لطفا صبرکنید
165277
- اشتراک گذاری
عدل به تمامى معانى آن به نحوى در علم کلام مورد بحث و بررسى قرار میگیرد؛ لکن آنچه بیشتر از سایر معانى آن مورد نقد و بررسی واقع شده و سبب جدایى عدلیه (امامیه و معتزله) از اشاعره است، «عدل» به معناى ضرورت رعایت استحقاقهاى مکلفان در مقام جزا (پاداش و عقاب) است.
اشاعره هر کارى را که از خدای متعال صادر شود، عین عدل میدانند، و معتقدند حتى اگر خدا تمامى پیامبران و مؤمنان را به جهنم و تمامى کفار و مشرکان و منافقان را به بهشت ببرد(که امکان آن هم میرود!) این عمل خداوند عین عدل است.
عدلیه - با تمسک به حسن و قبح ذاتى و عقلى و اقتضائات ذات خداوند که خیر محض و کمال و علم و قدرت مطلق است - معتقدند: صدور قبایح از جمله ظلم از خداوند محال و رعایت محسنات از جمله عدل از جانب خداوند ضرورى و لازم است.«عدل» در لغت به معناى «میانهروى» و اجتناب از افراط و تفریط است، و اگر با «عن» متعدّى شود، به معناى عدول و انصراف میآید. این واژه به معناى «مثل» و «هماندازه» (معادل) نیز به کار گرفته میشود و گاه به معناى «بدل و جانشین» و «فدیه» است.[1] لکن در علم کلام و عقاید و... از حیث معانى ذیل مورد بررسى قرار میگیرد:
- عدل به معناى تعادل و تساوى و عدم تبعیض؛ وقتى که استحقاقها مساوى باشند.
- عدل به معناى دورى از گناهان کبیره و عدم اشتهار به فسق. البته بیشترین کاربرد عدل به این معنا، در علم فقه است، لکن در کلام نیز در بحث امامت و ولایت فقیه مورد استفاده واقع میشود.
- عدل با مفهومى اخلاقى به معناى رعایت حقوق دیگران در مقابل ظلم به معناى تجاوز به حقوق دیگران.
- عدل با مفهومى اجتماعى به معناى توزیع عادلانه امکانات اجتماعى و امکان بهرهورى یکسان مردم از امکانات تربیتى، فرهنگى، علمى، اقتصادى و رفاهى.
- عدل به معناى متعادل و موزون و قرار گرفتن هر چیزى در جاى مناسب خودش، به این منظور که آنچیز در پى تعامل با سایر امور، نظامى احسن بسازد و عالم هستى را به سوى هدفى معیّن سوق دهد. این معنا از آنجا که نگاهى به کل نظام هستى دارد، مفهومى فلسفى قلمداد میشود.
- عدل به معناى رعایت استحقاقها در مقام تشریع و قضاوت و حسابرسى و اعطاى پاداش یا اعمال مجازات و عقاب در مقابلِ ظلم به معناى کم نهادن از دستمزد مناسب استحقاق، یا عقاب بیش از مقدار مناسب با جرم و عصیان.
در قرآن کریم نیز واژه عدل در معانى لغوى و اصطلاحى مختلف آن به کار برده شده است، لکن اکثر موارد آن، به صورت نفى ظلم از خداوند در مقام ثواب و عقاب در دنیا یا آخرت است.
در سایر موارد، قسط و عدل را هدفى مهم براى بعثت انبیا دانسته و انبیا و سایر مردم را به رعایت عدالت و احترام به حقوق یکدیگر و عدم تجاوز به حقوق دیگران دعوت نموده و یا به قضاوت عادلانه و منصفانه دستور داده است. به علاوه؛ خلقت آسمانها و زمین و انسان را متعادل و متوازن معرفى مینماید.
از میان معانى فوق، عدل الهی در مقام ثواب و عقاب بیش از بقیه مورد بحث و بررسى و نقد واقع شده است.
اشاعره(پیروان ابوالحسن اشعرى) معتقدند: هیچ چیزى بر خداوند ضرورى و واجب نیست و اعتقاد به وجوب چیزى بر خداوند، مستلزم تحدید او و تعیین تکلیف براى او است، در حالیکه هیچ بندهاى حق تعیین تکلیف براى خدا و محدود کردن دایره قدرت و اراده و فعالیت آن ذات اقدس را ندارد؛ از اینرو کسى حق ندارد که بگوید «صدور عدالت بر خدا لازم و انجام قبیح مثل ظلم بر او ممتنع است»، بلکه هر آنچه خدا انجام دهد، عین عدالت است، اگرچه تمامى مؤمنان را به جهنم و تمامى کفار را به بهشت بفرستد! و این محال نیست.
منشأ اشتباه این گروه، نحوه بیانى است که معتزله در مورد ضرورت عدالت بر خداوند دارند؛ زیرا معتزله(پیروان واصل بن عطاء) با تمسک به حسن و قبح عقلى و ذاتى، رعایت عدالت در دنیا و آخرت را بر خداوند واجب میدانند که بیان آنها با نوعى تحدید و تعیین تکلیف براى خداوند همراه است![2]
در این میان امامیه(شیعیان دوازده امامی) معتقدند: با توجه به حسن و قبح ذاتى و عقلى، و با توجه به اقتضائات کمالى ذات خداوند، صدور قبایح از جمله: خلف وعده و کذب و ظلم از خداوند ممکن نیست، و وقتى که صدور قبایح از خدا محال باشد، هر آنچه از خداوند صادر شود، حَسَن و عین عدالت خواهد بود. بنابراین، با توجه به وعدههایى که قرآن کریم داده، و با توجه به اینکه خلف وعده از او محال است، امکان ندارد که کفار و منافقان و مشرکانى را که بر کفر و نفاق و شرک مردهاند، به بهشت ببرد و بر عکس انبیا و اولیا و مؤمنان را به جهنم بیفکند.
به عبارت روشنتر؛ صدور عدل و صدق و وفاى به عهد «از خدا» ضرورى و واجب و صدور قبایح «از خدا» محال است، نه اینکه صدور عدل «بر خدا» واجب و صدور ظلم «بر خدا» حرام باشد. «وجوب» در اینجا به معناى «ضرورت فلسفى» در مقابل محال و ممتنع است، نه به معناى وجوب عقلى و یا شرعى به عنوان حکمى لازم بر خداوند؛ از اینرو نقش عقل در اینجا کاشفیت از واقع و نفس الأمر است، نه صدور حکمى بر خداوند. عقل تشخیص میدهد که حتماً خدا عادل است و هرگز بر کسی در دنیا یا آخرت ظلم روا نداشته و نخواهد داشت، اما توان تعیین تکلیف براى خداوند و تحدید او را ندارد.
در پى این نزاع؛ امامیه و معتزله به عدلیه معروف شدند و عدل را به عنوان یکى از اصول مذهب به اصول دین اضافه کردند، در حالیکه اشاعره همچنان تنها توحید و نبوت و معاد را از اصول دین میدانستند. البته بین ایده معتزله و شیعه نیز تفاوتهاى فراوانى است، و نظر شیعه از افراط معتزله و تفریط اشعرى دور است.
لازم به ذکر است که عدل به این معنا، داراى لوازمى است که در فقه یا کلام یا هر دو، مورد استفاده و بررسى واقع شدهاند. آنها عبارتاند از:
الف) عدل در تکوین:
هر مخلوقى متعادل و متوازن خلق شده است و اجزاى آن به گونهاى تعبیه شدهاند که بتوانند در مجموع، آن موجود را به کمال لایق برسانند. از آنسوى به هر موجودى در عالم آفرینش نقشى خاص داده شده، تا کل عالم هستى نیز به صورت منسجم و هماهنگ به سوى هدفى از پیش مقرر شده، حرکت نماید.
ب) عدل در عالم تشریع:
عدل تشریعى دو ملازمه دارد:
- قبح عقاب بلا بیان:[3] خداوند کسى را به خاطر ترک تکلیف از روى جهل، (البته اگر قاصر باشد نه مقصر) عقاب نخواهد نمود؛ از اینرو اگر کسى با مُبلّغ و مُنذرى مواجه نگردید تا با دین آشنا شود، و توان مهاجرت و تحقیق را هم نداشت، مستضعف محسوب میشود و به دلیل اعمال جاهلانه خویش عقاب نمیگردد. از آنسوى در مواردى نیز که دستورى خاص از جانب شرع نرسیده است، حکم به جایز بودن آن عمل میشود.
- قبح تکلیف بما لا یطاق:[4] خداوند بیش از توان انسان از او تکلیفى نخواسته و عُسر و حَرَج را از کسانى که معذورند، برداشته است.[5] از هر کسى تنها در حد توانش انتظار میرود و اعمالش نیز طبق تواناییهایش ارزیابى میگردد، اگر نیک باشد، پاداش داده میشود و اگر زشت باشد، معاقبه میگردد.
ج) عدل در محشر:
خداوند در روز قیامت با توجه به موارد فوق به عدالت حکم میکند.
د) عدل در اجراى حکم:
خداوند در اجراى حکم نیز به عدالت عمل میکند؛ نیکان را پاداش و بدکاران را عقاب مینماید.
قابل توجه است که در دعاهای وارده از امامان معصوم(ع) همواره از عدالت خداوند به او پناه برده شده، و در قرآن نیز صفت عدل به صورت سلب ظلم به خداوند نسبت داده شده است. رمز آن این است که اطاعت از حق و عبادت او آنگونه که شایسته او است، و شکر نعمات او به گونهاى که جبران نعمات و هدایاى الهی را بنماید، در توان کسى نیست؛ چرا که توفیق اطاعت و شکر او نیز خود تفضّلى دیگر و موهبتى دیگر است و شکرى جدید را میطلبد.
از سوى دیگر؛ اطاعت و تشکر از خداوند، در مقابل نعماتى است که در دنیا در اختیار ما نهاده شده است. بنابراین، ثواب اخروى، چیزى جز تفضّل و عنایتى مضاعف نیست؛ یعنى از آنجا که رحمت الهی بر غضبش مقدم است و خداوند رحمت را بر خود واجب نموده،[6] سنت الهی بر دادن پاداش دوباره در مقابل اطاعت و تشکر واقع شده است. به همین جهت، چندین برابر اعمال حسنه مؤمنان، به آنها پاداش میدهد، نه فقط به قدر استحقاقشان، و از عذاب اخروى مُجرمان نیز به از راههای مختلف: از راه بلایاى دنیوى، سکرات مرگ و قبر و محشر و شفاعت میکاهد، به آنها تخفیف میدهد و آنها را به اندازه استحقاقشان مؤاخذه نمیکند.
از اینرو؛ خداوند در مقام ثواب و عقاب، اهل فضل و جود و احسان و عفو و مغفرت است، نه اهل عدل، و احسان و تفضل و کرم و جود از حیث ارزش اخلاقى برتر از عدالتاند. در نتیجه، او فوق عدل است؛ چون حاکم و مولاى مطلق و خیر محض و رحمت واسعه است.
گفتنی است که اعتقاد به عدالت الهی در تمامى ابعاد آن، داراى آثار علمى و عقیدتى و عملى فراوانى است. این اعتقاد، در ارائه دلیلهاى اثبات نبوت و امامت و معاد مورد استفاده قرار میگیرد و در استنباط احکام نیز نقشى عظیم را ایفا میکند. با امید به عدل الهی در قیامت، صبر در مقابل ظلم و ستم دیگران(در صورت عجز از دفاع و دفع ظلم) آسانتر و مؤمنان به انجام حسنات و سبقت بر خیرات و اقامه عدل و قسط در جامعه و رعایت حقوق یکدیگر تشویق میشوند.[7]
[1]. ر. ک: مصباح المنیر، ج 1 - 2، ص 396 – 397، واژه «عدل».
[2]. ر. ک: (عدل از نگاه شیعه و معتزله)، پاسخ 5923.
[3]. «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً»؛ و ما تا پیامبرى را مبعوث نکنیم(کسى را) عذاب نمیکنیم. اسراء، 15. ر. ک: قبح عقاب بلابیان، پاسخ 112083.
[4]. بقره، 233 و 286؛ انعام، 152؛ اعراف، 42؛ مؤمنون، 62. ر. ک: تکالیف الهی و قدرت و توان انسان، پاسخ، 102026.
[5]. فتح، 17؛ نور، 61؛ حج، 78؛ توبه، 91؛ مائده، 6.
[6]. انعام، 12 و 54.
[7]. منابع و مآخذ:
- سبحانى، جعفر، الالهیات، ج 1 - 3، ص 273 – 290 و ص 301 - 310، مرکز جهانى علوم اسلامى، چاپ دوم، 1409ق.
- سبحانى، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج 2، ص 329 - 334، قم، مرکز مدیریت حوزه، چاپ دوم، 1366ش.
- شهرستانى، عبدالکریم، الملل و النحل، ج 1 - 2، ص 47 و 48، مصر، الانجلو، چاپ دوم، 1375ق.
- حلبى، ابی الصلاح، تقریب المعارف، ص 71 و 88 - 92، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1363ش.
- علم الهدى، سید مرتضى، الذخیره، ص 211 - 255، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1411ق.
- مطهرى، مرتضى، عدل الهی، ص 59 – 66، چاپ دهم.
- طوسى، خواجه نصیر الدین، کشف المراد، ص 356 - 367، قم، شکورى، چاپ چهارم، سال 1373ش.
- مصباح یزدى، محمدتقى، آموزش عقاید، ج 1-2، قم، درس 20، ص 190 – 199، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ دوازدهم، سال 1376ش.
- مصباح یزدى، محمدتقى، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 72، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره).
- سعیدى مهر، محمد، آموزش کلام اسلامى، ج 1، ص 313 – 325، قم، چاپ دوم، سال 1381ش.