لطفا صبرکنید
بازدید
16135
16135
آخرین بروزرسانی:
1392/04/22
کد سایت
fa27179
کد بایگانی
8014
نمایه
اعتقاد عباسیان درباره خلفای راشدین
طبقه بندی موضوعی
امام علی ع و خلفا
اصطلاحات
ابوبکر بن ابی قحافه|بنی عباس ، عباسیان
گروه بندی اصطلاحات
شخصیتها|فرقهها، مذهبها، گروهها
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
نظر خلفای بنی عباس درباره خلفای راشدین چگونه بوده و کدام را افضل میدانستند؟
پرسش
نظر خلفای بنی عباس درباره خلفای راشدین چگونه بوده و کدام را افضل میدانستند؟
پاسخ اجمالی
بیشتر اهل سنت، ابوبکر را به عنوان برترین مسلمان و صحابی پیامبر میدانند.[1] اما برای روشن شدن عقائد خلفای عباسی در اینباره، باید جریان به قدرت رسیدن آنان و نیز دوران تثبیت پایههای حکومتشان را مورد ارزیابی قرار داد.
اجمالاً میدانیم که گروهی پس از شهادت امام علی(ع) و صلح امام حسن(ع)، به سراغ محمد بن حنفیه، فرزند امام علی(ع) رفته و پیرو او شدند که به فرقه کیسانیه[2] معروف شدند. آنها بعد از محمد حنفیه پیرو فرزندش ابوهاشم شده و او را امام خود دانستند. با وصیت ابوهاشم، این منصب به محمد بن علی بن عبدالله بن عباس (جد اولین خلیفه عباسی) رسید. در این زمان بود که این گروه، به تبلیغ گسترده در نواحی سرزمینهای اسلامی خصوصاً در منطقه خراسان دست زدند. پس از محمد، ابراهیم جانشین او شد. ابراهیم، ابومسلم را به خراسان فرستاد و طی نامهای به مردم آن دیار، خود را اهل بیت پیامبر معرفی کرده و نوشت: «... من ابومسلم را انتخاب کردم. او از ما اهل بیت است...».[3]
وقتی زمان بیعت با سفاح، جانشین ابراهیم، به عنوان اولین خلیفه عباسی رسید، داود بن علی در کوفه برای مردم سخنرانی کرد و بین صحبتهای خود گفت: «... ای مردم! به خدا قسم که کسی بعد از پیامبر در مقام خلافت قرار نگرفته که شایستگی آنرا داشته باشد مگر علی بن ابی طالب و این کسی که پشت سرم ایستاده (یعنی سفاح)...».[4]
از مطالب بالا مشخص میشود پایهگذاران حکومت عباسی، معتقد بودند که حضرت علی(ع) از سایر خلفای راشدین برتر است و از بین کسانی که بعد از پیامبر(ص) به خلافت رسیدند، فقط او بود که شایستگی این مقام را داشت. همچنین مشخص میشود که فرزندان عباس، خود را بخشی از اهل بیت پیامبر(ص) و شایستهترین افراد به خلافت میدانستند و برای فرزندان حضرت علی(ع) جایگاهی والاتر از خود قائل نبودند. بلکه دیری نپایید که دشمنی آنها با فرزندان علی بن ابی طالب(ع) آشکار شد و عده زیادی از آنها تحت تعقیب قرار گرفته و به زندان افتاده و کشته شدند.[5] امام صادق(ع) نیز به دست منصور، خلیفه دوم عباسی به شهادت رسید.[6]
این روند فاصله گرفتن عباسیان از عقائد و مواضع قبلی خود ادامه پیدا میکند تا اینکه در زمان متوکل، به جای معتزله که به حضرت علی(ع) ارادت داشتند، اهل حدیث مورد توجه حکومت قرار گرفت و عقائدشان به عنوان عقائد رسمی حکومت اسلامی مطرح شد[7] و کار به جایی رسید که متوکل با مسخره کردن امام علی(ع) مجالس خوشگذرانی خود را میگذراند.[8] بدین ترتیب، خلفای قرن دوم خلافت عباسی، با پشت کردن به عقائد مؤسسان و خلفای پیشین این سلسله، بیش از پیش به اهل سنت و مخالفان شیعه نزدیک شدند و از امیرالمؤمنین و اهل بیت(ع) فاصله گرفتند.
البته در دورههای بعدی، خلفای دیگری چون المستنصر بالله وجود داشتند که تمایل بیشتری به مکتب شیعه را میتوان از رویکردشان برداشت کرد. به عنوان نمونه، به دستور همین خلیفه، مرقد عسکریین(ع) در سامرا که قبلا توسط عناصر افراطی تخریب شده بود، بازسازی شد. [9]
اجمالاً میدانیم که گروهی پس از شهادت امام علی(ع) و صلح امام حسن(ع)، به سراغ محمد بن حنفیه، فرزند امام علی(ع) رفته و پیرو او شدند که به فرقه کیسانیه[2] معروف شدند. آنها بعد از محمد حنفیه پیرو فرزندش ابوهاشم شده و او را امام خود دانستند. با وصیت ابوهاشم، این منصب به محمد بن علی بن عبدالله بن عباس (جد اولین خلیفه عباسی) رسید. در این زمان بود که این گروه، به تبلیغ گسترده در نواحی سرزمینهای اسلامی خصوصاً در منطقه خراسان دست زدند. پس از محمد، ابراهیم جانشین او شد. ابراهیم، ابومسلم را به خراسان فرستاد و طی نامهای به مردم آن دیار، خود را اهل بیت پیامبر معرفی کرده و نوشت: «... من ابومسلم را انتخاب کردم. او از ما اهل بیت است...».[3]
وقتی زمان بیعت با سفاح، جانشین ابراهیم، به عنوان اولین خلیفه عباسی رسید، داود بن علی در کوفه برای مردم سخنرانی کرد و بین صحبتهای خود گفت: «... ای مردم! به خدا قسم که کسی بعد از پیامبر در مقام خلافت قرار نگرفته که شایستگی آنرا داشته باشد مگر علی بن ابی طالب و این کسی که پشت سرم ایستاده (یعنی سفاح)...».[4]
از مطالب بالا مشخص میشود پایهگذاران حکومت عباسی، معتقد بودند که حضرت علی(ع) از سایر خلفای راشدین برتر است و از بین کسانی که بعد از پیامبر(ص) به خلافت رسیدند، فقط او بود که شایستگی این مقام را داشت. همچنین مشخص میشود که فرزندان عباس، خود را بخشی از اهل بیت پیامبر(ص) و شایستهترین افراد به خلافت میدانستند و برای فرزندان حضرت علی(ع) جایگاهی والاتر از خود قائل نبودند. بلکه دیری نپایید که دشمنی آنها با فرزندان علی بن ابی طالب(ع) آشکار شد و عده زیادی از آنها تحت تعقیب قرار گرفته و به زندان افتاده و کشته شدند.[5] امام صادق(ع) نیز به دست منصور، خلیفه دوم عباسی به شهادت رسید.[6]
این روند فاصله گرفتن عباسیان از عقائد و مواضع قبلی خود ادامه پیدا میکند تا اینکه در زمان متوکل، به جای معتزله که به حضرت علی(ع) ارادت داشتند، اهل حدیث مورد توجه حکومت قرار گرفت و عقائدشان به عنوان عقائد رسمی حکومت اسلامی مطرح شد[7] و کار به جایی رسید که متوکل با مسخره کردن امام علی(ع) مجالس خوشگذرانی خود را میگذراند.[8] بدین ترتیب، خلفای قرن دوم خلافت عباسی، با پشت کردن به عقائد مؤسسان و خلفای پیشین این سلسله، بیش از پیش به اهل سنت و مخالفان شیعه نزدیک شدند و از امیرالمؤمنین و اهل بیت(ع) فاصله گرفتند.
البته در دورههای بعدی، خلفای دیگری چون المستنصر بالله وجود داشتند که تمایل بیشتری به مکتب شیعه را میتوان از رویکردشان برداشت کرد. به عنوان نمونه، به دستور همین خلیفه، مرقد عسکریین(ع) در سامرا که قبلا توسط عناصر افراطی تخریب شده بود، بازسازی شد. [9]
[1]. ر.ک: شیبانی، أبو بکر بن أبی عاصم، کتاب السنة، ج 2، ص 480، المکتب الإسلامی، چاپ اول، 1400ق؛ الخمیس، محمد بن عبد الرحمن، اعتقاد أهل السنة شرح أصحاب الحدیث، ص 123، وزارة الشئون الإسلامیة والأوقاف والدعوة والإرشاد، عربستان سعودی، چاپ اول، 1419ق؛ حریملی نجدی، فیصل بن عبد العزیز، التعلیقات السنیة على العقیدة الواسطیة، تحقیق: عبد الإله بن عثمان الشَّایع، ص 119، دار الصمیعی للنشر والتوزیع، چاپ اول، 1427ق.
[2]. ر.ک: «فرقه های اساسی شیعه»، سؤال 922.
[3]. ر.ک: عبد الرحمن بن محمد، ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، محقق: خلیل شحادة، ج 3، ص 215 – 218، دار الفکر، بیروت، چاپ دوم، 1408ق.
[4]. احمد بن أبى یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 350، دار صادر، بیروت، بیتا.
[5]. ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، محقق: صقر، سید احمد، ص 166، دارالمعرفة، بیروت، بیتا.
[6]. طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص 246، بعثت، قم، چاپ اول، 1413ق؛ شیخ حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 5، ص 384، اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1425ق.
[7]. مهدی فرمانیان، آشنایی با فرق اهل تسنن، ص 69، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1389ش.
[8]. تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 349.
[9]. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 13، ص 159، بیروت، دار الفکر، 1407 ق.
نظرات