لطفا صبرکنید
14674
- اشتراک گذاری
پاسخ به پرسش مطرح شده در بخش های زیر بیان می شود.
الف. معنای «أشُد» و «استوی»
1. اصل واژۀ «أشُد»، از ریشۀ «شدّة» به معنای مرتبۀ قویّ و اعلا در چیز مورد نظر و در مقابل سستی است.[1] برخی گفته اند این کلمه به صورت جمع بوده و مفرد ندارد.[2]
رسیدن به مرحله أشُد، به معناى این است که: انسان آن قدر زنده بماند و عمر کند تا نیروهاى بدنش به حد قوّت و شدّت برسد.[3] به دیگر سخن؛ این مرحله وقتی تحقق پیدا می کند که تمام نیروهای ظاهری و باطنی انسان از جمیع جهات، به کمال رسیده باشد.[4]
2. «استوی» از ریشۀ «سوا» با توجه به جایگاه آن در جمله به معانی زیر می آید:
یک. اگر دو فاعل یا بیشتر به آن اسناد داده شود، به معنای برابری است؛[5] مانند «استوى زید و عمرو فى کذا»؛ زید و عمر در آن برابر شدند. همان طور که در این آیۀ شریفۀ به این معنا آمده است: «آیا سیراب کردن حجاج، و آباد ساختن مسجد الحرام را، همانند (عمل) کسى قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده، و در راه او جهاد کرده است؟! (این دو،) نزد خدا مساوى نیستند!».[6]
دو. اعتدال چیزی در ذات خود؛[7] مثل آیۀ: «فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمین»؛[8] همین که تو و هرکسی که با تو است در کشتى قرار گرفتى و به حال اعتدال درآمدى بگو سپاس آن خدایى را که ما را از ستمگران رهایى بخشید». و مانند «استوى فلان على عمالته»؛ بر مزدش و اجرت عادلانهاش دست یافت.[9]
هر گاه این واژه با حرف «على» متعدّى شود، به معنای استیلاء و اقتدار است؛ مثل آیۀ: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»؛[10] همان بخشنده اى که بر عرش مسلّط است.
نیز گفته شده معنایش این است که آنچه در آسمان و زمین است، تماماً بر اراده او و با تعدیل و تسویه نمودن آنها از سوى خداى تعالى، مستقرّ و معتدل گردید.[11]
و هر گاه استوى با حرف «الى» متعدّى شود، اقتضای معناى پایان رساندن را دارد، یا چیزى به ذات خود به پایان و کمالش مى رسد یا با حکم و تدبیر؛[12] مانند آیۀ «ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ»؛[13] آن گاه آسمانى که چون دود بود با امر و اراده اش به نهایت ذات و کمال خود رسید».
ب. تفاوت میان دو واژۀ «أشُد» و «استوی»
مفسران دربارۀ تفاوت این دو واژه، دیدگاه های مختلفی را مطرح کرده اند، که چند نمونه بیان می شود:
1. مرحلۀ «أشُد» در هجده سالگی است و استوی همان اعتدال و استقرار در امر حیات و زندگى است که غالباً بعد از رسیدن به مرحلۀ أشدّ حاصل مى شود.[14]
2. «أشُد» به 33 سالگی یا رسیدن به بلوغ جنسی (حُلم) و «استوی» رسیدن به چهل سالگی است.[15]
3. «أشُد» به معنای رسیدن به کمال جسمی و «استوی» رسیدن به کمال عقلی و فکری است.[16]
4. در بارۀ تفاوت این دو مرحله، روایاتی نیز نقل شده است؛ مانند این که امام صادق(ع) فرمود: «أشُد، هجده سالگی و استوی زمان روئیدن محاسن است».[17]
در میان این تعبیرات تفاوت زیادى نیست، و از مجموعه آن با توجه به معناى لغوى این دو واژه، تکامل نیروهاى جسمى و فکرى و روحى استفاده مى شود.[18]
ج. معنای دو واژۀ «أشُد» و «استوی» در آیات مزبور
علامه طباطبایی[19] و برخی دیگر از مفسّران[20] در بارۀ تفاوت این دو واژه در آیات مزبور معتقدند منظور از «بلوغ أشدّ»، رسیدن به ابتداى سن جوانى است، نه اواسط و یا اواخر آن که از حدود چهل سالگى به بعد است، به دلیل آیه اى که در بارۀ موسى(ع) فرموده:«وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى...»؛ زیرا در این آیه کلمۀ «اسْتَوى» آمده تا برساند موسى به حد وسط أشُد رسیده بود. در آیه «حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ»،[21] چون مى خواسته برساند در اواخر بلوغ اشد خود چنین و چنان گفت، کلمۀ «چهل سالگى» را هم اضافه کرده، و اگر بلوغ اشد به معناى چهل سالگى باشد، دیگر نیازی به ذکر «بَلَغَ» و تکرار آن نبود، بلکه مى فرمود: «حتى اذا بلغ اشده اربعین سنة». پس دیگر مجالى براى گفته بعضى از مفسران نیست که گفته اند: منظور از بلوغ اشد رسیدن به سى و یا سى و سه سالگى است. و همچنین آن مفسر دیگر که گفته: منظور از آن رسیدن به چهل است.
با این همه، می توان گفت: مقصود از رسیدن به مرحلۀ «أشُد» کمتر از چهل سالگى است، با اختلاف در مقداری که ذکر شده است، ولى منظور از «استوی» رسیدن به مرحلۀ چهل سالگى و بالاتر از آن است و همان گونه که قرآن کریم بیان فرموده، حکم نبوّت و علم را به همین ترتیب زمانى به یوسف(ع) و موسی(ع) داده شد؛ یعنی حکم نبوّت و علم به حضرت یوسف(ع) پیش از چهل سالگى داده شد، اما به حضرت موسى(ع) پس از این که او به حدّ رشد جوانى رسید و نیروهاى جسمانى او محکم و مستحکم گشت و همچنین در بارۀ تدبیر امور زندگى به رشد رسیده و استقامت یافت، از سوی خداوند مورد تعلیمات غیبى حکمت، داورى و علم به صفات کامله قرار گرفت و پیوسته از الهامات معنوى بهرمند بود؛ در حالی که آنان هنوز رسول و فرستاده خدا نشده بودند؛ یعنی نبی بودند، اما مأمور به رسالت و ابلاغ دستورات الاهی نبودند.
بنابراین، دو آیۀ مورد بحث -با توجه به معنای اشد و استوی که بیان شد- در مقام بیان سن دقیق حضرت یوسف(ع) و موسی(ع) نیست، بلکه به این موضوع می پردازد که در میان سالی حکم نبوّت و علم به آن دو بزرگوار داده شد.
[1]. حسن، مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 6، ص 27 و 28، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، چاپ اول، 1360ش.
[2]. بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی، ص 79، انتشارات اسلامی، تهران، چاپ دوم، 1375ش.
[3]. سید محمد حسین، طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 14، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[4]. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 6، ص 28.
[5]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب (ألفاظ) القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، ص 439، دارالعلم، الدار الشامیة، دمشق، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[6]. توبه، 19: «أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فی سَبیلِ اللَّهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّه».
[7]. المفردات فی غریب (ألفاظ) القرآن، ص 439.
[8]. مؤمنون، 28.
[9]. مفردات فی غریب القرآن، ص 439.
[10]. طه، 5.
[11]. مفردات فی غریب القرآن، ص 439.
[12]. همان.
[13]. فصلت، 11.
[14] المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 14.
[15]. شبّر، سید عبد الله، تفسیر القرآن الکریم، ص 371، دار البلاغة للطباعة و النشر، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[16]. ابن عجیبه، احمد بن محمد، البحر المدید فى تفسیر القرآن المجید، تحقیق: قرشى رسلان، احمد عبدالله، ج 4، ص 236 و 237، نشر حسن عباس زکى، قاهره، 1419ق.
[17]. شیخ صدوق، معانی الاخبار، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، ص 226، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ اول، 1403ق.
[18]. تفسیر نمونه، ج 16، ص 40.
[19]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 11، ص 118.
[20]. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 175، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، 1378ش؛ ابیارى، ابراهیم، الموسوعة القرآنیة، ج 10، ص 125، مؤسسه سجل العرب، 1405ق؛ رازى، محمد بن ابى بکر، أسئلة القرآن المجید و أجوبتها، ص 137، المکتبة العصریه، بیروت، چاپ اوّل، 1423ق.
[21]. احقاف، 15: «... تا زمانى که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگى بالغ گردد مىگوید: «پروردگارا! مرا توفیق ده تا شکر نعمتى را که به من و پدر و مادرم دادى بجا آورم...».