لطفا صبرکنید
11770
- اشتراک گذاری
معتزله گروهی عقل گرا بودند که در جامعه آن زمان تحولی فکری را به وجود آوردند. آنها در عین وحدت در اصول پنج گانه، دارای اختلافاتی نیز بودند. این گونه اختلافات موجب تقسیمات گوناگونی برای معتزله شد. و حتی گاهی اوقات یکی از علماء، مکتبی را در معتزله به وجود می آورده که نام آن عالم بر آن گروه گذاشته می شده است.
ازجمله مهمترین تقسیمات برای معتزله، تقسیم به دو گروه بصری ها و بغدادی ها می باشد. این تقسیم اشاره به دو مدرسه در دو شهر بغداد و بصره دارد.
یکی از مهم ترین علل برای جدایی این دو مدرسه، اختلافات سیاسی بوده که تاثیر بسیاری در عقاید دو گروه داشته است.
غالب معتزلیان علاوه بر نظریات اعتقادی که داشتند در مسائل سیاسی نیز دارای آرائی بودند. اصل امر به معروف و نهی از منکر آنها را مجبور می کرد که در مسائل سیاسی سکوت را ترک کرده و اعتقاد خود را بیان دارند. به عنوان مثال واصل بن عطاء درباره جنگ جمل و صفین که میان دو گروه از مسلمانان در گرفته بود معتقد بود که یکی از طرفین لابعینه )بدون این که ما آن را بدانیم) خطا کرده است.
در مورد اعتقادات این دو گروه منابع کمی وجود دارد و غالباً عقاید آنان در کتاب های غیر معتزلی آمده است و از آنان نقل شده است. در پاسخ تفصیلی به این اعتقادات اشاره ای شده است.
معتزله گروهی فکری بودند که به ذهنیات علاقه فراوانی داشتند، وتلاش خود را صرف جمع بین عقل و دین کردند. [1] آنها برای اینکه محدوده این گروه را مشخص کنند اصولی را وضع کردند و کسانی را که به این اصول پایبند نبودند، جزو معتزله نمی شمردند. به همین جهت تمام معتزلیان با هر گرایش و فکری که بودند، خود را پایبند به این اصول می دانستند. این اصول عبارتند از:
1. توحید
2. عدل
3. وعد و وعید
4. منزلی میان دو منزل
5. امر به معروف و نهی از منکر . برای آگاهی بیشتر در این باره نک: نمایه: اصول اعتقادات معتزله، سؤال 8864 (سایت: ) .
اما آنها دارای منش های متفاوتی نیز بودند و از استدلالات عقلی که خود بدان می رسیدند، پیروی می کردند، و این موجب بروز عقاید متفاوت و حتی گاهی متضاد می شد. این اختلافات، شروعی برای به وجود آمدن گروه های مختلف در درون خود معتزله شد.
از جمله مهمترین گروه ها در معتزله تقسیمی است که آنان را به دو مدرسه به نام مدرسه بصره و مدرسه بغداد تقسیم می کند. بصره مکانی است که معتزله در آنجا در اوائل قرن دوم هجری تاسیس شد. [2] موسس این مدرسه را می توان موسس معتزله نامید، که غالبا آنرا واصل بن عطاء می دانند. معتزله در این شهر جان گرفت و حتی شاید بتوان گفت که دوران بلوغ و شکوفا شدن معتزله در این شهر بوده است.
مدرسه بغداد نیز در اواخر قرن دوم هجری به وجود آمد. این مدرسه توسط بشر بن معتمر تأسیس شد. او در بصره در نزد بشربن سعید و ابو عثمان زعفرانی که از دوستان واصل بودند، اعتزال را آموخت. [3] سپس به بغداد مهاجرت کرده و مدرسه بغداد را تاسیس کرد و مردم را به این مکتب خواند. درباره او نقل کرده اند که در شعر یک استاد مسلم بود. [4]
اما اینکه چه چیزی باعث جدا شدن این دو گروه شده است، و باعث شد عده ای از معتزلیان، بصره را به مقصد بغداد ترک کنند، منابع چندانی در کار نیست. بلکه باید از لابه لای متون به این علل پی برد. اما به طور قطع یکی از مهم ترین علل برای این جدایی، اختلافات سیاسی بوده که تاثیر بسیاری در عقاید دو گروه داشته است. غالب معتزلیان علاوه بر نظریات اعتقادی که داشتند در مسائل سیاسی نیز دارای آرائی بودند. اصل امر به معروف و نهی از منکر آنها را مجبور می کرد که در مسائل سیاسی سکوت را ترک کرده و اعتقاد خود را بیان دارند. به عنوان مثال واصل بن عطاء درباره جنگ جمل و صفین که میان دو گروه از مسلمانان در گرفته بود معتقد بود که یکی از طرفین لابعینه ) بدون این که ما آن را بدانیم) خطا کرده است. [5]
این نظریه و نظریات این چنینی برای شیعه های معتزلی که خطاکار بودن علی(ع) را نمی توانستند بپذیرند، گران آمد و باعث اختلافاتی شد که سهم به سزایی در جدا شدن دو گروه داشته است.
در کل می توان اینگونه استنباط کرد که گرایش شیعی در میان معتزله بغداد به مراتب بیشتر از معتزله بصره بوده است تا حدی که نقل شده جعفرین و اسکافی زیدی مذهب بوده اند. [6]
اما این ادعا که اختلاف دو گروه را تنها در مسائل سیاسی و آنچه مرتبط با آن است بدانیم، ادعای نابجایی است بلکه این تنها یکی از دلایلی است که سبب جدایی دو گروه شد، بعدها دو گروه در مسائل مورد استنباط خود اختلافات زیادی پیدا کردند.
هرکدام از دو مکتب تلاش برای پیشبرد اهداف خود کردند و این موجب رشد و شکوفایی دو مدرسه شد. هر کدام از اینها دارای علمای به نامی شدند که به اختصار بدان می پردازیم:
بصره به عنوان خاستگاه معتزله بالتبع دارای علمای بیشتری بوده است. واصل بن عطاء به عنوان موسس این گروه در صدر معتزلیان بصره می باشد. ابو هذیل و نظام جزو بزرگان معتزله بصره می باشند که مباحث جدید بسیاری را وارد مباحث کلامی اسلامی کردند. عباد بن سلیمان نیز از بزرگان معتزله به شمار می رود. ابو علی جبایی و پسرش ابوهاشم، معروف به شیخین، جزو علمای دوره متاخر می باشند. آنها روح تازه ای را به مباحث کلامی بخشیدند.
مدرسه بغداد نیز دارای علمایی بوده است. بشر بن معتمر که موسس این مدرسه است دو هزار بیت شعر گفت و در آن تمام مخالفین را رد کرده است. ابو موسی مردار نیز از بزرگانی است که شهره به عبادت بود و بخاطر عبادت بسیارش او را راهب معتزله نامیدند. و شاگردان مردار به نام های جعفر بن حرب و جعفر بن مبشر که از آنها به عنوان جعفرین یاد می شود و همچنین عالم برجسته ای به نام ابو جعفر اسکافی که نقل شده حدود نود تالیف در علم کلام داشته است. [7]
اما در مورد اعتقادات این دو گروه منابع کمی وجود دارد و غالبا عقاید آنان در کتابهای غیر معتزلی آمده است و از آنان نقل شده است و ما به اندکی در این باره بسنده می کنیم:
ا بو هذیل علاف از معتزلیان بزرگ بصره، صفات زائد بر ذات را رد می کند. این نظریه بعدها مورد توجه تقریبا تمام معتزله واقع شد. اگر چه در اتصاف ذات به این صفات اختلافاتی بین آنها است.
ابراهیم نظام نیز قائل است که:
خداوند نمی تواند خلاف آنچه که به مصلحت بندگان است انجام دهد.
انسان همان روح است و روح جسم لطیفی است که داخل دراین جسم کثیف شده است.
و اینکه تمام موجودات را در آن واحد خلق کرده و خلق آدم بر خلق اولادش مقدم نبوده است.
بشربن معتمر به عنوان موسس معتزله بغداد نیز عقایدی داشت هر چند بعضی از این عقاید مورد قبول بسیاری از بصری ها واقع نشد:
خداوند با مومن در حال ایمانش دوستی نمی کند و با کافر در حال کفرش دشمنی نمی کند.
خداوند اگر لطف خود را درمورد کافر انجام دهد، آنها ایمان می آوردند.
بر عقلاء بهتر این بود که خداوند آنها را ابتداء در بهشت قرار می داد و بر آنها بخاطر این، تفضل می کرد. [8]
جعفر بن مبشر از علمای معتزلی بغداد قائل است که:
عقل حکم می کند که گناهکار در آتش باشد( بخلاف کسانی که این حکم را به مقتضای شرع می دانستند نه عقل)
کسی که دانه ای یا کمتر از دانه را بدزدد برای همیشه در آتش خواهد بود. [9]
علمای معتزلی بغداد همچون جعفر بن حرب و جعفر بن مبشر و اسکافی تلاش کردند که مواضع معتزله را تا حدود بسیاری به عقاید مذهبی خود برگردانند. آنها قول به حقانیت علی(ع) و خطاکار بودن طلحه و زبیر و عایشه دادند. [10] اینها همچنین قائل به این بودند که علی(ع) بعد از پیغمبر افضل است اگر چه ابو هذیل از معتزلیان بصره قائل به تساوی بین علی و ابوبکر بوده است [11]
لازم به ذکر است این تقسیم به بصری و بغدادی بعدها محدوده جغرافیایی خود را از دست داد و یک معنای اصطلاحی صرف پیدا کرد. [12]
تقسیمات دیگری نیز برای معتزله وجود دارد که اشاره به آنها خالی از فائده نیست. معتزله به حسب طبقات، تقسیمی است که در معتزله متاخر انجام شده است. قاضی عبدالجبار معتزله را به 10 طبقه تقسیم می کند: خلفاء طبقه اول می باشند، حسن بن علی و حسین بن علی علیهماالسلام و محمد بن حنفیه طبقه دوم، حسن بصری و... طبقه سوم، واصل بن عطاء و عمروبن عبید طبقه چهارم و... .
البته این تقسیم بندی بعدها دستخوش تغییراتی شد. [13]
معترله همچنین به دو دوران متقدم و متاخر تقسیم می شود. دوران متقدم از زمان آغاز بکار این گروه تا زمان متوکل عباسی در سال234ق-848م است. [14] متوکل بر خلاف حاکمان عباسی قبل از خود با معتزلیان نه تنها برخورد خوبی نداشت بلکه با اجبار و اصرار جلوی عقائد معتزله را گرفت و حتی معتزلیان را طرد کرد [15] تا اینکه چند دهه بعد، معتزله جان تازه ای یافت که دوره معتزله متاخر از آن زمان آغاز می شود.
[1] برای اطلاع بیشتر و آشنایی با "آراء مختلف در شکل گیری معتزله و تأثیر و تأثر آنان به پاسخ شماره 8689" که در همین سایت موجود است مراجعه نمایید.
[2] فرمانیان، مهدی، فرق تسنن، نشر ادیان، 1386، قم، ص 311
[3] فیومی، محمد ابراهیم، المعتزله تکوین العقل العربی، دار الفکر العربی، 2002، قاهره، ص 338
[4] العمرجی، احمد شوقی، المعتزله فی بغداد و اثرهم فی الحیاه الفکریه و السیاسیه، مکتب مدبولی 2002، قاهره ص 149
[5] المعتزله تکوین العقل العربی ص 353
[6] همان ص 135
[7] سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، الدار الاسلامیه، بیروت ص 263
[8] همان ص 356
[9] همان ص 364
[10] المعتزله تکوین العقل العربی ص 350
[11] همان ص 339
[12] فرق تسنن ص 316
[13] بحوث فی الملل و النحل ص 305
[14] فرق تسنن ص 315
[15] المعتزله فی بغداد و اثرهم فی الحیاه الفکریه و السیاسیه ص 78