لطفا صبرکنید
11902
- اشتراک گذاری
نرمش نسبی و رفتارهای به ظاهر مثبتی که از برخی سنگدل ترین جنایتکاران مشاهده می شود، لزوماً به معنای اعتقاد قلبی آنان به رعایت حقوق بشر و قواعد انسانیت نیست، بلکه ممکن است عرف و سنت پیرامون آنان به گونه ای شکل گرفته باشد که برخی نرمش ها را برای آنان اجتناب ناپذیر کند تا بتوانند به حیات سیاسی و اجتماعی خود در آن جامعه ادامه دهند و چنین نرمش هایی که تنها از خودخواهی سرچشمه می گیرد، نمی تواند نشانه مثبتی در ارزیابی شخصیتشان به شمار آید.
در تاریخ به مواردی برخورد می کنیم که طی آن، جنایتکارترین افراد، رفتاری از خود نشان می دهند که نشانی از ترحم و انسانیت در آن وجود دارد!
آیا می توان تنها با مشاهده چنین رفتارهایی، آنان را به عنوان افرادی معرفی کرد که معتقد به اصول شناخته شده حقوق بشر می باشند؟! و اگر نه، پس چه دلیلی موجب شده تا چنین نشانه های مثبتی را از آنان مشاهده کنیم؟!
قبل از پاسخ، ابتدا ماجرایی را که در پرسش شما وجود داشت، به نقل از یکی از منابع مرور می کنیم:
"پس هنگامی که شب شد و پیامبر (ص) به خانه برگشت، قریش تصمیم گرفت تا با یورش به خانه ایشان، نقشه خویش را عملی کند. این جا بود که ابولهب واسطه شده و اظهار داشت که من اجازه نمی دهم که شبانه حمله را آغاز کنید، زیرا در این خانه، زنان و کودکانی هستند که ممکن است (به دلیل تاریکی) در هجومتان آسیب ببینند، بلکه خانه را محاصره کرده و به انتظار می نشینیم تا صبح فرا رسیده و آنگاه حمله را آغاز کنیم!"[1]
آیا ابولهب که به همراه زنش، سخت ترین مشکلات را برای پیامبر (ص) به وجود آورده و اکنون با کمک همفکرانش توطئه قتل ایشان را در سر می پروراند، دلش برای زن و فرزند پیامبر (ص) به رحم آمده و تصمیم گرفته تا اصول انسانی را مراعات کند؟!
با توجه به نشانه های تاریخی، ما چنین نمی اندیشیم، بلکه معتقدیم که چنین رفتارهایی به ظاهر مثبت، به دلیل عرف و سنت آن زمان به نوعی بر آنان تحمیل شده و تخطی از آنها، چنان بی آبرویی برایشان به وجود می آورد که توان تحملش را نداشتند.
برای توضیح این مطلب، به دو نمونه مشابه دیگر که در جریان وحشتناک ترین فاجعه تاریخ، یعنی شهادت امام حسین (ع) رخ داده، توجه فرمایید:
1. امام حسین (ع) به شدت مشغول جنگ بود، تا این که شمر با سپاهیانش یورش آورده و بین امام و خیمه های حرم فاصله انداخت. امام خطاب به شمر فرمود: اسباب و اثاثیه موجود در خیمه ها، به زودی (و بعد از شهادتم) نصیب شما خواهد شد. بنابر این افراد نادان و سرکش سپاهتان را از حمله به خیمه ها بازداشته و اگر دین ندارید، دست کم در دنیا آزادمرد باشید! شمر گفت که ای پسر فاطمه حرف حسابت چیست؟!
امام فرمود: من می گویم که شما با من سر جنگ داشته و من نیز با شما می جنگم، در این میان، زنان گناهی ندارند که مورد هجوم واقع شوند. شمر در آن لحظه، سخن امام را پذیرفته و از حمله به خیمه ها منصرف شد (گرچه بعد از شهادت امام، بار دیگر این حمله انجام شد).[2]
2. بعد از جریان کربلا و حضور اهل بیت در دارالاماره کوفه، زینب (س) در گفت و گویی با ابن زیاد، به شیوه ای سخن گفت که او را خشمناک کرده تا جایی که تصمیم به قتلش گرفت! یکی از اطرافیان ابن زیاد رو به او کرده و گفت: زینب، زن است و ما می دانیم که (طبق عرف موجود) زنان به دلیل آنچه بر زبان آورده اند مجازات نمی شوند! ابن زیاد با شنیدن این تذکر، از کشتن زینب (س) صرف نظر کرد.[3] مشابه همین موضوع، بار دیگر در جایی تکرار شد که ابن زیاد، تصمیم به کشتن امام سجاد (ع) گرفت و زینب (س) با سپر کردن خویش مانع انجام چنین جنایتی شد.[4]
آیا شمر و ابن زیاد بویی از انسانیت برده بودند که چنین نرمش هایی را از آنان مشاهده می کنیم؟! یقیناً خیر، بلکه آنان محکوم سنت های پیرامون بودند که در صورت عدم نرمش در این مواقع، خود و خاندانشان را در برابر چشمان به شدت ملامتگر جامعه قرار می داد. آنان می توانستند، کشتن حسین (ع) و سپاهیانش را با استفاده از تبلیغات وسیع به دلیل مخالفت با حکومت و نظم عمومی و حتی نعوذ بالله خروج از اسلام عنوان کنند، اما نپذیرفتن خواهش او برای خودداری موقت از حمله به زنان و کودکان، جای هیچ توجیهی نداشت و حتی بر اساس سنت های جاهلی نیز زشت شمرده می شد.
امیر المؤمنین (ع) عرف موجود را این گونه ترسیم می نماید: "در زمان جاهلیت، اگر شخصی با عصای خود و یا با سنگ کوچکی، به زنی آزار می رساند، ننگی برای او باقی می ماند که بعد از مردنش نیز پاک نشده و فرزندان او نیز به خاطر این کار پدرشان مورد نکوهش و ملامت واقع می شدند!"[5]
ابولهب نیز که علاوه بر شخصیت اجتماعی برجسته اش در میان قریش، نسبت فامیلی نیز با پیامبر (ص) و خاندان او داشت، اگر از این حمله جلوگیری نکرده و زنان و کودکانی در این میان آسیب می دیدند، دیگر حتی در جامعه مشرک و جاهلی که تا حدودی بر محور قبیله و عشیره می گشت، آبرو و شخصیتی برایش باقی نمی ماند و او نه برای انسانیت و وجدان، بلکه تنها برای حفظ آبروی خود، مرتکب این رفتار به ظاهر مثبت شد. البته در همان زمان، افرادی که طبق قواعد حاکم بر جامعه، از شخصیت اجتماعی پایین تری برخوردار بوده و آبرویی برای از دست دادن نداشتند، مرتکب این جنایت ها نیز می شدند.
در جهان امروز نیز به عنوان نمونه، اگر رژیم جنایتکار اسرائیل، شهر غزه را با یکی از صدها بمب اتمی که در اختیار دارد، با خاک یکسان نمی کند و یا آن که در مواردی، قبل از حمله هوایی به ساکنان منطقه هشدار می دهد تا از آن جا خارج شوند، نمی توان نتیجه گرفت که سران آن بویی از انسانیت برده اند، بلکه تنها نگرانی از واکنش جامعه جهانی و ترس از انزوا و اضمحلال است که در مواردی سران آنان را به نرمش نسبی وا می دارد، در حالی که این نرمش را نمی توان در رده های پائینی و نظامیان جزء آنان مشاهده کرد.
[1] مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 19، ص 50، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق.
[2] حلی، ابن نما، مثیر الأحزان، ص 73-72، مدرسة الإمام المهدی (عج)، قم، 1406 هـ ق.
[3] سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 161-160، انتشارات جهان، تهران، 1348 هـ ش.
[4] همان، ص 162.
[5] نهج البلاغة، نامه 14، ص 373، دار الهجرة للنشر، قم، بی تا.