لطفا صبرکنید
40458
- اشتراک گذاری
داستان حضرت یوسف (ع) – که در قرآن به أحسن قصص توصیف شد- شامل درس ها و عبرت های زیبای شخصی، اخلاقی، اجتماعی و خانوادگی است که بعضی از آنها به صورت خلاصه عبارت اند از:
1. شناخت نقشی که پیامبران در راه دعوت مردم به سوی خدا ایفا و رنج آن را بر خود هموار کردند.
2. توجه به خطر سوء ظن و حسادت در زندگی
3. خطر واکنش های تازه و عجولانه و انفعالی در آینده انسان
4. نقش پدران در خانواده در نگه داری خانواده از هم پاشیدن و چگونگی برخورد با کودکان
5. توجه به خطر تحمیل گناه بر بی گناهی که گناهکار نیست
6. کم کردن جنایت تا حد ممکن
7. دوری جستن از توطئه های دوستان و نزدیکان
8. امید به خدا و عدم یأس از رحمت او
9. حل مسائل خصوصی به صورت محرمانه
10. گول نخوردن از گریه دروغین
11. صبر و تحمل زیبا در مواجهه با سختی ها و گرفتاری های بزرگ
12. عفت و پاکدامنی
13. حفظ حرمت کسی که نسبت به شما نیکی کرد اگر چه کافر باشد
14. ترجیح زندان در مقابل خطر افتادن در دام گناه
15. ارشاد بندگان به سوی خدا حتی در محیط نا مناسب و وجود مشکلات
16. دفاع از حریم خود در مواجهه با تهمت ناروا
17. تلاش برای اثبات بی گناهی
18. معرفی و بیان صلاحیت علمی و مهارت حرفه ای خود در صورتی که خدمت به مردم و مصلحت شان در گرو آن باشد
19. بخشش هنگام توانایی و پیروزی
20. کوشش برای پاک کردن اعمال دیگران که قبلا مرتکب شدند
21. گناه و اشتباه گذشته را تازه نکردن و کینه های گذشته را به یاد نیاوردن
22. مهم تر از همه فراموش نکردن بخشش و نعمت خدا در توانگرى و تنگدستى
داستان حضرت یوسف (ع) – که در قرآن به أحسن قصص توصیف شد[1]- شامل درس ها و عبرت های زیبای شخصی، اخلاقی، اجتماعی و خانوادگی است.
از آن جایی که بیان همه درس ها و عبرت ها به صورت مفصل، مستلزم بیان طولانی است که با هدف ما در این پاسخ نمی گنجد، لازم است در ضمن نکته های مشخص به بعضی از آن وجوه اشاره کنیم:
1. رنج و سختی رسولان و پیامبران:
سوره یوسف به رنج ها و فشارهای متعددی که پیامبران در زندگی شان متحمل می شوند اشاره می کند. در این سوره به سختی هایی که شخصیت پیامبر، حضرت یوسف (ع) را ساخت به تفصیل سخن می گوید.[2]
2. نقش تفسیر اشتباه و سوء ظن ناروا در زندگی حتی در محدوده یک خانواده:
این مسئله از میان عبارات برادران یوسف برای بیان موقعیت یوسف و بنیامین نزد پدرشان به وضوح روشن می شود: "نگامى که (برادران) گفتند: یوسف و برادرش[ بنیامین] نزد پدر، از ما محبوب ترند، در حالى که ما گروه نیرومندى هستیم".[3] این همان مسئله ای است که موجب سقوط برادران یوسف (ع) در بسیاری از اشتباهات و گناهان شد، بلکه آنها را در نهایت خواری ، به زیان و ناامیدی سوق داد.
3. خطر واکنش های انفعالی و ناپخته:
شایسته است که انسان عاقل، اعمال و رفتارش را بر اساس تحلیلی سنجیده و عقلانی بنا نهد و بر مبنای تحلیل های غیر عقلانی به عملی اقدام ننماید.
برادران حضرت یوسف (ع) به جای این که از راه حکمت و عقل به حل مشکل بپردازند و از میان راه های عادی به پدرشان تقرب پیدا کنند، از راه دیگری کوشیدند که آخر الأمر آنها را به رسوایی و عذاب جسمی و روحی و زبونی و پستی کشاند؛ زیرا آتش حسد و کینه به آنها اجازه نداد در همه جوانب مسئله بیندیشند تا دلایل اظهار علاقه یعقوب را نسبت به یوسف و بنیامین به دست آورند؛ زیرا منافع شخصی هر کس بین او و عقلش مانع است.[4]
4. نقش پدر در حفظ اساس خانواده:
این مسئله با موضع گیری حضرت یعقوب (ع) بعد از اشتباه بچه هایش روشن می شود. او با وجودی که به دروغ گفتن فرزندانش علم داشت، ولی بر نگه داری اساس خانواده و عدم فروپاشی و گسستگی آن تلاش نمود و به این سخن اکتفا نمود و گفت: "وس هاى نفسانى شما این کار را برایتان آراسته! من صبر جمیل (و شکیبایى خالى از ناسپاسى) خواهم داشت و در برابر آنچه مىگویید، از خداوند یارى مىطلبم"![5] این درس بزرگی برای همه پدران است که سزاوار است آن را بیاموزند و جامه عمل بپوشانند. هم چنان که داستان حضرت یعقوب (ع) روشن می کند که او کاملا به خواهش ها و خواسته های فرزندانش آگاه بود و این درس دیگری است که شایسته است پدران از آن عبرت بیاموزند که از خواهش ها و آرزوهای افراد خانواده شان مطلع باشند، تا در مقابل کارهایی که از آنها سر می زند با حکمت و اندیشه آمادگی کامل داشته باشند، هم چنان که یعقوب چنین کرد؛ زیرا که خواهش های نفسانی در هر کسی موجود است و شیطان این را می پروراند.[6]
5. برخورد با کودکان و جوانان باید جدی باشد:
وقتی که یوسف (ع) داستان خوابش را برای پدرش گفت پدرش برخورد جدی با او نمود نه تنها با بهانه هایی؛ مثل این که بچه است یا شبیه این امور خوابش را رد نکرد، بلکه خوابش را تعبیر نمود و فرمود معنایش این است که در آینده از جانب خدا به پیامبری بر گزیده می شوی و خداوند نعمتش را بر تو با پیروزی بر دشمنانت تمام و کامل مىکند، همانگونه که پیش از این، بر صالحان تمام کرد.[7]
این عمل می تواند درس خوبی برای پدران باشد.
6. تحمیل نکردن گناه بر بی گناه:
از جمله عبرت های این داستان این است که گناهی را بر بی گناه بار نکنیم. برادران حضرت یوسف (ع) خطایی را در موردش مرتکب شدند که مستحقش نبود. این نتیجه عدم به کار گیری حکمت در کارها و تعصب بی جا و پیروزی منطق زور بر عقل است. گفتند: "یوسف را بکشید یا او را به سرزمین دوردستى بیفکنید، تا توجه پدر، فقط به شما باشد و بعد از آن، (از گناه خود توبه مىکنید و) افراد صالحى خواهید بود".[8]
در این جا یک نکته اساسی وجود دارد و آن این است که برادران حضرت یوسف با وجود تعداد زیاد شان و بزرگی سنشان شناخت کافی و دقیق نسبت به پدرشان نداشتند و کوشیدند که بین دین و دنیا و حق و باطل جمع کنند و در نهایت حسادت ورزیدند که تعصبشان آنها را به سوی کشتن برادر بی گناهشان سوق داد، از جهت دیگر اندیشیدند تا در آینده تبدیل به انسان های صالح شوند[9] هم چنان که از آیه گذشته چنین استفاده می شود که خودشان را به توبه امیدوار کرده بودند.
در این جا صاحب تفسیر نمونه، تحت عنوان "سخن از گناه قبل از انجام جرم" می گوید: سخن از توبه قبل از انجام جرم در واقع برای فریب وجدان و گشودن راه به سوی گناه است، و به هیچ وجه دلیل بر پشیمانی و ندامت نیست.[10]
این مسئله فی حد نفسه هم درس است برای ما و هم عبرت.
7. کم کردن جنایت تا حد ممکن:
درس دیگری که از این داستان می گیریم این است که انسان حتی در زمانی که به سوی بدی و گناه کشیده شد و تحت فشار تندروی ها و توطئه های جمعیت شروری قرار گرفت، تا حد امکان از گناه و جرم بکاهد. این مسئله در سخن برادر یوسف (ع) که تا حدودی نسبت به یوسف رؤوف و مهربان بود مشاهده می شود. آن جا که گفت: "یوسف را نکشید! و اگر مىخواهید کارى انجام دهید، او را در نهان گاه چاه بیفکنید، تا بعضى از قافلهها او را برگیرند (و با خود به مکان دورى ببرند)".[11]
8. اهمیت دادن به همه فرزندان و عدم تفریط در اظهار محبت:
این درس را می توان از این داستان فرا گرفت که پدر و مادر هنگام ابراز محبت نسبت به بعضی از فرزندان، باید نسبت به بقیه نیز توجه داشته باشند. گرچه یعقوب بدون شک در این باره مرتکب خطایی نشد و ابراز علاقه ای که نسبت به یوسف و برادرش بنیامین می کرد، روی حساب بود، ولی به هر حال این ماجرا نشان می دهد که انسان باید فوق العاده حساس و سختگیر باشد؛ زیرا گاهی می شود یک ابراز علاقه نسبت به یک فرزند، آن چنان عقده ای در دل فرزند دیگر ایجاد کند که او را به هر کاری وا دارد، آن چنان که شخصیت خود را در هم شکسته ببیند و برای نابود کردن شخصیت برادرش حد و مرزی نشناسد.[12]
9. دوری جستن از توطئه های دوستان و نزدیکان:
از خطرناک ترین توطئه هایی که انسان با آن روبه رو است، توطئه های دشمنان در لباس دوستان است. ضربه هایی سخت و سنگینی که از دشمنان قسم خورده، از این رهگذرخورده ایم کم نیست. گاهی به نام کمک های اقتصادی و زمانی تحت عنوان روابط فرهنگی، گاه در لباس حقوق بشر، و زمانی تحت عنوان پیمان های دفاعی.[13]
10. امید به خدا و رحمت او:
این مسئله به طور واضح از سخن یعقوب (ع) معلوم می شود که گفت: "من صبر جمیل (و شکیبایى خالى از ناسپاسى) خواهم داشت و در برابر آنچه مىگویید، از خداوند یارى مىطلبم"![14] همچنین فرمود: "پسرانم! بروید و از یوسف و برادرش جست و جو کنید و از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها گروه کافران، از رحمت خدا مأیوس مىشوند".[15]
11. حل مسائل خصوصی به صورت محرمانه:
از جمله درس هایی که از این داستان می گیریم این است که مسائل ویژه و خصوصی را به دور از انظار دیگران به صورت محرمانه حل کنیم. قرآن در مورد برادران یوسف (ع) چنین می فرماید: "نگامى که (برادران) از او مأیوس شدند، به کنارى رفتند و با هم به نجوا پرداختند...".[16]
12. گول نخوردن از گریه دروغین:
گول نخوردن از گریه دروغین و تحت تأثیر عاطفه قرار نگرفتن، هم چنان که از سخن خداوند به دست می آید: " (برادران یوسف) شب هنگام، گریان به سراغ پدر آمدند"[17]، از جمله درس های دیگر این داستان است.
13. صبر زیبا:
در مقابل وقایع سخت و گرفتاری ها و مصیبت ها هر چه بزرگ باشد باید صبر زیبا داشته باشیم. چنان که یعقوب (ع) گفت: "من صبر جمیل (و شکیبایى خالى از ناسپاسى) خواهم داشت و در برابر آنچه مىگویید، از خداوند یارى مىطلبم".[18]
14. عفت و پاک دامنی
این درس از روشن ترین درس های داستان یوسف (ع) است؛ زیرا او در مقابل شیفتگی های همسر عزیز مصر و دیگر زنان ایستادگی نمود و زندان و مشقت را بر انجام فعل حرام و پذیرش دعوت همسر عزیز مصر و سایر زنان، برگزید. قرآن چنین نقل می کند: " (یوسف) گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اینها مرا به سوى آن مىخوانند! و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانى، به سوى آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود"![19] از این رو آیه شدت مکر و نیرنگی را که زنان برای لغزش و به زانو در آوردن یوسف و انداختن او در دام نفس به کار می بستند را نمایان می کند. هم چنان که شدت مقاومت و ایستادگی یوسف (ع) را بر راه ثابت و استوار نشان می دهد.
15. نگه داری کرامت کسی که به تو نیکی نمود:
از درس ها و عبرت هایی که از داستان یوسف (ع) استفاده می شود وقتی است که ما ضمیر "انه" در آیه شریفه" او [عزیز مصر] صاحب نعمت من است، مقام مرا گرامى داشته، (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم"[20]، را به عزیز مصر بر گردانیم که همین صحیح است. (هم چنان که صاحب تفسیر نمونه[21] و برخی دیگر از مفسران چنین ترجیح دادند). این درس مهم همان درس وفا نسبت به دیگران و واکنش زیبا در برابرشان است اگر چه کافر باشند و این که در اموال و آبرو و هر آنچه که برایشان عزیز است خیانت نکنیم، حتی اگر کسی که خواستار خیانت از ما است از افراد خانواده شان باشد، هم چنان که همسر عزیز مصر چنین کرد.
16. ترجیح زندان بر ارتکاب گناه:
یوسف (ع) تحمل زندان و مشقت را بر خدشه دار شدن معنویت و سقوط در دام گناه ترجیح داد. (یوسف) گفت: "پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اینها مرا به سوى آن مىخوانند! و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانى، به سوى آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود".[22]
17. استفاده از فرصت ها برای ارشاد بندگان به سوی خدا:
گرچه یوسف (ع) با رنج ها و مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرد، ولی هرگز حتی در زندان دست از تبلیغ نکشید. از آن جا که دوستان زندانیش را یاد می داد که آزادی واقعی، آزادی تحت لوای توحید و بندگی خداوند واحد است. یوسف (ع) آنها را به سوی خدای یکتا راهنمایی نموده و خدایان دروغین را نفی نموده است: "اى دوستان زندانى من! آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوند یکتاى پیروز"؟[23]
18. دفاع از خود در مواجهه با تهمت ها :
یوسف (ع) به ما می آموزد در صورتی که انسان با تهمت باطل مواجه شد حق دفاع دارد و باید از خود دفاع کند، هم چنان که خداوند از ایشان نقل می کند: " (یوسف) گفت: او مرا با اصرار به سوى خود دعوت کرد".[24]
19. تلاش و گرفتن اقرار از دشمن برای اثبات بی گناهی:
از جمله درس هایی که از داستان یوسف (ع) می گیریم این است که او نه تنها ماندن در زندان را ترجیح داد و گذشت عزیز مصر را رد کرد، بلکه او (ع) تأکید داشت که قبل از آزادی از همسر عزیز و سایر زنان اقرار بر بی گناهی و پاک دامنی خویش بگیرد. قرآن چنین می فرماید: "پادشاه گفت: او را نزد من آورید! ولى هنگامى که فرستاده او نزد وى[ یوسف] آمد گفت: به سوى صاحبت بازگرد، و از او بپرس ماجراى زنانى که دست هاى خود را بریدند چه بود؟ که خداى من به نیرنگ آنها آگاه است".[25] وقتی به خواسته اش رسید و همه به پاکی و بی گناهی اش اقرار کردند. قرآن چنین ادامه می دهد: " (پادشاه آن زنان را طلبید و) گفت: به هنگامى که یوسف را به سوى خویش دعوت کردید، جریان کار شما چه بود؟ گفتند: منزّه است خدا، ما هیچ عیبى در او نیافتیم! (در این هنگام) همسر عزیز گفت: الآن حق آشکار گشت! من بودم که او را به سوى خود دعوت کردم و او از راست گویان است".[26] آن وقت از زندان خارج شد؛ زیرا واقعا شایسته نیست که از زندان آزاد شود در حالی که هنوز انگشت اتهام و گناه به سوی او است، بلکه او خواست زمانی آزاد شود که همه به حقانیت، پاک دامنی، پاکی، تقوا و بی گناهی، بلکه مظلومیت او اعتراف کنند.
20. معرفی و بیان شایستگی علمی و مهارت حرفه ای خود:
از جمله درس هایی که از داستان یوسف (ع) می گیریم این است که انسان برای خدمت و خیر رسانی به مردم می تواند از خود تعریف و صلاحیت و شایستگی علمی و مهارت حرفه ای خود را به جامعه معرفی کند: " (یوسف) گفت: «مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده، که نگه دارنده و آگاهم".[27]،[28]
21. بخشش هنگام توانایی و پیروزی:
این درس از برخورد یوسف (ع) با برادرانش به دست می آید، زمانی که همه چیز معلوم شد و چیزی در پشت پرده و برای انکار باقی نماند یوسف (ع) برادرانش را مخاطب قرار داد و فرمود: " (یوسف) گفت: امروز ملامت و توبیخى بر شما نیست! خداوند شما را مىبخشد"[29]؛ یعنی امروز هیچ نوع توبیخ و سرزنش و انتقام جویی در کار نیست، بلکه من از تقصیرات شما گذشتم و به زودی خداوند شما را مىبخشد.
22. تبرئه دیگران و گناه و اشتباه گذشته را تازه نکردن و کینه های گذشته را به یاد نیاوردن:
از جمله درس های بزرگی که در داستان یوسف (ع) وجود دارد این است که او گذشته تاریک را زنده نکرد و سعی کرد اعمال بد برادرانش و رنج و مشقتی را که به خاطر آنها تحمل کرد فراموش کند، بلکه بالاتر از این از دیدار برادرانش اظهار خوشحالی می کرد و این گناه را به گردن شیطان می انداخت و شیطان را مورد ملامت قرار می داد: " (یوسف) گفت: امروز ملامت و توبیخى بر شما نیست! خداوند شما را مىبخشد".[30] در جای دیگر می فرماید: " و او به من نیکى کرد هنگامى که مرا از زندان بیرون آورد، و شما را از آن بیابان (به این جا) آورد بعد از آن که شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد. پروردگارم نسبت به آنچه مىخواهد (و شایسته مىداند،) صاحب لطف است؛ چرا که او دانا و حکیم است".[31]
23. فراموش نکردن بخشش و نعمت خدا در توانگرى و تنگدستى:
این درس به روشنی در داستان یوسف وجود دارد که او خواه در مخفىگاه چاه باشد، یا در کاخ عزیز مصر و یا در مقام حکومت و وزارت در هیچ حالت بخشش و نعمت خدا را فراموش نکرد. خداوند از قول او می فرماید: " پروردگارم نسبت به آنچه مىخواهد (و شایسته مىداند،) صاحب لطف است؛ چرا که او دانا و حکیم است".[32] این برخی از وجوه زیبایی بود که تقدیم شد که به خاطر اختصار از بیان تفصیلی آن صرف نظر کردیم.
[1]. یوسف، 3.
[2]. مدرسی، تفسیر من هدی القرآن، ج 5، ص 155.
[3]. یوسف، 8.
[4] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 9، ص 322.
[5]. یوسف، 18.
[6]. مدرسی، تفسیر من هدی القرآن، ج 5، ص 162.
[7]. همان، ص 163؛ یوسف، 6.
[8]. یوسف، 9.
[9]. مدرسی، تفسیر من هدی القرآن، ج 5، ص 166؛ تفسیر نمونه، ج 9، ص 323.
[10]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 9، ص 323 .
[11]. یوسف، 10.
[12]. مکارم شیرازی، ناصر، ج 7، ص 129؛ تفسیر نمونه، ج 9، ص 328.
[13]. مکارم شیرازی، ناصر، ج 7، ص 134؛ تفسیر نمونه، ج 9، ص 333.
[14]. یوسف، 18.
[15]. یوسف، 87.
[16]. یوسف، 80.
[17]. یوسف، 16.
[18]. یوسف، 18.
[19]. یوسف، 33.
[20]. یوسف، 23.
[21]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 9، ص 369 و 370.
[22]. یوسف، 33.
[23]. یوسف، 39.
[24]. یوسف، 26.
[25]. یوسف، 50.
[26]. یوسف، 51.
[27]. یوسف، 55.
[28]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 10، ص 12.
[29]. یوسف، 92.
[30]. همان.
[31]. یوسف، 100.
[32]. همان.