لطفا صبرکنید
18728
- اشتراک گذاری
مشاهده خدا با چشم بصیرت که در کلام امام علی (ع) مطرح شده است، از لحاظ کلامی به بحث رؤیت خداوند مربوط می شود. بنابر قول حق در این مسئله، رؤیت بصری که امری متمایز از رؤیت و تجلی قلبی است، در مورد خداوند امکان پذیر نیست، اما رؤیت قلبی (چشم بصیرت) یا همان لقاء الله، امری است محقق که مقام اولیای کامل الاهی بوده و منظور از آن رؤیتِ تجلی خداوند در جلوه ها و مظاهر اسما و صفات ذاتی خداوند می باشد نه رؤیت کنه ذات.
این رؤیت همان معرفت شهودی نسبت به حق تعالی است که در لسان روایات از آن تعبیر به رؤیت قلبی شده است.
معرفت قلبی نسبت به خداوند که همان شهود تجلیات حق تعالی است، در مباحث عرفانی دارای مراتب مختلفی است و نهایت سلوک که فنا و بقا است به تجلی ذاتی خداوند ختم می شود.
در این جا سؤالی که مطرح شده است؛ این است که چه ارتباطی بین مسئله شهود یا رؤیت قلبی خدا با مضمون کلمه "لا اله الا الله" و توحید وجود دارد.
پاسخ این است که میزان اخلاص در توحید و شهادت بر این که معبودی جز خدا نیست، باید بر خاسته از معرفتی عینی باشد، نه صرفاً بر خواسته از تقلید و بیانی لفظی و درجه توحید عملی در هر فردی بستگی به این دارد که چه میزان نفی ماسوی الله (لا اله) و اثبات "الا الله" در وجود او محقق شده باشد. به عبارت دیگر، تنها آن گاه که چنین اخلاصی در مراتب توحید واقع شده باشد، تجلیات الاهی بر قلب سالک وارد خواهد شد.
مشاهده خدا با چشم بصیرت که در کلام امام علی (ع) مطرح شده است از لحاظ کلامی به بحث رؤیت خداوند مربوط می شود. بحث "رؤیت" از مسائلی است که از صدر اسلام در میان متکلمان مطرح بوده و آرای مختلفی در این مورد ارائه شده است.[1]
در قرآن مجید در بسیاری موارد عبارت "لقاءالله" و نظر بر وجه خداوند ذکر شده و در اکثر کتب روایی نیز باب مستقلی به بحث رؤیت اختصاص یافته و در نفی و اثبات آن روایات بسیاری نقل شده است. از این رو، نظریات مختلفی نیز در میان فرق اسلامی در این مسئله مطرح بوده است، اما بنابر قول حق، رؤیت بصری که امری متمایز از رؤیت و تجلی قلبی است در مورد خداوند امکان پذیر نیست، ولی رؤیت قلبی یا همان لقاء الله، امری است محقق که مقام اولیای کامل الاهی بوده و منظور از آن رؤیت تجلی خداوند در جلوه ها و مظاهر اسما و صفات ذاتی خداوند است نه رؤیت کنه ذات.
این رؤیت همان معرفت شهودی نسبت به حق تعالی است که در لسان روایات از آن تعبیر به رؤیت قلبی شده است، همچنان که از حضرت امیر المومنین (ع) نقل شده است که فرمودند: "ما کنت اعبد رباً لم اره، قال و کیف رأیته، قال ویلک لاتدرکه العیون فی مشاهدة الابصار و لکن رأته القلوب بحقائق الایمان"؛[2] عبادت نکردم خدایی که او را ندیدم. پرسیدند چگونه خدا را دیدی؟ فرمودند چشم ها او را با مشاهده دیدگان نمی بینند و لکن قلب ها او را با حقایق ایمان می بینند.
معرفت قلبی نسبت به خداوند که همان شهود تجلیات حق تعالی است، در مباحث عرفانی دارای مراتب مختلفی است و نهایت سلوک که فنا و بقا است به تجلی ذاتی خداوند ختم می شود.
رایج ترین تقسیم بندی در مورد مراتب تجلیات الاهی عبارت است از: تقسیم تجلی به تجلی ذاتی، صفاتی و افعالی. تجلی ذاتی نیز که بالاترین مرتبه تجلی محسوب می شود خود بر دو نوع است؛ تجلی ربوبیت و تجلی الوهیت.[3]
طبق بیان عرفا تجلی که بر حضرت موسی در کوه طور واقع شد، تجلی ربوبیت بوده و نه تجلی الوهیت؛ چرا که شرط تجلی الوهیت این است که انانیّت عبد به کلی فانی شده باشد و با بقای آن شهود الوهیت امکان پذیر نخواهد بود.
با این تفاسیر، باید گفت: هرچند رؤیت بصری حق تعالی محال است، ولی رؤیت قلبی به معنای شهود حق در تجلیات افعالی و صفاتی و ذاتی متصور است؛ با این توضیح که شهود ذاتی در مقام الوهیت جز با فنای ذات عبد امکان پذیر نیست.
بنابراین، شهود قلبی دارای مراتب مختلفی است که به فراخور سلوک و مقامات عرفانی ظاهر می شود، ولی تجلی الوهی ذات خداوند جز با برخاستن هستی سالک امکانپذیر نیست، هرچند که سایر حجاب های ظلمانی رفع شده باشد. بنابراین، خطاب "لن ترانی"[4] مطلق رؤیت قلبی را نفی نمی کند، همچنان که به گفته عارفان پیامبر اسلام (ص) صاحب کشف اَتَمّ بوده و تجلی ذاتی الوهیت برای ایشان محقق بوده است.
از جمله ابن عربی در این مورد چنین بیان داشته است: "تجلی ذات بر دو نوع است، تجلی ربوبیت و تجلی الوهیت؛ تجلی ربوبیت همان است که برای موسی (ع) و کوه طور رخ داد و هستی آنها باقی بود اگرچه کوه متلاشی شد و موسی بیهوش گردید، اما تجلی الوهیت به پیامبر اسلام (ص) اختصاص دارد که در اثر این تجلی، هستی وی در ذات الوهیت فانی شد به طوری که به او وحی شد: کسانی که با تو بیعت می کنند در حقیقت با خدا بیعت می کنند".[5]
در این جا سؤالی که مطرح شده است، این است که چه ارتباطی بین مسئله شهود یا رؤیت قلبی خدا با مضمون کلمه لا اله الا الله و توحید وجود دارد؟
پاسخ این سؤال از مطالبی که بیان شد آشکار است و آن این که انسان در تمامی مراتب تجلی اعم از تجلی افعالی و صفاتی و ذاتی به میزانی که هستی اعتباری را از خود نفی کرده باشد و در توحید افعالی و صفاتی و ذاتی به کمال عملی دست یافته باشد، مرتبه ای از تجلی هم بر او واقع می شود و به همان نسبت که از هستی اثری در سالک باشد از تجلی محروم خواهد بود.
بنابراین، از دیدگاه عملی میزان اخلاص در توحید و شهادت بر این که معبودی جز خدا نیست، باید بر خواسته از معرفتی عینی باشد و نه صرفاً بر خواسته از تقلید و بیانی لفظی، و درجه توحید عملی در هر فردی بستگی به این دارد که چه میزان نفی ماسوی الله (لا اله) و اثبات "الا الله" در وجود او محقق شده باشد. به عبارت دیگر، هر گاه چنین اخلاصی در مراتب توحید واقع شده باشد، تجلیات الاهی هم بر قلب سالک وارد خواهد شد.
همچنان که حد اعلای توحید که همان توحید وجودی است که در آن اساس هستی و وجود از غیر خدا نفی می شود (وحدت وجود عرفا)، در نهایتِ خود منطبق است با بالا ترین مراتب تجلی که بعد از فانی شدن انانیت و هستی عبد محقق می شود، چنان که در بحث تجلی ذاتی الوهیت بیان شد.
بنابراین، مقام شهود قلبی حق تعالی غایت قصوای مسیر تکاملی نوع انسان است که از طریق استدلال فکریِ فقط حاصل نمی شود، ولی سیر حرکت وجودی و معاد انسان متوجه همین غایت است، چنان که در قرآن کریم می فرماید: "یا ایّها الانسان انّک کادحٌ الی ربّک کدحاً فملاقیه".[6]
[1] دائرة المعارف، تشیع، ج 8، ص 404 و 408 تا 409، نشر شهید حجتی، تهران، 1379
[2] کافی، ج 1، ص 97، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1365.
[3] دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 14، ص 589 و 590. نشر مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، 1385.
[4] اعراف، 143.
[5] رسائل ابن عربی، رسالة الغوثیة، ص 29، مقدمه و تصحیح، مایل هروی، انتشارات مولی تهران، 1367.
[6] انشقاق، 6.