پیامبر گرامی اسلام(ص) در عام الفیل، (سال 570 میلادی) در مکه مکرمه، در شعب ابیطالب منطقهای در نزدیکی مسجد الحرام، دیده به جهان گشود.[1] اکثر محدّثان و مورّخان معتقدند که تولد پیامبر(ص)، در ماه ربیع الاول بود، اما در روز تولد آنحضرت اختلاف دارند. معروف میان عالمان شیعه این است که آنحضرت، در روز جمعه، هفدهم ماه ربیع الاول، پس از طلوع فجر چشم به دنیا گشود، و مشهور میان اهل سنت این است که ولادت آنحضرت، در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است.[2]
نام
پیامبر(ص) دارای دو بُعد متفاوت زمینی و آسمانی، یا به عبارت دیگر، ظاهری و باطنی هستند که در هر بعد با نام خاصی نامیده شدهاند که هر دو از ریشه «حمد» مشتق شده است. از همین روی در روایات به این مطلب اشاره شده است که نام پیامبر اسلام در آسمانها «احمد» و در زمین «محمد»(ص) است.[3]
نسب
پدران ایشان به ترتیب عبارتند از: عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، عبدمناف، قصى، كلاب، مره، كعب، لؤى، غالب، فهر، مالک، نضر، كنانه، خزيمه، مدركه، الياس، مضر، نزار، معد، عدنان.[4]
القاب
پیامبر اسلام(ص) جامع تمام صفات نیک بودند. به همین دلیل، در قرآن كریم و روایات، القاب و صفات زیادی برای حضرتشان ذکر شده است که برخی از آنها عبارتاند از: «رَسولُ الله»،[5] «خاتَم النَّبِيِّينَ»،[6] «رَؤُفٌ رَحيم»،[7] «مُنذِر»،[8] «نَجم»،[9] «امین»،[10] «سید المرسلین».[11]
کنیه
کنیههایی برای پیامبر اسلام(ص) ذکر شده که برخی از آنها عبارتاند از: ابو القاسم، ابوالطاهر، ابوالطیب، ابوالمساکین، ابوالدرتین، ابوالریحانتین، ابوالسبطین، و ابوالارامل بود.[12] قاسم نام یکی از فرزندان پسر آنحضرت بود، و به این جهت کنیه ابو القاسم بر حضرتشان نهاده شد.[13] این فرزند پسر پیامبر اسلام قبل از سن بلوغ و در دوران کودکی از دنیا رفت.[14]
همسران
درباره تعداد زنان پیامبر(ص) به مبالغه سخن گفتهاند؛ برخی آنرا هجده نفر ذکر کردهاند، و برخی دیگر تعداد آنان را پانزده نفر بر شمردهاند که پیامبر(ص) از بین این پانزده نفر، با چهار نفر، به عقد ازدواج اکتفا نمود [و با آنان همبستر نشد].[15]
ابن اسحاق همسران آنحضرت را سیزده نفر برشمرده که با دو نفر تنها به برگزاری عقد اکتفا نمود، و دو نفر از آنان در هنگام حیات آنحضرت از دنیا رفتند.
به هر حال اوّلین بانویی که پیامبر(ص) با وی ازدواج کرد، حضرت خدیجه(س)[16] بود که سه سال قبل از هجرت از دنیا رفت. و نه زن در هنگام رحلت پیامبر به نامهای «عایشه»، «حفصه»، «ام حبیبه»، «ام سلمه»، «سوده»، «زینب دختر جحش»، «میمونه»، «صفیه» و «جویریه» در خانه آنحضرت بودند.[17]
فرزندان
براساس روایات، پیامبر اسلام(ص)، دارای هفت فرزند بود که همه آنان تنها از دو همسر (خديجه و ماريه قبطيه) متولد شدند، و آنحضرت از سایر همسران خود فرزندی نداشتند.
پیامبر(ص)، 4 فرزند دختر و 2 فرزند پسر از خديجه و 1 فرزند پسر از ماريه قبطيه داشت.
فرزندان آنحضرت از خديجه عبارتاند از:
- قاسم، 2. زينب، 3. رقيه، 4. ام کلثوم، 5. فاطمه زهرا(س)، 6. عبدالله (طاهر).[18]
فرزند آنحضرت از ماریه قبطيه ابراهيم نام دارد[19] که در خردسالی از دنیا رفت.
گفتنی است که همه فرزندان پیامبر به جز حضرت زهرا(س) در زمان حیات ایشان از دنیا رفتند.[20]
بعثت
در مورد تاریخ بعثت میان عالمان مسلمان دو دیدگاه وجود دارد. شیعه معتقد است، در روز 27 رجب، محمد بن عبدالله در سن چهل سالگی، در حالیکه در غار حرا مشغول عبادت بود، از سوی خدای متعال به عنوان آخرین سفیر الهی و خاتم النبیین به پیامبری برگزیده شد؛ از اینرو، روز بعثت پیامبر اسلام(ص) روز 27 رجب، مطابق با اول فوريه 610 ميلادى میباشد. اما دیدگاه دیگر، نظر اهل سنت است که به اعتقاد آنان ماه رمضان زمان بعثت آنحضرت است.[21]
خاتمیت
بشر به فطرت خود خداجوی است، اما این فطرت کافی نیست تا هر چه که برمیگزیند و هر آئینی که به آن اعتقاد دارد، حق باشد بلکه این فطرت، گرایشی است که میبایست در پرتو بصیرت به راه راست هدایت شود و خداوند افزون بر عقل که پیامبر درونی است، پیامبران بیرونی را برای ما فرستاد تا آنچه را که عقل نمیتواند ادراک کند، برای انسان تبیین کند. پیامبران آمدند تا راه روشن هدایت را به ما نشان دهند و هر یک با دو محدودیت (محدودیت انبیا در تلقی وحی و دریافت حقیقت، محدودیت مخاطبین در فهم حقیقت) و یک خطر (خطر تحریف و تغییر مسیر دین) روبرو بودند؛ لذا هر دین نسبت به دین قبلی از یک سو تکمیل کننده و از سوی دیگر تصحیح کننده بود. این مسئله تا آمدن دین خاتم، یعنی اسلام ادامه داشت. در دین خاتم، نه محدودیتی در ناحیه پیامبرش بود و نه محدودیتی در ناحیه مخاطبان، و از سویی از خطر تحریف هم مصون بود؛ یعنی از سویی پیامبری فرستاده شد که در قله معرفت قرار داشت، و از سوی دیگر زمینه فهم، در مردم پیدا شده بود؛ یعنی، لااقل بعضی از مردم این آمادگی را پیدا کرده بودند که معارف بلند الهی را در بلندای آن معرفت بیابند.[22] با از بین رفتن این دو محدودیت، اسلام توانست تمام پیام خود، یعنی تمام هدایت الهی را که بخشی از آنرا ادیان گذشته بیان کرده بودند، ارائه نماید و در واقع دین کامل و دین خاتم باشد.[23]
وحی
«وحی» در لغت، به معناى اشاره سريع است كه میتواند از جنس كلام يا از باب رمزگويى يا به صورت صوت مجرّد از تركيب يا به صورت اشاره و امثال آن باشد. معانى و استعمالات متفاوت اين كلمه در قرآن كريم ما را به چند نكته، توجه میدهد: اول آنكه؛ وحى مخصوص انسان نيست، بلكه به جماد و نبات و حيوان و... نيز تعلق میگيرد. (وحى به اين موجودات همان هدايت ذاتى و غريزى و يا به عبارتى هدايت تكوينى خداوند است كه آنها را به سوى مقصدشان میكشاند)، اما عالیترين درجه وحى، تنها به سلسله پيامبران و اولياى الهى اختصاص دارد و منظور از آن، القاى معانى بر قلب پيامبر(ص) و سخن گفتن خدا با او است. نتيجه آنكه اساساً با ساير القائاتى كه به بشر میشود، از نظر ماهيت متفاوت نيست، بلكه از نظر درجه فرق میكند. پايينترین درجه آن مربوط به جماد و نبات و عالیترين درجه آن مخصوص پيامبران است. دوم آنكه؛ وحى در معانى متفاوت نيز استعمال شده است: به معناى اشاره، وسوسه، القا در فهم از راه غريزه و القا از باب رؤیا، و درجه عالى آن، نطق پروردگار با رسولان و پیامبران میباشد.
مشخصات وحى عبارتاند از: 1. درونى بودن، 2. معلم داشتن، 3. استشعار، 4. ادراک واسطه وحى.
كيفيت نزول وحى بر پیامبران(ع) نيز به سه شكل است: 1. تكلم خداوند بدون واسطه، 2. تكلم از وراى حجاب، 3. تكلم از راه فرستاده و فرشته وحى.[24]
نزول قرآن
نزول دفعى قرآن بر قلب مبارک پيامبر(ص) يقيناً در شب قدر (يكى از شبهاى ماه رمضان) بوده است. با مراجعه به برخى روايات و قراين، اين احتمال تقويت میشود كه شب قدر، همان شب بيست و سوم ماه رمضان است و نزول دفعى قرآن حدوداً پنجاه و شش روز بعد از بعثت رخ داده است.
در خصوص نزول تدريجى قرآن، اختلافات زيادى وجود دارد. به نظر میرسد در این مسئله دو مبنا از اهميت بيشترى برخوردار است:
- نزول تدريجى قرآن مقارن بعثت آغاز گرديده و تا پايان عمر پيامبر اكرم(ص) ادامه داشته است. بنابر نظر مشهور، پيامبر در 27 رجب، به رسالت مبعوث شدند و در 28 صفر سال يازدهم هجرت رحلت فرمودند.
- هر چند مقارن بعثت، چند آيه از قرآن نازل شده، اما نزول تدريجى قرآن به عنوان كتاب آسمانى، سه سال پس از بعثت، از شب قدر شروع شد و در سال دهم هجری (حجة الوداع) به پایان رسید.[25]
امی
«امّی» به کسی گفته میشود که خواندن و نوشتن را نیاموخته باشد.[26] به پیامبر اکرم(ص) نیز از آن جهت امی میگویند که خواندن و نوشتن را از کسی نیاموخته بود.[27] نه اینکه خواندن و نوشتن نمیدانست. امی بودن پیامبر اسلام(ص) از نظر تاریخی مسئلهای روشن و قطعی است؛ چرا که تاریخ گواه است بر اینکه آنحضرت چه قبل و چه بعد از مبعوث شدن به رسالت، نزد هیچ معلم و استادی خواندن و نوشتن را نیاموخته بود؛ زیرا از یک سو بیشتر مردم سرزمین حجاز در زمان پیامبر(ص) مردمی عامی بوده و خواندن و نوشتن را نمیدانستند، و از سوی دیگر تعلیم و تعلم به عنوان یک صنعت و حرفه در میان آنان جایگاهی نداشت. از اینرو، تنها تعداد اندکی در میان آنها از این هنر برخوردار بوده، به طوری که تعداد آنان تنها هفده نفر ثبت شده است. بنابراین، اگر پیامبر اسلام(ص) در آن جامعه خواندن و نوشتن را پیش کسی آموخته بود، یقیناً این مسئله در میان مردم شهرت پیدا میکرد.[28]
اهلبیت
اهل بیت؛ اصطلاحی قرآنی، حدیثی و کلامی، به معنای خانواده پیامبر اسلام(ص) است. این اصطلاح در این معنا تنها یکبار در قرآن کریم بهکار رفته،[29] و از این جهت متکلمان، محدّثان و مفسران قرآن مجید، اصطلاح «اهل البیت» را که در قرآن مجید آمده، به مفهوم خاص به کار بردهاند.
اما در اینباره که این مفهوم خاص شامل چه کسانی میشود، میان مفسران، محدثان و متکلمان اختلاف نظر وجود دارد.
تمام مفسران شیعه و بسیاری از مفسران اهلسنت، به استناد شواهد و قراین و روایات فراوانی از: پیامبر اکرم(ص)، حضرت علی، امام حسن، امام حسین، امام سجاد و دیگر امامان(ع) و نیز ام سلمه، عایشه، ابوسعید خدری، ابن عباس و دیگر اصحاب، اعتقاد راسخ دارند که آیه تطهیر در شأن اصحاب کساء؛ یعنی حضرت محمد(ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) نازل شده است، و منظور از اهلبیت، آنانند؛ لذا همسران در این معنا داخل نیستند هر چند از احترام متناسب با شأن خود برخوردارند.[30]
شعب ابیطالب
شعب ابیطالب منطقهای در نزدیکی مسجدالحرام، متعلق به عبدالمطلب بود و پیامبر اسلام(ص) نیز همانجا به دنیا آمد.
هنگامی که بزرگان قریش به صورت جدّی تصمیم به قتل پیامبر(ص) گرفتند، ابوطالب که از نيت شومشان آگاه شد، فرزندان پدرش را جمع کرد و دستور داد كه پيامبر(ص) را در محله خود؛ یعنی همان شعب ابیطالب، نگهدارى كرده و مانع هر سوء قصدی شوند. به دنبال این تصمیم و در ابتدای محرّم سال هفتم بعثت، فرزندان عبدالمطلب درون شعب محصور شده و در تحریم اقتصادی و اجتماعی قرار گرفتند. حضور در شعب ابیطالب با وجود محاصره اقتصادی و اجتماعی و همچنین ایجاد موانع مختلف برای داد و ستد با دیگران، سختیهای بسیاری را برای بنیهاشم به وجود آورد. آنها تنها در ایام حج (تمتع و عمره) از شعب خارج میشدند.[31] سختیها و گرسنگیها به حدی بود که کودکان از گرسنگی میگریستند و صدای گریه آنها به گوش قریش میرسید.[32] پیامبر اسلام، خدیجه و ابوطالب در این دوران سخت، اموال خود را از دست دادند و آنها را برای رفع مشکلات و تهیه مایحتاج خرج نمودند.[33]
معجزات
پیامبر اسلام(ص) در طول زندگانی خود معجزات فراوانی داشتهاند. بزرگترین معجزه ایشان قرآن مجید است كه بر خلاف معجزات همه انبیاء و حتی بر خلاف دیگر معجزات ایشان، معجزهای ماندگار و همیشگی است، معجزهای از جنس كتاب، که دارای ابعاد فراوان اعجاز نظیر فصاحت و بلاغت بی نظیر، بیان برترین معارف الهی و... است که دانشمندان و مفسران به طور مفصل درباره آن بحث کردهاند. تحدی قرآن بهترین دلیل بر اعجاز قرآن است كه میفرماید: «اگر در این كتاب كه بر بنده خود نازل كردهایم شک دارید سورهای مانند آن بیاورید».[34] و تا امروز همه انسانها از آوردن حتی یک سوره مانند کوچکترین سورههای قرآن عاجز بوده و تا ابد نیز عاجز خواهند بود. همچنین اخبار غیبی قرآن نیز جلوه دیگری از معجزه بودن آن است و از آنجا که همه اخبار غیبی توسط وحی بر پیامبر(ص) معلوم گشته و اولین بار توسط ایشان برای مردم بیان شده است، به نحوی معجزه ایشان است.[35]
معراج
معراج در لغت عربی به معنای وسیلهای است که با کمک آن، میتوان به بالا صعود نمود، اما در روایات و تفاسیر، این واژه در مورد مسافرت جسمانی پیامبر(ص) از مکه به بیت المقدس و از آنجا به آسمانها و سپس مراجعت به وطن خویش به کار برده میشود. آنچه از روایات اسلامی برمیآید، آن است که معراجی با این خصوصیت، تنها توسط رسول اکرم(ص) و آن هم یک بار انجام شده، هرچند که مشابه برخی مراحل معراج، توسط پیامبران دیگری؛ مانند سلیمان و ادریس و عیسی(ع)، نیز انجام پذیرفته است و هر چند که ممکن است معراجهای دیگری با خصوصیات دیگر، بارها برای پیامبر(ص) نیز تکرار شده باشد.
از طرفی، هر چند روایات مختلفی در ارتباط با زمان معراج پیامبر(ص) وجود دارد، اما نمیتوان به صورت قطعی اعلام نمود که کدامشان صحیح است. البته ندانستن تاریخ دقیق؛ مانند بسیاری موارد مشابه ضرری را متوجه قطعیت اصل ماجرا نخواهد نمود.
پیامبر(ص) بعد از معراج، مستقیماً به مکه بازگشت و خبر این واقعه مهم را به اطلاع قریش رساند و شواهدی قطعی برای اثبات این موضوع در اختیار آنان قرار داد. همچنین، ایشان در طول نبوت خود، آن مقدار از مشاهدات خود را در معراج که قابل بازگو کردن بود، با زبانی ساده در اختیار مردم قرار داد که بسیاری از این موارد، در کتب روایی و تفسیری، قابل بازیابی است.[36]
هجرت
هجرت پیامبر اسلام(ص) به دستور خدای متعال برای شکست نقشه شوم مشرکان مکه برای قتل آنحضرت(ص) صورت گرفت. طبیعی است که این کار باید با رعایت تمام نکات امنیتی و در کمال اختفا انجام میشد؛ زیرا حضرت مأمور بودند از راههای طبیعی و عادی فرمان الهی را عملی کنند. بنابراین، روشن است که اگر افراد زیادی همراه حضرت مهاجرت میکردند، دشمنان متوجه شده و امکان موفقیت کامل پیامبر(ص) نبود. همانگونه که مشرکان بعد از حرکت حضرت، با تمام امکانات خود به جستوجو پرداختند، اما حضرت را نیافتند و بعد از ناامیدی به سراغ حضرت علی(ع) رفته و ایشان را مورد اذیت قرار دادند. البته عده زیادی از مسلمانان قبل از پیامبر، به مدینه هجرت کرده و جز عده معدودی از آنان، کسی در مکه نبود که آنان نیز از اذیت مشرکان در امان نماندند و اموالشان در مکه توقیف شد و پس از مهاجرت به مدینه در تنگنای فقر مالی بودند.[37]
مبدأ تاریخ مسلمانان
بعد از بعثت پیامبر اسلام(ص) و تا مدتها که محدوده جغرافیای اسلام، محدود به قسمتی از شبه جزیره عربستان بود، و به علت ارتباطهای مختصر مسلمانان، و کم بودن وقایع مهم عمومی، نبود تاریخ به معنای نبودن مبدأی برای دانستن زمان و مقایسه زمانی وقوع رویدادها، مشکلی ایجاد نمیکرد. خلیفه دوم در سال شانزدهم یا هفدهم و یا هجدهم بعد از هجرت پیامبر(ص)، یاران آنحضرت را جمع کرد تا با آنان درباره این مشکل مشورت کند. بنابر تصریح یعقوبی(م بعد 292)، طبری( م 310)، مسعودی(م 346)، ابن اثیر(م 630) و ذهبی(م 748)، خلیفه دوم از امام علی(ع) مشورت گرفت و نظر امام علی(ع) در این شورا، آن بود که مبدأ تاریخ مسلمانان، هجرت پیامبر اکرم(ص) از مکه به مدینه باشد، نظری که مورد تأیید خلیفه و همه مسلمانان قرار گرفت.[38]
جهاد
مسئله جهاد و نبردهای پیامبر اسلام(ص) در مقابل دشمنان اسلام، از مباحث بسیار مهم تاریخی و کلامی جامعه اسلامی است. با شروع تبلیغ علنی اسلام از سوی پیامبر و دعوت مردم به گرویدن به اسلام، کفار و مشركان در مقابل پیامبر و پیروانش صف آرایی کرده و شروع به مقابله کردند و این مبارزه تا پایان زندگی حضرتشان ادامه داشت. تمام جنگهایی که در طول این مدت رخ داد، در حقیقت مراحل مختلف یک نبرد - اما در مراحل و مکانهای مختلف و با اسامی متفاوت - بوده است که هرچند در مراحلی، نوعی پیشدستی در نبرد از سوی پیامبر(ص) مشاهده میشود، اما در واقع منشأ تمام این نبردها به یک نبرد تدافعی طولانی اسلام در برابر شرک و کفر برمیگردد.[39]
غزوات
تعداد غزوههای پیامبر گرامی اسلام(ص) 28 غزوه گزارش شده است که از سال دوم هجری شروع شده و تا سال نهم هجری ادامه یافت.[40]
نماز بر پیکر پیامبر(ص)
پیامبر اسلام(ص) سرانجام پس از 23 سال تلاش شبانهروزی در راه اعتلای اسلام و پس از تحمل سختیهای فراوان در این راه، در 28 صفر سال يازدهم هجرت(سال 632 میلادی) در سن 62 یا 63 سالگی دیده از جهان فرو بست و به دیدار معبودش شتافت. بر اساس منابع معتبر تاریخی، تمام مسلمانانی که مایل به اقامه نماز بر پیکر پیامبر(ص) بودند، گروه گروه نزد بدن آنحضرت حاضر شده و بدون آنکه امام جماعتی داشته باشند، با نماز خود، آخرین وداع را با پیامبرشان انجام دادند و این موضوع، تنها شامل مردان هم نبوده، بلکه زنان و کودکان نیز از این فیض، بیبهره نماندند.[41]
مکان خاکسپاری
براساس اخبار وارده، پیامبر اسلام(ص) فرموده بودند: «هر پیامبری که از دنیا میرود، در همان مکانی که قبض روح شده مدفون میشود».[42] بنابراین، آنحضرت در یکی از اطاقهای منزلش، در شهر مدینه که در همان مکان از دنیا رفتند، به خاک سپرده شدند. [43]هم اکنون مرقد شریف آنحضرت چسبیده به مسجد النبی و جزو آن مسجد است.
افراد حاضر در تدفین پیامبر اسلام(ص)
در منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت جریان تجهیز و تدفین پیامبر گرامی اسلام(ص) اینگونه گزارش شده است که علىّ بن ابیطالب(ع)، فضل بن عبّاس و اسامة بن زيد، بدن حضرت را غسل دادند. اول كسى كه بر رسول خدا(ص) نماز گزارد، عبّاس بن عبدالمطلّب و بنى هاشم بودند، آنگاه مهاجران، بعد انصار، و پس از آن ديگر مردم كه گروه گروه نماز میگزاردند. بعد از گذشت سه روز امام علی(ع) به همراه فضل و اسامه در قبر آنحضرت وارد شدند و بدن مطهر حضرت را به خاک سپردند. بر اساس این گزارشات، اگرچه ابوبکر و عمر هم؛ مانند سایر مسلمانان بر بدن پیامبر اکرم(ص) نماز خواندند، اما در مراسم تدفین نبی مکرم اسلام حضور نداشتند.[44]
[1]. نک: «علت محاصره بنیهاشم در شعب ابیطالب و سرانجام آن»، 91070.
[2]. نک: «اختلاف شیعه و اهل سنت در زمان ولادت پیامبر اسلام(ص)»، 30167.
[3]. نک: «نام پیامبر در آسمانها»، 15241.
[4]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 43، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، 1417ق.
[5]. مانند: اعراف، 158؛ توبه 120؛ احزاب، 21 و 40.
[8]. رعد، 7. نک: اعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 47 – 48.
[9]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 206، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. از امام صادق(ع) درباره آیه «وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُون»، پرسيده شد و آنحضرت فرمود: «ستاره، رسول خدا(ص) است و علامات ائمه(ع) میباشند».
[10]. قطب الدین راوندی، سعید بن عبد اللّٰه، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 126، قم، مؤسسه امام مهدی(عج)، قم، چاپ اول، 1409ق؛ بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشريعة، ج 1، ص 90، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1405ق.
[11]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 1، ص 152، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق؛ نک: «القاب پیامبر اسلام(ص)»، 64761.
[12]. همان، 154.
[13]. نک: «ابو القاسم، کنیه پیامبر اسلام(ص)»، 18322.
[14]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 5، ص 389، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[15] . نک: مقريزى، ابو محمد احمد بن على، امتاع الاسماع، ج 6، ص 92، بیروت، دار الكتب العلمية، چاپ اوّل، 1420ق.
[16]. ر. ک: «زندگینامه حضرت خدیجه(س)»، 113181.
[17] . رفیع الدین قاضى ابرقوه همدانی، اسحاق بن محمد، سیرت رسول الله(ص)، ترجمه سیره ابن اسحاق، ج 2، ص 1099، تهران، وزارت ارشاد، چاپ سوم، 1377ش؛ نک: «جواز بیش از چهار همسر داشتن پیامبر اسلام(ص)»، 766.
[18]. إعلام الورى، ج 1، ص 275.
[19]. الكافی، ج 5، ص 421.
[20]. نک: «فرزندان پیامبر اسلام»، 9148.
[21]. نک: «مبعث پیامبر(ص) و معراج در 27 رجب»، 14905.
[22]. هادوی تهرانی، مهدی، باورها و پرسشها، ص 41، قم، مؤسسه فرهنگی خانه خرد، 1389ش.
[23]. نک: «سرّ خاتمیت دین اسلام»، 386.
[24]. نک: «وحى و کیفیت آن»، 88.
[25]. نک: «نزول قرآن»، 140؛ «سال اتمام نزول قرآن»، 2995.
[26]. لغت نامه دهخدا، ج 2، ص 1901، واژه «امّی».
[27]. فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص 135؛ لغت نامه دهخدا، ج 2، ص 2902.
[28]. بلاذری، أبو الحسن أحمد بن يحيى، فتوح البلدان، ص 455 – 456، بيروت، دار و مكتبة الهلال، 1988م؛ نک: «أمی بودن پیامبر»، 2062.
[29]. در آیه تطهیر (آیه 33 سوره احزاب) «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»؛ همانا خدا میخواهد آلودگی را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
[30]. نک: «اهل بيت(ع) در آيه تطهير»، 132؛ «اهل بیت»، 829.
[31]. إمتاع الأسماع، ج 1، ص 44.
[32]. ابوبكر بيهقى، احمد بن حسين، دلائل النبوة، ج 2، ص 315، بیروت، دار الكتب العلمية، چاپ اوّل، 1405ق.
[33]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 31، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بیتا.
[35]. نک: «وجوه اعجاز قرآن»، 69.
[36]. نک: «معراج پیامبر اسلام(ص)»، 5636.
[37]. نک: «چگونگی هجرت پیامبر (ص) و اذیت مشرکان»، 2155.
[38]. «مبدأ تاریخ مسلمانان»، 21102.
[39]. نک: «پیامبر اسلام(ص) و جهاد ابتدایی»، 19637.
[40]. نک: «تعداد غزوات پیامبر اسلام(ص)»، 39633.
[41]. نک: «نماز مسلمانان بر جنازه پیامبر خدا(ص)»، 63909.
[42]. ابن سعد کاتب واقدی، ابو عبدالله محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، ج 2، ص 223 - 224، بیروت، دارصادر، چاپ اول، 1968م.
[43]. همان.
[44]. الطبقات الكبرى، ج 2، ص 213، 222 و 229 – 230.