لطفا صبرکنید
23715
- اشتراک گذاری
تعبد از ریشه عبد و عبودیة، به معنای بندگی و پرستش است و در روایات نیز به همین معنا آمده است.
فقها و متشرعین تعبد را در معانی دیگری نیز استعمال نموده اند.
یکی از اموری که در آن اصطلاح تعبّدی به کار می رود جایی است که در آن نیاز به دلیل نباشد.
اصول دین و عقیده هر شخصی باید بر اساس دلیل باشد اما در فروع دین همین قدر که ثابت شود که آن حکم از جانب خدا است کفایت می کند و نیازی به تحقیق و استدلال و دانستن علت و فلسفه آن نیست، زمانی که سؤال می شود چرا مثلاً نماز صبح را باید دو رکعت بخوانیم در پاسخ گفته می شود این تعبدی است (باید بپذیریم و نیازی به استدلال ندارد).
در میان اصولیون نیز واجب تعبدی در مقابل توصلی استعمال می شود؛ یعنی واجبی است که برای صحت و پذیرش آن از جانب خداوند قصد قربت و خالص بودن عمل برای خدا شرط است؛ مثل نماز، روزه، حج و ... .
واجب توصلی واجبی است که برای صحت آن از جانب خداوند قصد قربت و خالص بودن عمل برای خدا شرط نیست گرچه برای پذیرش و رسیدن به ثواب قصد قربت شرط است؛ مثل دفن میت، شستن لباس و ... .
تعبد از ریشه عبد و عبودیت به معنای بندگی و پرستش است، و در روایات نیز به همین معنا آمده است.[1]
اما در میان متشرعین و فقها، تعبد به معانی دیگری نیز آمده است که به گونه ای به معنای لغوی آن نیز مربوط می باشد.
یکی از اموری که در آن اصطلاح تعبدی به کار می رود جایی است که در آن نیاز به استدلال و دلیل نباشد.
وظایف بندگان و مکلّفین به دو بخش اعتقادی و عملی تقسیم می گردد که از اولی به اصول دین و از دومی به فروع دین تعبیر می شود.
در اصول دین عقیده هر شخصی باید بر اساس دلیل باشد[2] اما در بیشتر موضوعات مرتبط با فروع دین همین قدر که با دلیل ثابت شود حکمی از جانب خدا است همین کفایت می کند و نیازی به تحقیق و استدلال و دانستن علت و فلسفه آن نیست معمولاً زمانی که سؤال می شود چرا مثلاً نماز صبح را باید دو رکعت بخوانیم در پاسخ گفته می شود این تعبدی است (باید بپذیریم و نیازی به استدلال ندارد).
از این رو گفته اند دستورهاى دینى که از جانب خداوند متعال معین شده تعبدى است.[3]
چرا امور عبادی نیاز به استدلال ندارد؟
امور عبادی از فروع دین هستند، همان طور که از اسم آن پیدا است این امور متفرع بر اصول دین هستند؛ یعنی زمانی که ما خداوند را به صفاتی مانند عالم بودن، حکیم بودن، عادل بودن و ... شناختیم پس اجمالاً می دانیم اگر خداوند ما را به اموری مکلّف نموده تحقیقاً مصلحت ما و منافع بندگان چنین چیزی را اقتضا داشته است.
علاوه بر این چه بسا دانستن علت و فلسفه احکام به نفع ما نباشد و از اخلاص و قصد قربت بکاهد؛ مثل این که روزه دار بداند که روزه برای مریضی او منفعت دارد در مقایسه با کسی که چنین اطلاعی ندارد، مکلف عمل تعبدی را از جهت فرمانبرى انجام می دهد و هر چه تعبد بیشتر شود اصل فرمانبرى از پروردگار در روح متعبد محکمتر می شود و اسلام همه نفس او را فرا می گیرد و به تعبیر دیگر قوا و انگیزههاى نفسانى او تسلیم حق می گردند. از این جهت در انجام عبادت اگر اندکى توجه از تعبد خالص و فرمانبرى برگردد؛ مانند توجه به جلب نفعى یا دفع ضررى، چون حقیقت و روح عبادت تحقق نیافته، باطل است. شاید به همین جهت همه اسرار عبادت بر همه مجهول است و آنچه بر اندکى معلوم است نباید در نیت و تعبد مورد توجه باشد، تا تعبد، به کمال برسد.[4]
جای دیگری که در آن اصطلاح تعبدی به کار می رود علم اصول فقه است. این اصطلاح در مقابل توصلی قرار دارد و تعریف آنها به شرح زیر است:
واجب تعبدی واجبی است که برای صحت و پذیرش آن از جانب خداوند قصد قربت و خالص بودن عمل برای خدا شرط است؛ مثل نماز، روزه، حج و ... .
واجب توصلی واجبی است که در آن قصد قربت و خالص بودن عمل برای خدا شرط نیست گرچه برای پذیرش و رسیدن به ثواب قصد قربت شرط است؛ مثل دفن میت، شستن لباس و ... .
توضیح اینکه
واجباتى که در شریعت اسلام است را از دیدگاه های مختلف تقسیم بندی می کنند: عینى و کفایى، تعیینى و تخییرى، تعبّدى و توصّلى، مطلق و مشروط، نفسى و غیرى و ... .
واجب تعبدى؛ مثل نماز و روزه و خمس و زکات و مانند اینها که قصد قربت در صحت آن شرط است، واجب توصّلى؛ مثل نجات غریق و پرداخت نفقه که قصد قربت در صحت آن شرط نیست.
بنابر این تعبّدیات آن است که قصد قربت و خلوص در آنها معتبر است و بدون آن فاسد است. [5]
اما توصلیات آن است که قصد قربت و خلوص در آنها الزامی نبوده و بدون آن عمل فاسد نمی شود بلکه بدون آن ثواب و اجر ندارد.
آن چه که از روایات استفاده می شود این است که بعضی از اعمال نیاز به قصد قربت دارد و بدون آن عمل باطل است، اما بعضی دیگر از اعمال هستند که صحت آن نیاز به قصد قربت ندارد و بدون قصد قربت نیز آن عمل صحیح است قسم اول را تعبیر به امور عبادی یا تعبدی می کنند اما قسم دوم را به توصلی تعبیر می نمایند.
[1] مصطفوى، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج8، ص 12، ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360 ش؛ طبرسى، ابو منصور احمد بن على ، الاحتجاج، ج 2، ص 395، نشر مرتضى مشهد مقدس، 1403 هجرى قمرى.
[2] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج1، ص: 11مسأله 1.
[3] منسوب به امام صادق (ع)،مصباح الشریعة، مصطفوى، حسن، ص 236، ناشر: انجمن اسلامى حکمت و فلسفه ایران با اندکی تصرف.
[4] طالقانى، سید محمود، پرتوى از قرآن، ج1، ص 307، پرتوى از قرآن، ناشر: شرکت سهامى انتشار، تهران، 1362 ش.
[5] طیب، سید عبد الحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص 40 و 41.