لطفا صبرکنید
37977
- اشتراک گذاری
اصول عقاید شیعه شامل توحید، عدل، معاد، نبوت و امامت است. عدل اگرچه جزء صفات الهی و در عقاید مانند دیگر صفات الهی باید در توحید بحث شود ولی به خاطر اهمیت آن جداگانه ذکر شده است.
اما علت اهمیت آن این است که صفت عدل باعث جدایی کلامی عدلیه (شیعه و معتزله) از گروه اشاعره می شود.
صفتی که نفی یا اثبات آن نتایج متفاوت و متضادی دارد. البته باید گفت اشاعره عدل خداوند را نفی نمی کنند، بلکه می گویند عدل آن است که خداوند انجام می دهد اگرچه از نظر عقل ظلم باشد!
اصول عقاید مکتب اهل بیت شامل توحید، عدل، معاد، نبوت و امامت است. همه ی مسلمانان در توحید و معاد و نبوت با هم اتفاق دارند ولی در مساله ی عدل و امامت بین مذهب شیعه اثنی عشری و سایر فرق اسلامی (غیر از معتزله که در مسئله عدل با شیعه متفق است) اختلاف وجود دارد.
عدل اگر چه از صفات خداوند است و در اصطلاح علم عقاید لفظ توحید شامل عدل و دیگر صفات خداوند می شود ولی از آنجا که مسئله عدل از مسائل مهمی است که سبب جدایی اشاعره و عدلیه (شیعه امامیه و معتزله که قایل به عدل الهی هستند) شده است، و آثار زیادی بر آن بار می شود، عدل را به طور جداگانه، بحث کرده و جزء اصول عقاید آورده اند. مذاهب اصلی کلامی جهان اسلام به سه دسته ی اشاعره، معتزله و شیعه تقسیم می شوند. معتزله و شیعه را چون قایل به عدل الهی هستند «عدلیه» می خوانند.[1]
معنای عدل
اعتقاد به عدل از شعب اعتقاد به حسن و قبح عقلی است.[2] عدلیه معتقدند که افعال صرف نظر از انتساب تکوینی و تشریعی آنها به خدای متعال متصف به حسن و قبح است. و عقل انسان تا حدودی می تواند جهت حسن و قبح افعال را درک کند. یعنی خداوند کار قبیح انجام نمی دهد، این بدان معنا نیست که (العیاذ بالله) به خدا فرمان دهد و امر و نهی کند، بلکه به این معنا است که صدور کار قبیح از خداوند متعال محال است. البته نظرات معتزله در این میان دارای ضعف هایی است که در جای خود باید بررسی شود «ولی عقیده شیعه با تبعیت از معصومین همین است».[3] با این توضیح عدل از صفات ثبوتیه کمالیه خداوند است،[4] یعنی خداوند ظلم نمی کند و فعل قبیح و مخالف عقل سلیم انجام نمی دهد.[5] عدلیه با قاعده حسن و قبح عقلی بعضی از قواعد کلامی را مانند قاعده لطف با وجوب شکر منعم، مسئله جبر و اختیار و نتیجه آن را ثابت کرده اند.[6]
اشاعره، تاریخ و عقاید
اشاعره به طرفداران «ابوالحسن اشعری» که از اهالی بصره بود، اطلاق می شود، وی سال ها جزء شاگردان برجسته ی ابوعلی جبائی (شیخ معتزله) بود، اما از استاد کناره گرفت و مذهب کلامی جدیدی را تأسیس کرد. بزرگترین اختلافی که باعث جدا شدن وی از معتزله شد بحث عدل و خلق قرآن است. این جدایی در سال 300 هـ اتفاق افتاد.[7] شیوه اشعریان در مقابل روش معتزله که شیوه برهان و کلام بود طریقه «اهل سنت» را تأیید و تقویت نمود.
در بیشتر بلاد اسلام، مذهب عامه اهل سنت و جماعت، مذهب اشعری است.[8]
در رشد این مکتب کلامی و استیلاء بر دیگر مذاهب اهل سنت اغراض سیاسی بی تأثیر نبوده است. فشار حکومت عباسی بر معتزله و عقل گراها از زمان متوکل تا زمان مقتدر که بین سال های 295 تا 320 حکومت کرد ادامه داشت در همین فاصله (295 تا 320) بود که ابوالحسن اشعری از مکتب اعتزال توبه کرد و به مسلک اهل حدیث وارد شد، عقیده ای که مورد قبول و تأثیر خلفاء عباسی و بعد از آن پادشاهان سلجوقی بود.[9]
عقائد اشاعره
ابوالحسن اشعری کلام خود را بر چهار رکن و هر رکن را بر ده اصل پایه ریزی کرد که به بعضی از اصول مربوط با بحث خودمان اشاره می کنیم:[10]
خداوند خالق افعال بندگان است.
خداوند می تواند تکلیف به مالایطاق بکند (یعنی فعلی که عقلاً قبیح است انجام دهد).
خداوند می تواند مردم بی گناه را عذاب کند.
در صورت نبودن امام واجد شرایط اطاعت از احکام سلطان وقت لازم است.
صاحب گناه کبیره اگر بدون توبه از این عالم رود حکم او با خداست یا خداوند او را به رحمت خویش می آمرزد یا به شفاعت پیامبرش برساند.
همچنین می گویند: در عقل چیزی که دلالت بر حسن و قبح اشیاء داشته باشد وجود ندارد، بلکه آنچه را شرع نیکو بداند حسن و نیکو و آنچه را شرع زشت بداند قبیح و زشت است. یعنی خداوند می تواند (و قبیح نیست) که شخص مطیع را در آتش جهنم بیاندازد و مخلد در آن کند یا شخص گناهکار را به بهشت وارد کند. همه این التزامات باطل و تأثیرگذار در زندگی فردی و اجتماعی که از نفی حسن و قبح عقلی و بالتبع نفی عدل الهی سرچشمه می گیرد باعث شد برای تأکید این مطلب علماء مذهب اصل عدل الهی را جزء اصول عقاید ذکر نمایند.
البته لازم است گفته شود که اشاعره عدل خدواند را نفی نمی کنند اما عدل در کلام آنان یعنی آن چیزی که خدا انجام می دهد و عقل هیچ راهی به تشخیص آن ندارد.
نمایه مرتبط:
نمایه: مفهوم عدل در اصول دین، سؤال 147.
[1] آموزش عقاید، آیت الله مصباح یزدی، ص 161.
[2] ملل و نحل، آیت الله سبحانی، ج 2، ص 332.
[3] آموزش عقاید، ص 162.
[4] ترجمه بدایة المعارف، ج 1، ص 112.
[5] اصل الشیعه و اصولها، شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء، ص 74.
[6] همان، ص 75.
[7] فرهنگ فرق اسلامی، محمدجواد مشکور، ص 54.
[8] همان، ص 56.
[9] همان، ص 56 و ملل و نحل، آیت الله سبحانی، ج 2، ص 31.
[10] فرهنگ فرق اسلامی، ص 56، 57 و 58.