لطفا صبرکنید
46008
- اشتراک گذاری
آزادی دارای معانی متعددی است و محدودۀ آزادی با توجه به معانی مختلف آن متفاوت است:
- آزادی به معنای استقلال وجودی که مربوط به وجود مطلق و منحصر در ذات خداوند متعال است که هیچگونه محدودیت وجودی ندارد.
- آزادی به معنای اختیار که یک بحث فلسفی و کلامی است؛ یعنی انسان در انجام افعال ارادی دارای اختیار است. هر چند ممکن است از نظر حقوقی و شرعی دارای محدودیت و ممنوعیت باشد.
- آزادی حقوقی (آزادی در انتخاب مسکن، لباس، شغل، همسر و آزادی بیان و عقیده و...) که از نظر اسلام و تشیع محدودۀ آن عدم مزاحمت با مصالح مادی و معنوی و دنیایی و آخرتی انسان است.
- آزادى مدنى، یا اجتماعى که در مباحث سیاسی از محوریت برخوردار است، در این مقوله میگنجد و سؤال اصلى در باب آزادى اجتماعى این است که دولت یا قانون تا چه حد میتواند محدود کنندۀ آزادیهاى فردى باشد؟
جواب به این پرسش آن است که در اندیشۀ سیاسى اسلام، نه آزادى افراطى تجویز میشود که موجب فساد و تباهى او گردد، و نه با نگاهى بدبینانه به انسان، او مجبور به پذیرش هر حکومت ناعادلانهاى است که همۀ کرامت او را از بین ببرد و از او به جاى موجودى فعّال، مختار و مسئول، مهرهاى خوار و بیاراده بسازد.
در طبیعت و سرشت انسان هیچ چیز به اندازۀ استقلال و آزادی ارزش و قیمت ندارد؛ چنانکه اگر کسی را در جایی محدود کنند و همۀ نعمتها و لذتهای دنیا را برای او فراهم آورند، راضی نیست و آزادی را بیشتر دوست دارد.
یکی از دلایل مهم بقای قداست نام انبیای الاهی(ع) در میان جامعۀ بشریت، در این نکته نهفته است که از سویی بشریت همیشه به آزادی نیاز دارد و این حق طبیعی و فطری او است و از سویی دیگر، انبیای الاهی(ع) اولین کسانی بودند که از این حق بزرگ بشریت؛ یعنی آزادی دفاع نمودند و برای شناساندن و تحقق آن تلاش نمودند؛ و معارفی را که برای بشریت به ارمغان آوردند، در بردارندۀ بهترین اصولی است که حافظ آزادی در میان انسانها است. به همین جهت است که انبیا همیشه در ذهن و خاطر انسانها زنده هستند، اما مخترعان صنایع هر چند برای رفع نیاز مردم تلاش میکنند، ولی به دلیل نوآوریهای جدید و پیشرفت دایمی علم و صنعت، نامشان پس از مدتی از خاطرهها محو میگردد؛ مثلاً امروزه کسی برای مخترع شیشه که در عصر فراعنه مصر بود، قداستی قائل نیست و نامی از او نمیبرد.
به هر حال آزادی حق طبیعی انسان و خواستهای است که با سرشت او آمیخته و عجین شده است.
اما در مورد حق آزادی، این نکته باید مدنظر قرار گیرد که مفهوم آزادی از جمله مفاهیمی است که دارای معانی متعددی است. ممکن است کسی آگاهانه و یا ناآگاهانه حکمی را که مربوط به یک معنای آزادی است به معنای دیگر آن سرایت دهد! برای آنکه در مورد مفهوم آزادی در دام مغالطۀ لفظی گرفتار نشویم، لازم است با معانی مختلف آن آشنا باشیم:
الف) آزادی به معنای "استقلال وجودی"
یکی از معانی آزادی این است که یک موجود، کاملاً مستقل باشد و تحت تأثیر و سیطرۀ هیچ موجود دیگری نباشد؛ مثلاً کسانی که اعتقاد به خداوند ندارند، میگویند: عالم هستی وابسته به هیچ چیزی نیست و روی پای خود ایستاده است و یا کسانی که معتقد به خداوند هستند، ولی میگویند خداوند پس از خلقت عالم آنرا به حال خود رها کرد و عالم پس از خلقت نیازی به خداوند ندارد، برای انسان در عالم چنین آزادیای قائلاند، ولی از نظر اسلام این نوع آزادی منحصر در ذات متعالی خداوند است و تنها خداوند است که هیچ محدودیت وجودی ندارد و فقط او است که مستقل و بینیاز است و بقیۀ موجودات همه به او وابسته و نیازمند هستند.
ب) آزادی به معنای "اختیار"[1]
معنای دیگر آزادی که باز به حوزۀ الاهیات و فلسفه و کلام و نیز روانشناسی فلسفی مربوط میشود، آزادی در مقابل جبر است. از دیرباز این بحث بین اندیشهمندان و صاحبنظران وجود داشته که آیا واقعاً انسان در رفتار خود آزاد است و اختیار دارد، یا اینکه فقط خیال میکند که آزاد است! و در واقعً مجبور است و از خود ارادهای ندارد.[2]
در این بحث سه نظریه وجود دارد:
- جبر و بیارادگی: پیروان این نظریه[3] میگویند انسانها در اعمال و رفتار خود کوچکترین ارادهای ندارند و بشر؛ مانند ابزاری با شعور در دست استاد است و آنچه واقع میشود همان مشیت خداوند است.
- تفویض یا واگذاری: پیروان این نظریه[4] میگویند خداوند انسان را آفرید و او را با دستگاه مغز و اعصاب مجهز کرد و کارهایش را به خودش واگذار نمود. بنابراین، خداوند هیچ تأًثیری در افعال و رفتار انسان ندارد و قضا و قدر هم اثری ندارد.
- اختیار یا امر بین الامربین[5] (نه جبر و نه تفویض بلکه نوعی اختیار)
این عقیده را شیعه به پیروی از بیانات اهلبیت(ع) اختیار کرده است؛ یعنی سرنوشت انسان به دست خود او است و در اعمال و رفتارش صاحب اختیار است، اما با خواست خداوند و اثری که برای قضا و قدر الاهی هست؛ یعنی در یک پدیده و یک عمل انسانی دو اراده تأًثیر میکند: "اراده خداوند و اراده انسان" و تا این دو اراده نباشد عملی واقع نخواهد شد.
البته این دو اراده در عرض یکدیگر نیستند؛ یعنی از باب تأًثیر دو علت بر معلول واحد نیست، بلکه در طول یکدیگرند؛ یعنی همانگونه که وجود هر موجودی در سایۀ وجود الاهی و قدرت هر قادری بسته به قدرت خداوند است، همینطور اراده و اختیار هر مختاری در پرتو اراده و اختیار خداوند متعال است.
استدلال بسیار ساده برای این نظریه، از یکسو توجه به توحید در خالقیت و ربوبیت خداوند و عمومیت اراده و قدرت خداوند نسبت به همه چیز، و از سوی دیگر توجه به عدالت خداوند و شهادت وجدان عمومی و فطرت همگانی بر اختیار و آزادی انسان، است.
نکتهای که باید توجه داشت؛ این است که آزادی در این بحث به معنای آزادی تکوینی است که حاکی از واقعیت عینی است، و نمیتوان از این بحث، آزادی حقوقی و ارزشی را نتیجه گرفت و در دام مغالطۀ اشتراک لفظی غلطید.
ج) آزادی به معنای "عدم دلبستگی"[6]
معنای سوم آزادی، مفهومی است که بیشتر در اخلاق و عرفان کاربرد دارد؛ یعنی انسان به دنیا و مادیات و لذایذ دنیوی و غیر الاهی تعلق خاطر نداشته باشد. عشق و محبت او منحصر در ذات اقدس الاهی باشد و اگر شخص یا چیزی را دوست میدارد، در سایۀ محبت خداوند و به دلیل آن باشد که پرتویی از جمال الاهی است.
این معنای آزادی که یک معنای ارزشی است، به صورت مطلق مطلوب نیست؛ یعنی اگر انسان از تعلق و محبت به هر چیز و هر کس حتی خداوند متعال آزاد باشد، ضد ارزش است و همینجا است که جای لغزش و مغالطه است.
د) آزادی در مقابل بردگی به عنوان که یک مقوله اجتماعی
در زمانهای پیشین،[7] خرید و فروش برده رواج داشت و برخی انسانها برخی دیگر را به بردگی میگرفتند و از آنها کار میکشیدند و... البته گروهی نیز آزاد بودند و برده کسی نبودند.
با ظهور اسلام گامهای اساسی و راهکارهای واقعی در جهت آزادی بردهها از طرف اسلام ارائه شد که به جهت اختصار از بیان آنها صرف نظر میکنیم.[8]
هـ) آزادی در اصطلاح حقوق و سیاست(حق حاکمیت)
انسان آزاد، انسانی است که تحت حاکمیت غیر نباشد و خود مسیر زندگی و منش و روش خویش را تعیین کند.
در اینجا دو گرایش وجود دارد. گرایشی که میگوید: انسان باید مطلقا آزاد باشد و حاکمیت هیچکس حتی خدا را نپذیرد.
گرایشی که عقیده شیعه است میگوید: انسان نباید تحت حاکمیت انسانهای دیگر باشد، نه آنکه حتی از حاکمیت خدا نیز آزاد باشد؛ یعنی حاکمیت اصالتاً فقط از آن خداوند است و خداوند این حق حاکمیت را میتواند به انسانی منتقل کند.
سادهترین استدلال آن، این است که خداوند متعال وجود فیزیکی و مادی ما را آفرید و روح خویش را در ما دمید. علاوه بر آن نعمتهای بیشماری به ما بخشیده است که قابل شمارش نیست؛ مانند هوا، آب، غذا، اعضای بدن، قدرت اندیشیدن، و هر چیزی که به زندگی انسان مربوط میشود و مالکیت خداوند نسبت به این نعمتهای مادی و معنوی سلب شدنی نیست. حال که خدا مالک است و ما بنده او، بر اساس این حکم عقلی که "مالک میتواند هرگونه که مایل است در ملک خویش تصرف کند"، او حق دارد هرگونه تصرفی در ما بنماید و ما باید در مقابل او تسلیم و مطیع باشیم.
علاوه بر این هیچکس به اندازۀ خالق و آفریننده از خصوصیات و نیازها و کمالات وجودی ما خبر ندارد و هیچکس هم به اندازۀ او طریق و روش رسیدن به کمالات ما را نمیداند. پس تنها خداوند است که هم خواستار مصالح و تکامل ما است و هم راه رسیدن به کمالات ما را میداند. پس اگر ما خواستار مصالح خود هستیم، باید از آیین و روشی که خداوند برای ما پسندیده است پیروی کنیم و حاکمیت او را بپذیریم.[9]
و) آزادی حقوقی[10]
مراد از آزادی در حقوق این است که اموری در زندگی اجتماعی وجود دارد که انسان میتواند آنها را انجام دهد و دولت و حکومت حق منع و تعقیب در مورد آنها را ندارد؛ مانند آزادی در انتخاب مسکن، لباس، شغل، همسر و آزادی بیان و عقیده... .[11]
در این مورد اصل اینکه این حقوق و آزادیها مطلق نیستند و باید محدود شوند بحثی نیست. هیچ نظام حقوقی در هیچ کجای دنیا از گذشته تا به حال وجود ندارد که آزادی مطلق به افراد داده باشد، اصولاً وضع قانون و تدوین نظام حقوقی، خود به معنای قرار دادن حد و مرز برای رفتار افراد جامعه است. بحثی که وجود دارد بر سر "حدود آزادی" است.
امروزه معمولاً گفته میشود حد آزادی، آزادی دیگران است؛ یعنی انسان آزاد است هر رفتاری را که میخواهد گزینش کند، مگر آنکه رفتارش مزاحم آزادی دیگران شود.
گرایش لیبرالیستی در حقوق چنین نظری دارد، اما اگر بخواهیم این مسئله را از دیدگاه اسلام بررسی کنیم، پاسخ این است که تعیین حد آزادی بر اساس مصالح مادی و معنوی و دنیایی و آخرتی انسانها است؛ یعنی شرط اصلی آزادی در انتخاب و گزینش یک رفتار، این است که تأمین کنندۀ مصالح انسان اعم از مادی و معنوی باشد.[12] این مسئله شبیه آن است که به یک تولید کنندۀ مواد غذایی یا مواد دارویی آزادی داده شود که هر ماده غذایی یا دارویی را تولید کند، مگر آنکه برای سلامت انسانها ضرر داشته باشد. همین که احتمال داده شود در تولیدات یک تولید کننده، مواد غذایی یا دارویی مسموم و خطرناک وجود دارد، تولیداتش ممنوع میشود. اینجا دیگر صحبت از آزادی تجارت نیست و هیچکس هم نمیگوید این ممنوعیت خلاف حقوق بشر است، نهایت اینکه آنچه در دنیا وجود دارد و به آن توجه دارند معمولاً همین ضررهایی است که به جسم و بدن انسان وارد میشود. اما اسلام علاوه بر ضرر جانی آسیبهای روحی و معنوی را نیز مدنظر قرار میدهد.
نکته پایانی: اینکه آزادى مدنى، یا اجتماعى که در مباحث سیاسی از محوریت برخوردار است، در این مقوله میگنجد و سؤال اصلى در باب آزادى اجتماعى این است که دولت یا قانون تا چه حد مىتواند محدود کنندۀ آزادىهاى فردى باشد؟
جواب این پرسش آن است که از دیدگاه اسلام هر چند انسان فطرتى الاهى دارد که او را به سوى خیرات و معنویّات دعوت میکند،[13] ولى این موجود داراى طبیعتى مادّى نیز هست که منشأ تمایلات حیوانى در او است. سعادت بشر در غلبۀ فطرت او بر طبیعتش تأمین میشود. البته در این میان طبیعت نیز باید به سهم شایستۀ خود برسد.
از سوى دیگر، قانونگذارى و تعیین مسیر دنیایى انسان میبایست با هدایت الاهى و در پرتو وحى ربّانى باشد؛ زیرا این خداوند است که از صلاح و فساد آدمى آگاه است.
با این وصف، در اندیشۀ سیاسى اسلام نه آزادى افراطى تجویز میشود که موجب فساد و تباهى او گردد، و نه با نگاهى بدبینانه به انسان، او مجبور به پذیرش هر حکومت ناعادلانهاى است که همۀ کرامت او را از بین ببرد و از او به جاى موجودى فعّال، مختار و مسئول، مهرهاى خوار و بیاراده بسازد.[14]، [15]
[1]. ر. ک: «انسان و اختیار»، 51؛ « انسان و اختیار»، 48707؛ «انسان و اختیار در کارهای نیک»، 61596.
[2]. ر. ک: «انسان و جبر و اختیار»، 1896؛ «انسان و مسئله جبر و اختیار»، 223.
[3]. اکثریت بلکه تقریباً تمامی جامعۀ اهل سنت امروزی چنین نظریهای را دارند.
[4]. طرفداران این نظریه گروهی از اهلسنت به نام معتزله بودند که منقرض شدند و امروز، طرفدارانی ندارند.
[5]. ر. ک: «امر بین الامرین»، 58.
[6]. ر. ک: «دین و آزادى»، 74.
[7]. بردهداری هنوز هم در دنیای متمدن با شکل متفاوت وجود دارد.
[8]. ر. ک: «اسلام و برده داری»، 513؛ «اسلام و برده داری»، 1547؛ «برده داری در این عصر»، 5115.
[9]. این حاکمیت در سیستم حکومتی اسلام(ولایت فقیه) تجلی پیدا کرده است.
[10] بحث آزادی در حقوق ربطی به رفتارهای صرفا فردی و زندگی شخصی و خصوصی انسانها ندارد که حقوق بخواهد آنها را محدود کند یا نکند، بلکه مربوط به اموری در زندگی اجتماعی میشود.
[11]. ر. ک: «آزادى عقیده و اعدام مرتد در اسلام»، 53؛ «معیار و محدوده آزادى بیان»، 92.
[12]. ر. ک: «دین و آزادى»، 74.
[13]. "فطرت الله التی فطر الناس علیها". روم، 30.
[14] هادوی تهرانی، مهدی، ولایت و دیانت، ص133، 134، قم، خانه خرد، چاپ سوم، 1381ش.
[15]. منابعی که در تهیۀ این مقاله از آنها استفاده شده است: مصباح یزدی، محمد تقی، نظریه حقوقی اسلام، ص 303-400؛ شعرانی، ابوالحسن، راه سعادت، ص 97 – 98؛ قائمی، اصغر، اصول اعتقادات، ص 78- 84؛ هادوی تهرانی، مهدی، ولایت و دیانت، ص131- 134.