لطفا صبرکنید
37725
- اشتراک گذاری
منظور از «یوم التغابن» که در قرآن کریم آمده، روز قیامت است؛ چون در آن روز براى همه مردم کشف مى شود که در معامله اى که کرده اند، مغبون شدهاند، آن کس که با خدا معامله نکرده مى فهمد که از معامله نکردن مغبون شده، و آن کس که در معامله اش بهاى اندک دنیا به دست آورده مى فهمد که از معامله کردنش مغبون شده، پس همه مردم در آن روز مغبون خواهند بود، مگر اولیای الاهی. در واقع این جمله، استعاره از تاجرى است که در معاملات خود زیان کرده، و علاوه بر آن که سودى عایدش نشده، ضرر هم کرده و سرمایه خود را تلف نموده است. چنین است حال کفّار و اشقیا در قیامت که سرمایه عمرى که می توانستند با آن کمالات و فیوضات تمام عوالم وجود را به دست آورند، بیهوده تلف نموده و در قیامت مثل تاجر ورشکسته به حسرت و ندامت مبتلا می گردند. و اهل سعادت نیز اظهار غبن می کنند که چرا ما بیشتر اعمال صالح انجام ندادیم و ایمان و اخلاق خود را کامل تر نکردیم، تا پاداش بیشتری به ما عنایت شود.
«...ذلِک یوْمُ التَّغابُنِ...»؛[1] آن روز، روز افسوس خوردن است. این جمله بخشی از یک آیه قرآن کریم است که در باره روز قیامت بحث می کند. روزی که خداوند تمام مردم را در آن روز جمع می کند، برای پاداش و جزای اعمال نیک و بدشان در دنیا، آن روز، روز تغابن است.
در این که «تغابن» به چه معنا است، و چرا یکی از اسامی قیامت روز تغابن نامیده شده، مفسران با توجه به روایات وارده در تفسیر این آیه، نظریاتی ارائه نموده اند. پیش از بیان آرای مفسران در این باره، تبیین معنای تغابن ضروری به نظر می رسد.
«غبن» به معنای زیان وارد کردن بر کسی در معامله، فریفتن، زیان دیدن در خرید و فروش، افسوس، و دریغ است.[2] واژه «تغابن» باب تفاعل[3] از مصدر «غبن» به این معنا است که انسان با کسى که با او معامله مى کند از راهى که او متوجه نشود، کلاه سر او بگذارد. به عنوان مثال اگر چیزی مى خرد پول کمترى بدهد، و اگر مى فروشد پول بیشترى بگیرد. منظور از «یوم التغابن» که در قرآن آمده، روز قیامت است؛ چون در آن روز براى همه مردم کشف مى شود که در معامله اى که آیات قرآن[4] بدان اشاره نموده، مغبون شدهاند، در روز قیامت براى همه این معامله گران کشف مى شود که مغبون شدهاند، آن کس که معامله نکرده مى فهمد که از معامله نکردن مغبون شده، و آن کس که در معامله اش بهاى اندک دنیا به دست آورده مى فهمد که از معامله کردنش مغبون شده، پس همه مردم در آن روز مغبون خواهند بود.[5]
با توجه به این معنا از «غبن»، نظر برخی از مفسران را در فلسفه نام گذاری قیامت به روز غبن، مرور می کنیم.
یک. غبن در آیه مورد اشاره، استعاره از تاجرى است که در معاملات خود زیان کرده، و علاوه بر آن که سودى عایدش نشده، ضرر هم کرده و سرمایه خود را تلف نموده است. چنین است حال کفّار و اشقیا در قیامت که سرمایه عمرى که می توانستند با آن کمالات و فیوضات تمام عوالم وجود را به دست آورند، بیهوده تلف نموده و در قیامت مثل تاجر ورشکسته به حسرت و ندامت مبتلا می گردند.[6]
دو. «یوْمُ التَّغابُن» روزی است که اهل جنت، دوزخیان را به زیان اندازند، چنانچه از امام صادق (ع) نقل شده است: «یوم التغابن یوم یغبن اهل الجنة اهل النار»،[7] به این معنا که اهل جنت در بهشت مالک مکانى می شوند که براى دوزخیان در نظر گرفته شده بود اگر مسلمان می شدند، و چون مسلمان نشدند بهشتیان وارد آن جا می شوند و آنها را در حرمان و زیان ابد می اندازند.[8] به بیان دیگر، روز قیامت هنگامى است که غبن بعض افراد در اثر بعض دیگر است؛ به این که سعداء منازل اشقیا را در بهشت مالک مى شوند و بر عکس؛ کافر خیر و سعادت را ترک نموده و مؤمن حظ و سهم خود را از دنیا ترک نموده و از آخرت سهم خود را از نعمت ها گرفته است، در نتیجه مؤمن غابن و کافر مغبون است. به بیان سوم، تغابن از باب تفاعل مشتق از غبن است و آن گرفتن شرّ و ترک خیر است، یا گرفتن خیر و ترک شرّ است، و چون کافر سهم خود را از آخرت ترک نموده و حظّ خود را از دنیا گرفته، پس ترک خیر و اخذ شرّ نموده، پس در آن روز غابن و مغبون هر دو ظاهر شوند.[9]
سه. معنای آیه این است: هنگامی که پروردگار همه افراد بشر را از اولین و آخرین در صحنه قیامت گرد هم خواهد آورد، روزى است که غبن هر یک از افراد بشر ظاهر و آشکار می شود که در دنیا اعمال صالحى که به جا آورده چه نتیجه و اجر و ثوابى عاید او شده است و هم چنین کفار که دوره زندگى و فرصت خود را از دست داده فریفته شده، جز خسارت و ضرر و عقوبت همیشگى براى خود آماده ننموده است.
خلاصه مفاد «یوْمُ التَّغابُنِ» آن است که از جمله وقایع روز قیامت آن است که غبن و مغبون بودن هر فردى از اولین و آخرین در آن صحنه آشکار مى شود که در دوره زندگى و نیروها و حرکات اختیارى که به کار برده به نفع و سود خود بوده و یا به ضرر و زیان خود اقدام نموده و جز ضرر و عقوبت کسب ننموده است. و تغابن ظهور غبن هر فردى در هر معامله و هر اقدامى است که در انجام فعل اختیارى به کار برده است. و براى عموم بشر غبن هر فردى آشکار می شود و یا غبن هر یک از افعال براى خصوص فاعل آشکار می شود.[10]
چهار. «ذلِک یوْمُ التَّغابُنِ»، یعنی اهل سعادت اظهار غبن می کنند که چرا ما بیشتر اعمال صالحه به جا نیاوردیم و ایمان و اخلاق خود را کامل تر نکردیم تا جزاى بیشتر به ما عنایت شود، حتى فقرا آرزو می کنند اى کاش در دنیا احدى یک لقمه نانى یا درهمى به ما نداده بود تا عوض آن را خداوند عطا فرماید، و اهل باطل می گویند اى کاش ایمان آورده بودیم و عمل صالح انجام می دادیم تا از عذاب نجات پیدا می کردیم.[11]
خلاصه این که از اطلاق جمله «ذلِک یَوْمُ التَّغابُنِ» و با استناد به حدیث نبوى - هنگامی که اولین و آخرین از سلسله بشر در صحنه قیامت گرد آیند، منادى پروردگار ندا کند برخیزند گروهى از اهل ایمان که آخر شب از بستر برخاستهاند براى تهجد، آن گاه گروهى اندک برخیزند و به سوى بهشت روانه شوند-[12] می توان احتمال داد که جز گروهی از اولیای الاهی، هیچ کس از غبن و حسرت روز جزا ایمن نخواهد بود.
[1] . تغابن، 9.
[2] . فرهنگ معین، واژه «غبن».
[3] . گفتنی است که باب مفاعله و تفاعل در تمام موارد لزوماً بین دو نفر (بین الاثنینی) نیست.
[4] . «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»؛ بعضى از مردم اند که جان خود را در برابر خوشنودی هاى خدا مى فروشند. بقره، 207؛ «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ ...»؛ خدا از مؤمنان جانهای شان را خریدارى کرده ...، توبه، 111؛ «الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلًا»؛ آنهایى که با عهد خدا و سوگندهاشان بهاى اندکى به دست مىآورند. آل عمران، 77.
[5] . راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ماده «غبن».
[6] . امین، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 12، ص 345- 346، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1361ش.
[7] . شیخ صدوق، معانى الاخبار، ص 156، جامعه مدرسین، قم، 1361ش.
[8] . شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، ج 4، ص 491، دفتر نشر داد، تهران، 1373ش.
[9] . طبرسى، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 450، ناصر خسرو، تهران، 1372ش.
[10] . حسینى همدانى، سید محمد حسین، انوار درخشان، ج 16، ص 399- 400، کتابفروشى لطفى، تهران، 1404 ق.
[11] . طیب، سید عبد الحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 13، ص 40، اسلام، تهران، 1378ش.
[12] . کلینی، کافی، ج 2، ص 162، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.