
لطفا صبرکنید
177308
- اشتراک گذاری
نحوۀ به خلافت رسیدن سه خلیفهی اول:
- خلافت ابوبکر:
بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) در حالی که حضرت علی(ع) هنوز از غسل و تکفین بدن مطهر پیامبر اکرم(ص) فارغ نشده بود، عدهای از مسلمانان در سقیفهی بنیساعده جمع شده و مشغول انتخاب خلیفه شدند.[1]
پس از نزاع و درگیری شدید بین مهاجر و انصار، سرانجام امر خلافت خاتمه یافت و کار خلافت بر ابوبکر قرار گرفت.
- خلافت عمر:
ابوبکر پس از دو سال و چند ماه خلافت، رنجور و بیمار شد و به پاس زحماتی که عمر در مورد تثبیت خلافت او متحمل شده بود، او نیز زمینه را برای خلافت عمر بعد از خود آماده کرد و مخالفان را نیز قانع نمود؛ جمعی از صحابه را به حضور طلبید و عمر را در حضور آنها به جانشینی خود منصوب نمود و در روز وفات ابوبکر عمر به مسند خلافت نشست؛ یعنی در سال 13 هجری قمری و پس از دفن ابوبکر عمر به مسجد رفت و مردم را از خلافت خود آگاه کرد و از آنها بیعت گرفت.
خلافت عمر ده سال و شش ماه طول کشید و در این مدت دائماً با دو کشور بزرگ ایران و روم در حال جنگ بود.[2]
- خلافت عثمان:
عمر پس از زخمی شدن و در لحظات آخر زندگی خود، برای انتخاب خلیفهی بعد از خود شش نفر را به حضور طلبید و موضوع خلافت را به صورت شورا میان آنها محدود نمود.
این شش نفر عبارت بودند از: علی(ع)، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف، عثمان و سعد ابی وقاص.
آنگاه ابوطلحه انصاری را با پنجاه نفر از انصار دستور داد که پشت در خانهای که در آنجا اعضای شورا بحث و گفتوگو میکنند ایستاده و منتظر اقدامات آنها باشد، اگر پس از پایان سه روز، پنج نفر به انتخاب یکی از آن شش تن موافق شدند و یکی مخالفت کرد گردن نفر مخالف را بزند و اگر چهار نفر از آنها به یک نفر رأی موافق دهند و دو نفر مخالفت کنند سر آن دو نفر را با شمشیر جدا کنند، و اگر برای انتخاب یکی از آنان هر دو طرف (موافق و مخالف ) مساوی شدند نظر آن سه نفر که عبد الرحمن بن عوف جزو آنها است صائب بوده و سه نفر دیگر را در صورت مخالفت گردن بزنند و اگر پس از پایان سه روز، رأی آنها به چیزی تعلق نگرفت و همه با یکدیگر مخالفت کردند، هر شش نفر را گردن بزنند و سپس مسلمانان برای خود خلیفهای انتخاب نمایند کنند.
عمر علت انتخاب شش نفر اعضای شورا را چنین اظهار نمود که چون رسول خدا(ص) موقع رحلت از این شش نفر راضی بود، من هم خلافت را میان آنها به صورت شورا قرار میدهم که یکی را از میان خود برای این کار انتخاب کنند.
پس از سه روز از قتل عمر هر شش نفر در منزل عائشه جمع شدند و به بحث پرداختند. در این میان طلحه حق خود را به عثمان واگذار کرد و زبیر نیز رأی خود را به علی(ع) داد و سعد ابیوقاص هم حق خود را به عبد الرحمن واگذار نمود.
عبدالرحمن مردم را در مسجد پیامبر جمع نمود تا در حضور مهاجر و انصار رأی خود را اعلام کند. او اول به طرف علی(ع) رفت و برای حضرت شرط گذاشت که طبق دستور خدا و سنت پیامبر و روش شیخین حکومت کند، ولی حضرت علی(ع) شرط او را نپذیرفت و فرمود: من به دستور الهی و سنت پیامبر و روش خودم که همان رضای خدا و سنت پیامبر است رفتار میکنم نه به روش دیگران. بعد عبدالرحمن همان جمله را به عثمان گفت و او قبول کرد و بانگ زد: سوگند میخورم که جز طریق شیخین به راهی نروم و از روش آنها منحرف نشوم.
عبدالرحمن دست بیعت به دست عثمان داد و او را به خلافت تبریک گفت و بنیامیه هم دسته دسته بیعت کردند.[3]
عثمان پس از خلافت، دارایی بیت المال را میان خویشاوندان خود به مصرف رسانید و حکام و فرمانداران را بدون توجه به صلاحیت آنان از خاندان خویش انتخاب نمود.[4] مردم شهرستانها از دست حکام عثمان به ستوه آمده و چندین بار شکایت آنها را به اصحاب پیامبر اکرم(ص) و حتی به خود عثمان نمودند، ولی این شکایتها مؤثر نبود. سرانجام مردم و اصحاب پیامبر(ص) خشمگین شده و تصمیم گرفتند که اول او را نصیحت کنند و سپس اگر مؤثر واقع نشد او را برکنار نمایند. و چون به سخن آنان ترتیب اثر نداد، شورش و انقلاب بر ضد حکومت وی به وجود آمد و منجر به قتل او در سال 35 هجری قمری شد و سپس مردم با علی(ع) به عنوان خلافت بیعت کردند.[5]
آیه و حدیثی که دلالت و اشاره به بر حق بودن خلافت این سه خلیفه داشته باشد وجود ندارد. البته چون خلافت در نظر اهلسنت به معنای جانشینی پیامبر در زمامداری سیاسی و دنیوی، منحصر میشود،[6] به همین جهت برای خلافت این سه خلیفه به آیه و حدیثی استدلال نمیکنند.
[1]. ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم، الامامة و السیاسة، تحقیق، شیری، علی، ج 1، ص 21 – 22، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1410ق.
[2]. الإمامة و السیاسة، ج 1، ص 38؛ ر. ک: «زندگینامه و شخصیت عمر، خلیفه دوم»، 41911.
[3]. «امام علی(ع) و دروغ مصلحت آمیز نگفتن در شورای شش نفره»، 102018؛ «هدف عمر بن خطاب از نظارت امام حسن(ع) بر شورای شش نفره خلافت»، 116390
[4]. «تعبیر حضرت علی (ع) در مورد عملکرد عثمان»، 4859؛
[5]. ر. ک: یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، صفحات 150 و 151 و 165، نجف، المکتبه الحیدریه، 1384ق؛ پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص 73-81، قم، مؤسسه تحقیقاتی امام صادق(علیه السلام)، چاپ ششم، 1376ش؛ ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، محقق، مصحح، ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 1، ص 151 – 155، خطبه شقشقیه، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق؛ «زندگینامه عثمان و عملکرد او در دوران خلافت»، 55951؛ «لعن قاتلان عثمان توسط رسول خدا(ص) و امام علی(ع)»، 116391.
[6]. ابن خلدون میگوید: خلافت، یعنی نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین و سیاست دنیا. به همین اعتبار خلافت و امامت گفته میشود و متصدی آن مقام را خلیفه و امام میگویند. مقدمه ابن خلدون، ص 365- 366، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.