لطفا صبرکنید
بازدید
9737
9737
آخرین بروزرسانی:
1393/03/03
کد سایت
fa35835
کد بایگانی
43380
نمایه
پیامبران و بهرهگیری از استدلالهای منطقی - فلسفی
طبقه بندی موضوعی
کلیات
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی|اصطلاحات فلسفی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
با توجه به اینکه پیامبران و امامان(ع) عقل کامل بودند، آیا از استدلالهای فلسفی و منطق استفاده میبردند؟
پرسش
با توجه به اینکه پیامبران و امامان(ع) عقل کامل بودند، آیا از استدلالهای فلسفی و منطق استفاده میبردند؟
پاسخ اجمالی
اگر چه پیامبران و امامان(ع) عقل کامل بودند، اما این منافات با طرح مسائل به صورت استدلال منطقی ندارد؛ چرا که خداوند نیز آیاتش را در قالب استدلال و برهان برای مردم بیان کرده است. پیامبران هم که حامل سخنان خداوند بودند و پیامهای الهی را به مردم ابلاغ میکردند، در مقام ابلاغ، با زبان مردم و به شیوه منطقی و استدلال با آنان بحث میکردند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ»؛[1] ما هیچ پیامبرى را، جز به زبان قومش، نفرستادیم.
«إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ نُکَلِّمُ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»؛[2] ما پیامبران به اندازه درک و شعور مردم با آنان سخن میگوییم. و این به جهت تفاوتهایى است که مردم در جهت پذیرش حق دارند و باید با هر کسى مطابق با ذوق و سلیقه و گنجایش فکرى او صحبت کرد.
پیامبر اسلام(ص) مسئلهای را تبیین نمیکرد، مگر اینکه دلیل و برهانش همراهش باشد. اسلام برای نشر مکتبش، با برهان و استدلال وارد میدان شده است، نه بر اساس زور و اجبار؛ چراکه شعار اسلام این است: «قُل هاتوا بُرهانکم»؛[3] بگو برهانتان را بیاورید.
قرآن کریم در یک آیه سه روش مهم و متفاوت را در این زمینه پیشنهاد مى کند. و از پیامبر مى خواهد که مردم را با استفاده از یکى از این روشها به سوى خدا دعوت کند:
«ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»؛[4] به راه پروردگارت با حکمت، و موعظه نیکو دعوت کن و با آنها با روشى که نیکوتر است مجادله نما. اوّلین شیوه مورد تأکید اسلام در دعوت به راه خدا «حکمت» است؛ یعنی همان استدلال فلسفی – منطقی.
لذا پیامبر اسلام(ص) در راه هدایت و تربیت مردم مأموریت داشت که از شیوههای گوناگون استفاده کند تا نتیجه بهترى به دست آید. یکی از این روشها برهان و حکمت است که با استدلالهاى عقلى همراه است.
از نظر قرآن تمام پیامبران، بویژه پیامبر اسلام داراى بیّنه بودند، آن هم بیّنههاى آشکار. منظور از بینه همان حجت و برهان است که براى اثبات مطالب خود اقامه مىکردند. پیامبران این بینات را از جانب خدا آورده بودند و مردم در برابر آن بینات گاهى تسلیم مىشدند و در موارد بیشترى عناد مىکردند و سربازمىزدند. اما به هر حال پیامبران بینات را مىآوردند تا حجّت بر مردم تمام شود.
آیات فراوانی در قرآن کریم بر این موضوع تصریح دارد که در این مقال به چند نمونه اکتفا می کنیم:
۱. «وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»؛[5] و رسولان ما، دلایل روشن براى بنى اسرائیل آوردند، اما بسیارى از آنها، پس از آن در روى زمین، تعدّى و اسراف کردند.
۲. «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ...»؛[6] تا آنها که هلاک (و گمراه) مىشوند، از روى اتمام حجّت باشد و آنها که زنده مىشوند( هدایت مىیابند)، از روى دلیل روشن باشد.
۳. «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»؛[7] بگو حجت و برهان رسا از آن خدا است، پس اگر بخواهد همه شما را هدایت مىکند.
۴. «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً»؛[8] اى مردم، از جانب پروردگارتان براى شما برهانى آمده و به سوى شما نور آشکارى نازل کردیم.
بنابراین، اساس دین بر برهان، حجت و دلیل استوار است و پیامبران همواره با مردم با استدلالهای روشن و حجتهاى آشکار سخن مىگفتند. گاهى مردم آنها را مىپذیرفتند و گاهى نمىپذیرفتند.
گفتنی است؛ برهانهاى قرآن مانند برهانهاى اصحاب فلسفه و کلام نیست. برهانهایى که در فلسفه و کلام به کار گرفته مىشود پیچیده و مغلق است و به درد عموم مردم نمىخورد. کسانى از آنها استفاده مىکنند که مقدماتى از علم داشته باشند، اما برهانهاى قرآن به گونهاى است که هم براى عالمان و هم براى غیر عالمان از مردم عامى قابل استفاده است. بنابراین در برهانهاى قرآنى نباید اسلوبها و روش هاى معمول در فلسفه و کلام را جستوجو کرد، بلکه این برهانها سبک خاص خود را دارند. البته معنای بینات و برهان در قرآن کریم، وسیع و گسترهتر از دلایل لفظی است؛ یعنی شامل موجودات خارجی و افعال؛ مانند خلق معجزات و کرامات نیز میشود.
با این وجود مىتوانیم بعضى از برهانهاى قرآنى را قابل مقایسه و تشبیه با برهانهاى کلامى بدانیم؛ مانند:
1. برهان وجوب و امکان: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛[9] اى مردم شما (همگى) نیازمند به خدایید، تنها خداوند است که بىنیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است.
در این آیه به فقر و غنا تصریح شده است که از خواص ممکن و واجب است.
2. برهان نظم: «قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛[10] پیامبرانشان به آنها گفتند: آیا در وجود خدا شکى هست در حالىکه او آفریننده آسمانها و زمین است؟
3. برهان تمانع : «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»؛[11] اگر در آسمانها و زمین خدایان دیگرى غیر از اللَّه وجود داشت، بىگمان هر دو (آسمانها و زمین از نظر حدوث و بقا) فاسد مىشدند.
4. برهان امکان اعاده: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»؛[12] و براى ما مثلى زد و آفرینش خود را فراموش کرد، گفت: چه کسى این استخوانها را که پوسیده است زنده خواهد کرد؟ بگو: کسى آنها را زنده مى کند که اول بار آنها را آفرید و او به هر نوع خلقتى آگاه است.
5. برهان محبت: برهان محبت با این عنوان در کتب فلسفى و کلامى نیامده، ولى از براهین برگرفته از قرآن کریم در داستان حضرت ابراهیم(ع) است. آنحضرت در برابر مشرکان قوم خود به محاجّه برخاست و از طریق این برهان به نفى ربوبیت غیر خدا و اثبات توحید ربوبى پرداخت: «فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ الَّیلُ رَءا کَوکَبـًا قالَ هـذا رَبّى فَلَمّا اَفَلَ قالَ لا اُحِبُّ الاَفِلین»؛[13] هنگامى که (تاریکى) شب او را پوشانید، ستارهاى مشاهده کرد، گفت: «این خداى من است؟» امّا هنگامى که غروب کرد، گفت: «غروب کنندگان را دوست ندارم».
این برهان از آیات 75 - 79 سوره انعام استفاده مىشود، ولى بیشتر بر آیه 76 انطباق دارد.
حضرت ابراهیم(ع) با حد وسط قرار دادن محبت در قیاسى منطقى در قالب شکل دوم فرمود: ربّ باید محبوب باشد و غروب کننده محبوب نیست، پس ربّ غروب کننده نیست.[14]
بنابر این دانش پیامبران نیز هر چند از عالم غیب سرچشمه میگیرد، اما آنان در مقام استدلال از شیوههای رایج در میان مردم عادی استفاده میکنند، و منطق و فلسفه نیز یکی از این روشها به شمار میآید.[15]
«إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ نُکَلِّمُ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»؛[2] ما پیامبران به اندازه درک و شعور مردم با آنان سخن میگوییم. و این به جهت تفاوتهایى است که مردم در جهت پذیرش حق دارند و باید با هر کسى مطابق با ذوق و سلیقه و گنجایش فکرى او صحبت کرد.
پیامبر اسلام(ص) مسئلهای را تبیین نمیکرد، مگر اینکه دلیل و برهانش همراهش باشد. اسلام برای نشر مکتبش، با برهان و استدلال وارد میدان شده است، نه بر اساس زور و اجبار؛ چراکه شعار اسلام این است: «قُل هاتوا بُرهانکم»؛[3] بگو برهانتان را بیاورید.
قرآن کریم در یک آیه سه روش مهم و متفاوت را در این زمینه پیشنهاد مى کند. و از پیامبر مى خواهد که مردم را با استفاده از یکى از این روشها به سوى خدا دعوت کند:
«ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»؛[4] به راه پروردگارت با حکمت، و موعظه نیکو دعوت کن و با آنها با روشى که نیکوتر است مجادله نما. اوّلین شیوه مورد تأکید اسلام در دعوت به راه خدا «حکمت» است؛ یعنی همان استدلال فلسفی – منطقی.
لذا پیامبر اسلام(ص) در راه هدایت و تربیت مردم مأموریت داشت که از شیوههای گوناگون استفاده کند تا نتیجه بهترى به دست آید. یکی از این روشها برهان و حکمت است که با استدلالهاى عقلى همراه است.
از نظر قرآن تمام پیامبران، بویژه پیامبر اسلام داراى بیّنه بودند، آن هم بیّنههاى آشکار. منظور از بینه همان حجت و برهان است که براى اثبات مطالب خود اقامه مىکردند. پیامبران این بینات را از جانب خدا آورده بودند و مردم در برابر آن بینات گاهى تسلیم مىشدند و در موارد بیشترى عناد مىکردند و سربازمىزدند. اما به هر حال پیامبران بینات را مىآوردند تا حجّت بر مردم تمام شود.
آیات فراوانی در قرآن کریم بر این موضوع تصریح دارد که در این مقال به چند نمونه اکتفا می کنیم:
۱. «وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»؛[5] و رسولان ما، دلایل روشن براى بنى اسرائیل آوردند، اما بسیارى از آنها، پس از آن در روى زمین، تعدّى و اسراف کردند.
۲. «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ...»؛[6] تا آنها که هلاک (و گمراه) مىشوند، از روى اتمام حجّت باشد و آنها که زنده مىشوند( هدایت مىیابند)، از روى دلیل روشن باشد.
۳. «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»؛[7] بگو حجت و برهان رسا از آن خدا است، پس اگر بخواهد همه شما را هدایت مىکند.
۴. «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً»؛[8] اى مردم، از جانب پروردگارتان براى شما برهانى آمده و به سوى شما نور آشکارى نازل کردیم.
بنابراین، اساس دین بر برهان، حجت و دلیل استوار است و پیامبران همواره با مردم با استدلالهای روشن و حجتهاى آشکار سخن مىگفتند. گاهى مردم آنها را مىپذیرفتند و گاهى نمىپذیرفتند.
گفتنی است؛ برهانهاى قرآن مانند برهانهاى اصحاب فلسفه و کلام نیست. برهانهایى که در فلسفه و کلام به کار گرفته مىشود پیچیده و مغلق است و به درد عموم مردم نمىخورد. کسانى از آنها استفاده مىکنند که مقدماتى از علم داشته باشند، اما برهانهاى قرآن به گونهاى است که هم براى عالمان و هم براى غیر عالمان از مردم عامى قابل استفاده است. بنابراین در برهانهاى قرآنى نباید اسلوبها و روش هاى معمول در فلسفه و کلام را جستوجو کرد، بلکه این برهانها سبک خاص خود را دارند. البته معنای بینات و برهان در قرآن کریم، وسیع و گسترهتر از دلایل لفظی است؛ یعنی شامل موجودات خارجی و افعال؛ مانند خلق معجزات و کرامات نیز میشود.
با این وجود مىتوانیم بعضى از برهانهاى قرآنى را قابل مقایسه و تشبیه با برهانهاى کلامى بدانیم؛ مانند:
1. برهان وجوب و امکان: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛[9] اى مردم شما (همگى) نیازمند به خدایید، تنها خداوند است که بىنیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است.
در این آیه به فقر و غنا تصریح شده است که از خواص ممکن و واجب است.
2. برهان نظم: «قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛[10] پیامبرانشان به آنها گفتند: آیا در وجود خدا شکى هست در حالىکه او آفریننده آسمانها و زمین است؟
3. برهان تمانع : «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»؛[11] اگر در آسمانها و زمین خدایان دیگرى غیر از اللَّه وجود داشت، بىگمان هر دو (آسمانها و زمین از نظر حدوث و بقا) فاسد مىشدند.
4. برهان امکان اعاده: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»؛[12] و براى ما مثلى زد و آفرینش خود را فراموش کرد، گفت: چه کسى این استخوانها را که پوسیده است زنده خواهد کرد؟ بگو: کسى آنها را زنده مى کند که اول بار آنها را آفرید و او به هر نوع خلقتى آگاه است.
5. برهان محبت: برهان محبت با این عنوان در کتب فلسفى و کلامى نیامده، ولى از براهین برگرفته از قرآن کریم در داستان حضرت ابراهیم(ع) است. آنحضرت در برابر مشرکان قوم خود به محاجّه برخاست و از طریق این برهان به نفى ربوبیت غیر خدا و اثبات توحید ربوبى پرداخت: «فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ الَّیلُ رَءا کَوکَبـًا قالَ هـذا رَبّى فَلَمّا اَفَلَ قالَ لا اُحِبُّ الاَفِلین»؛[13] هنگامى که (تاریکى) شب او را پوشانید، ستارهاى مشاهده کرد، گفت: «این خداى من است؟» امّا هنگامى که غروب کرد، گفت: «غروب کنندگان را دوست ندارم».
این برهان از آیات 75 - 79 سوره انعام استفاده مىشود، ولى بیشتر بر آیه 76 انطباق دارد.
حضرت ابراهیم(ع) با حد وسط قرار دادن محبت در قیاسى منطقى در قالب شکل دوم فرمود: ربّ باید محبوب باشد و غروب کننده محبوب نیست، پس ربّ غروب کننده نیست.[14]
بنابر این دانش پیامبران نیز هر چند از عالم غیب سرچشمه میگیرد، اما آنان در مقام استدلال از شیوههای رایج در میان مردم عادی استفاده میکنند، و منطق و فلسفه نیز یکی از این روشها به شمار میآید.[15]
[1]. ابراهیم، 4.
[2]. برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج 1، ص 195، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
[3]. بقره، 111.
[4]. نحل، 125.
[5]. مائده، 32.
[6]. انفال، 42.
[7]. انعام، 149.
[8]. نساء، 174.
[9]. فاطر، 15.
[10]. ابراهیم، 10.
[11]. انبیاء، 22.
[12]. یس، 78- 79.
[13]. انعام، ۷۶.
[14]. ر. ک: دائرة المعارف قرآن کریم، مدخل «برهان محبت».
[15]. ر. ک: جعفری، یعقوب، کوثر، ج 6، ص 239-241، بیجا، بیتا، طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص ۳۷۱- ۳۷۴، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۴ش.
نظرات