لطفا صبرکنید
4075
- اشتراک گذاری
نخست باید گفت؛ امامان معصوم(ع) علاوه بر مواجهبودن با دشمنانی که در صدد خانهنشین کردن و به شهادت رساندن آنان بودند، گرفتار افرادی هم بودند که از جایگاه آنان سوء استفاده کرده و سخنان نادرستی را به آنحضرات نسبت داده و گاه ادعای خدایی و یا پیامبری ائمه(ع) را مطرح میکردند. این افراد در آموزههای شیعی با عنوان غالیان و یا غلات معرفی شدهاند.[1]
برخی گزارشها حاکی از آن است که ائمه(ع) برای جلوگیری از نشر این عقاید فاسد از آنها اعلام برائت میکردند:
به عنوان نمونه در روایتی که در یکی از منابع معتبر شیعی نقل شده است، در جریان گفتوگوی امام رضا(ع) با مأمون عباسی - که فقیهان و متکلمان فرقههای مختلفی نیز در آنجا حاضر بودند - مأمون از امام(ع) پرسید، نظر شما در مورد اشخاصی که در مورد شما غلو میکنند، چیست؟
امام فرمود: «هر کس برای پپیامبران(ع)، مقام خدایی قائل شود، یا برای امامان ربوبیت ادعا کند، یا به نبوت ایشان معتقد شود، و یا در حقّ غیر ائمه مقام امامت قائل گردد، ما از او در دنیا و در آخرت بیزاریم».[2]
البته این روایت را نمیتوان روایت صحیح از دیدگاه رجالی دانست؛ زیرا در سلسلهی راویان آن، تمیم بن عبدالله بن تمیم القرشی وجود دارد که در کتابهای رجالی تضعیف شده است؛[3] اما با توجه به اینکه مؤلفان برجسته آنرا در کتابهای معتبر شیعی ذکر نموده و مفاد آن نیز مطابق آیات و روایاتی است که در ادامهی این روایت به آن اشاره شده است، میتواند روایتی قابل قبول باشد. امام رضا(ع) در این گفتوگو به آیات و روایاتی در نفی غلو استشهاد نمود که خودشان به تنهایی میتوانند دلیلی بر بطلان غلو باشند:
- «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یؤْتِیهُ اللَّهُ الْکتابَ وَ الْحُکمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یقُولَ لِلنَّاسِ کونُوا عِباداً لی مِنْ دُونِ اللَّهِ ...»؛[4] برای هیچ بشری سزاوار نیست که خدا به او کتاب و حکمت و پیامبری بدهد؛ سپس او به مردم بگوید: «به جای خدا، بندگان من باشید ...».
- «وَ لا یأْمُرَکمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکةَ وَ النَّبِیینَ أَرْباباً أَ یأْمُرُکمْ بِالْکفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»؛[5]و [نیز] شما را فرمان نخواهد داد که فرشتگان و پیامبران را به خدایی بگیرید. آیا پس از آنکه سر به فرمان [خدا] نهادهاید [باز] شما را به کفر وامیدارد؟
- «وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسَی ابْنَ مَرْیمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونی وَ أُمِّی إِلهَینِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَک ما یکونُ لی أَنْ أَقُولَ ما لَیسَ لی بِحَقٍّ إِنْ کنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا أَعْلَمُ ما فی نَفْسِک إِنَّک أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیوبِ»؛[6] و [یاد کن] هنگامی را که خدا فرمود: «ای عیسی پسر مریم، آیا تو به مردم گفتی: من و مادرم را مانند دو خدا به جای خداوند بپرستید؟» گفت: «منزّهی تو، سزاوار نیست که [در باره خویشتن] چیزی را که حق من نیست بگویم. اگر آنرا گفته بودم قطعاً آنرا میدانستی؛ زیرا آنچه در نفس من است تو میدانی؛ و آنچه در ذات تو است من نمیدانم؛ چرا که تو خود، دانای رازهای نهانی.
- «لَنْ یسْتَنْکفَ الْمَسیحُ أَنْ یکونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لاَ الْمَلائِکةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ یسْتَنْکفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یسْتَکبِرْ فَسَیحْشُرُهُمْ إِلَیهِ جَمیعاً»؛[7] مسیح هیچگاه ننگش نمیآید که بنده خدا باشد، و فرشتگان مقرّب [نیز ابا ندارند]؛ و هر کس از پرستش او خودداری کرده و بزرگی فروشد، به زودی خداوند همه آنان را به سوی خود گرد میآورد.
- «مَا الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کانا یأْکلانِ الطَّعامَ انْظُرْ کیفَ نُبَینُ لَهُمُ الْآیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّی یؤْفَکونَ»؛[8] مسیح، پسر مریم جز پیامبری نبود که پیش از او [نیز] پیامبرانی آمده بودند؛ و مادرش زنی بسیار راستگو بود. هر دو غذا میخوردند. بنگر چگونه آیات [خود] را برای آنان توضیح میدهیم؛ سپس ببین چگونه [از حقیقت] دور میافتند.
در همین راستا رسول خدا(ص) فرمود: مرا از آنچه حق و حد من است، بالاتر نبرید؛ زیرا خداوند قبل از آنکه مرا رسول قرار دهد، بنده خودش قرار داده است».[9]
امام علی(ع) فرمود: «دو گروه خودشان را در ارتباط با من به ورطه هلاکت کشاندهاند و من گناهی در این زمینه ندارم؛ یکی دوست افراطکار و دیگری دشمنی که دشمنی خود را از حد گذرانده است. من از کسی که در مورد ما غلو کند، به خداوند پناه میبرم».[10]
[1]. «غلوّ نسبت به امامان»، 7472؛ «غلو در بارۀ اهل بیت (ع)»، 2029؛ «معیار غلو نسبت به مقام ائمه(ع)»، 101928؛ «غلو کنندگان (غالیان) و جعل روایات»، 1940
[2]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج 2، ص 200 – 201، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.
[3]. علامه حلی، حسن بن یوسف، رجال العلامة الحلی، ص 209، نجف اشرف، دار الذخائر، چاپ دوم، 1411ق.
[9]. کوفی، محمد بن محمد اشعث، الجعفریات (الأشعثیات)، ص 181، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، چاپ اول، بیتا.
[10]. عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 201.