالفان شیعه عمداً (هنگام استنساخ) در کتابهای شیعیان وارد کردند برای آنکه در میان مردم تصویر بدی از این مکتب نشان دهند.
4 . برخی نیز ناشی از فراموشی راوی بوده (که شاید روایت معصوم را با غیر معصوم خلط کرده باشد).
5 . برخی از روایت‌‌ها نیز تنها بخشی از آنها نقل شده و بخشهای دیگر آن فراموش شده است.
در نهایت تنها کمک از آیات و سوره‌های قرآن و نیز بهره گرفتن از دعاهاست که با سندهای قوی و راه‌های صحیح در درمان بیماری‌ها از امامان نقل شده است [14].
این نظر یعنی آنکه عملاً امامان دخالت مستقیمی در پزشکی مصطلح نداشته و مانند دیگر علوم، آن را به خود مردم واگذار کرده بودند، اما مانند هر مشکل دیگر - و بدون آنکه مراجعه به طبیبان را منع کنند - دعاهایی را برای درخواست از خدا جهت شفا توصیه فرمودند.
بخش سوم: اکنون این پرسش پدید می‌آید که در صورت تعارض برخی روایات با دانش پزشکی روز چه باید کرد؟
باید توجه داشت که برخی روایاتی که در نگاه اول با دانش روز ناهمخوان به نظر می‌رسند، با بررسی تخصصی آنها می‌توان بدین نتیجه دست یافت که از اساس، هیچ ناهماهنگی وجود ندارد تا به دنبال برطرف‌کردن آن باشیم. به عبارت دیگر، شاید اگر این احادیث نیز مانند روایات فقهی مورد بررسی دقیق محتوایی قرار گرفته و روابط موجود بین آنها با دقت کاملی که در استنباطات فقهی معمول است تجزیه و تحلیل می‌شد، بسیاری از تفسیر و تحلیل‌های نادرستی که بیشتر اوقات توسط افراد غیر کارشناس در مورد این روایات به عموم عرضه می‌شود، مجالی برای ارائه نمی‌یافت. گرچه بیان این نکته نیز خالی از لطف نیست که نگاه فقیه به احکام شرعی که نگاهی ناظر به اعتباریات وضع شده توسط شارع است، باید با نگاه او به دانش‌هایی؛ مانند پزشکی که منطبق با واقعیات خارجی است، تفاوت‌هایی داشته باشد.
برای نمونه، به بررسی و تحلیل دو روایت می‌پردازیم:
1. در حدیثی نقل شده است که معده خانۀ دردها است[15] و یا خانۀ هر دردی است.[16]
شاید برخی با این برداشت که در این روایت، تمام بیماری­ها مرتبط با معده معرفی شده، برای دفاع از مضمون آن به دنبال این باشند که از دانش پزشکی روز نیز این موضوع را ثابت کنند و در عمل با این مشکل مواجه‌ شوند که چنین کلیتی وجود نداشته و بسیاری از بیماری‌ها – از جمله بیماری‌های ژنتیکی – شاید هیچ ارتباطی با معده نداشته باشد.
اما اگر برداشت صحیح دیگری از روایت، مورد نظر قرار گیرد که بیشترین آمار بیماری‌ها ناشی از معده است، نیازی به مرتبط‌کردن هر بیماری با معده نخواهد بود.
برداشت نادرست اول از آن‌جا به وجود آمده که واژۀ "کل" را به "همه بدون استثنای حتی یک مورد" ترجمه کرده­ایم، در صورتی که کلمه "کل" در زبان عربی در معانی دیگری چون "بیشتر موارد"، "موارد قابل دسترسی" و ... نیز به کار می‌رود. به عنوان نمونه، هنگامی که هدهد برای سلیمان(ع) خبر می‌آورد که من زنی را دیدم که بر مملکت سبأ پادشاهی کرده، تخت و بارگاه بزرگی داشته و همه چیزها در اختیارش بود،[17] واژۀ "کل" در این آیه بدان معنا نیست که "چیزی نبود که در اختیار ملکۀ سبأ نباشد"، بلکه معنایش آن است که "تقریباً تمام امکانات آن روز در اختیارش بود".
با چنین تفسیری مشاهده می‌کنیم که حتی با اثبات مرتبط نبودن برخی بیماری‌ها با معده نیز این روایت قابل دفاع خواهد بود.
2. روایتی وجود دارد که هیچ بیماری جز مرگ وجود ندارد، مگر آن که "سیاه دانه" می‌تواند درمانی برای آن باشد.[18] در تفسیر این روایت، نباید مانند برخی عطاران آن را مستندی برای فروش هرچه بیشتر این گیاه دارویی قرار داده و اعلام کنیم که با مصرف آن از هر داروی دیگری بی نیاز خواهید شد؛ زیرا این پرسش بدیهی مطرح خواهد شد که با فرض وجود چنین داروی مؤثری چه دلیلی برای پیچیدن نسخه‌های دیگر وجود دارد و چرا در روایات دیگر، داروهای دیگری نیز معرفی شده‌اند؟! و اساساً آیا با وجود این داروی سحر‌انگیز، دیگر نیازی به پژوهش‌های جدید طبی و حتی توصیه به داروی دیگری در روایات باقی می‌ماند؟!
اما اگر از ابتدا برداشتی دیگر از این روایت داشته و بگوییم که بر اساس این روایت، "سیاه دانه" شامل موادی است که می‌تواند در ترکیبات دارویی مرتبط با درمانهای مختلف به کار گرفته شود[19] و نیز درمان را  تنها به معنای بهبود کامل یک بیماری ارزیابی نکرده، بلکه هر دارویی که تا حدودی برای بیمار مفید بوده را به عنوان نوعی درمان در نظر بگیریم  که باید روند درمانی با داروهای دیگر تکمیل شود، دیگر جایی برای پرسش‌های مطرح شده باقی نخواهد ماند.
با چنین نگاهی و با پذیرش این واقعیت که اسلام، مخالف پیشرفت دانش پزشکی نیست، کمتر با مواردی مواجه خواهیم شد که دانش پزشکی نوین و توصیه‌های موجود در روایات در مقابل هم قرار گیرند، علاوه بر آنکه در بسیاری از موارد، درمان‌های معرفی شده در روایات، ناظر به دانش پزشکی همان زمان بوده و طبیعی است اگر معصومان در زمان ما قرار داشتند، در مقابل دانش نوین جبهه‌گیری نکرده و شاید برخی از داروهای معمول امروزه را نیز به مخاطبان خویش معرفی می­کردند؛ زیرا لازمۀ پیشرفت‌ها، بروز برخی تغییرات است و همان گونه که نباید با وجود تسلیحات مدرن، هنوز در صدد آماده‌سازی اسب‌های جنگی بوده و اقدام خود را مستند به منابع دینی کنیم[20] و به نوعی نظامی‌گری جدید را در مقابل نظامی‌گری سنتی پنداشته و به غلط، مورد دوم را اسلامی بنامیم، به همین ترتیب نباید پیشرفت‌های پزشکی را نادیده گرفته و تنها به روش‌های درمانی سنتی که به غلط آن را اسلامی خوانده‌ایم روی آوریم. به عبارتی، با ارائۀ هر شیوۀ درمانی جدید، می‌توان در ادامه و یا توقف روند درمان بیماری‌ها با روش‌های گذشته تصمیم‌گیری کرد و صد البته این پزشکان متخصص و متعهدند که می‌توانند بی‌طرفانه برتری نوعی از درمان را بر دیگری مشخص کنند.
البته تمام اینها بدان معنا نیست که یک باره از تمام تجربیات درمان سنتی؛ مانند حجامت و فصد که به برخی از آنها در متون دینی ما نیز اشاره شده چشم‌پوشی کرده و آنها را به کناری گذاریم، بلکه سخن ما این است که اگر واقعاً اثبات شود که به عنوان نمونه، انتقال خون همان فوائد حجامت را داشته بدون آن که آسیب‌های ناشی از آن را به دنبال داشته باشد، نباید به خواص درمانی حجامت که در منابع اسلامی به آن اشاره شده استناد کرده و پژوهش‌های جدید را زیر سؤال بریم.
بخش چهارم: با توجه به مباحث گذشته مشخص می‌شود که عنوان‌کردن دانشی مستقل به نام "طب اسلامی" نمی‌تواند برگرفته از آموزه‌های اسلامی باشد. روایت تاریخی ذیل – که مورد استناد بسیاری از مدعیان طب اسلامی است – را می‌توان تأییدی دیگر بر این موضوع دانست:
مأمون محفلی را با حضور امام رضا(ع) در شهر نیشابور ترتیب داده و دانشمندان رشته‌های گوناگون علمی از جمله پزشکان و فیلسوفان سرشناس را در آن گرد هم آورد ... تا آن گاه که سخن از دانش پزشکی به میان آمده و در مورد آنچه به بهداشت و تقویت جسمی انسان‌ها مرتبط است گفتگوهایی به عمل آمد. مأمون و حاضران با حرارت تمام در این مورد سخن گفته و از هر دری سخن گفتند.
چگونه بخش‌های مختلف و متضاد بدن انسان در راستای یک هدف کلی با یکدیگر همکاری می‌کنند؟ منافع غذاهای گوناگون و ضررهای آنها چیست؟ بیماری‌های ناشی از این غذاها چیست؟ و ...
امام رضا(ع) در تمام این مدت ساکت بوده و در هیچ زمینه‌ای ابراز نظر نمی‌کرد تا آن که مأمون رو به آن حضرت کرده و عرضه داشت: شما در مورد گفتگوی امروز ما که از دانستن آنها ناگزیریم چه نظری دارید؟
امام رضا(ع) فرمود: من نیز اطلاعاتی در این زمینه دارم که برخی را تجربه کرده و با آزمایش در طول زمان، درستی آن را دریافتم و برخی دیگر از ضروریات بهداشتی که همگان ناچار از دانستن آنها می‌باشند را نیز از گذشتگان آموختم که تمام اینها را با پاره‌ای از امور مرتبط در مجموعه‌ای گردآوری کرده و در اختیارتان قرار می‌دهم.[21] سپس مجموعه­ای مکتوب حاوی توصیه­های بهداشتی در اختیار مأمون قرار دادند که امروزه به نام "طب الرضا" و یا "الرسالة الذهبیة" شناخته می‌شود.
گذشته از بررسی سند این کتاب و جدا از آنکه در این روایت، نشانه‌هایی از تقیه وجود داشته و نیز نوع دانش‌آموزی امام که با معتقدات شیعه کاملاً همخوان نیست و ... اما دست‌کم می‌توان این نتیجه را گرفت که پیشوایان دینی صلاح کار را در آن می‌دیدند که دانش پزشکی با گفتگوهای میان پزشکان و با مرور زمان تکمیل شود، نه آن که مستقیماً وارد عمل شده و از دانش غیبی که در اختیارشان بود بهره جسته و پزشکان را به پیروی از آموزه‌های پزشکی خود فراخوانند.
به همین دلیل ما "طب اسلامی" را آن می‌دانیم که در آن، پزشک به بیمار نگاهی اقتصادی نداشته باشد، رازهای بیماران نزد او به امانت باشد و در کل به تمام اخلاق و صفات پسندیدۀ اسلامی آراسته باشد، نه آن که دانش پزشکی خود را از میان قرآن و روایات به دست آورده باشد.
به همین ترتیب با احترام به یافته‌های پزشکی طبیبان مسلمانی؛ چون "بو علی"، "رازی" و ... که در تمدن اسلامی پرورش یافته‌اند، رنگ و لعاب تقدس به آنها نزده و به عنوان واقعیتی غیر قابل تغییر و نقد‌ناپذیر به جامعه معرفی نمی‌کنیم. و در کل ما معتقدیم که با تمام توصیه‌های موجود در روایات که ناظر به "طب سنتی" می‌باشد، نمی‌توان "طب سنتی" را "طب اسلامی" نامید که این به هیچ وجه به معنای فقدان توصیه‌های پزشکی در روایات نیست.

 
[1]  جمعه، 2.
[2]  مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 67، ص 372، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1409 ق.
[3]  بحار الانوار، ج 59، ص 65، ح 9.
[4]  همان، ج 42، ص 234.
[5]  کهف، 11.
[6]  آل عمران، 49؛ مائده، 110.
[7] بحار الانوار، ج 95، ص 218.
[8]  کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 6، ص 333، ح 5، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407 ق.
[9]  بحار الانوار، ج 59، ص 66، ح 10.
[10]  همان، ج 59، ص 64، ح 5.
[11]  همان، ج 59، ص 63، ح 4.
[12]  همان، ج 59، ص 140، ح 1.
[13]  همان، ج 59، ص 64، ح 7.
[14]  شیخ صدوق، دلائل الإمامة، ص 115-116، کنگره شیخ مفید، قم، 1414 ق.
[15]  بحار الانوار، ج 59، ص 75.
[16]  همان، ج 59، ص 290.
[17]  نمل، 23.
[18]  بحار الانوار، ج 10، ص 115.
[19]  این برداشت با عبارت "مَا مِنْ دَاءٍ إِلَّا وَ فِی الْحَبَّةِ السَّوْدَاءِ مِنْهُ شِفَاءٌ"، سازگارتر است.
[20]  انفال، 60.
[21]  بحار الانوار، ج 59، ص 307.
ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها