لطفا صبرکنید
53555
- اشتراک گذاری
در مورد تکرار داستان موسی (ع) در قرآن کریم باید متذکر شویم؛ اولاً: دقیقا تکرار نیست تا جنبه لغویت داشته باشد، بلکه در هر سوره ای به تناسب آنچه در آن سوره مطرح شده به عنوان شاهد و نمونه به نکته ویژه ای از داستان موسی اشاره شده است؛ ثانیا: دلیل مطرح شدن نام حضرت موسی در قرآن بیش از انبیای دیگر شاید به جهت ویژگی های قوم بنی اسرائیل بوده است مانند: دشمنی، لجبازی، مادی گرایی و حس گرایی قوم بنی اسرائیل که البته این خصیصه در کفار زمان پیامبر (ص) و جوامع امروزی نیز بوده و هست و قرآن قصههای آنها را تکرار کرده است، تا مردم عبرت گیرند و دچار این نوع بدبختی نشوند. به بیان دیگر شاید بتوان گفت: علت توجه مکرر قرآن به زندگى حضرت موسى (ع) و قوم بنى اسرائیل به دلیل سرنوشت پر فراز و نشیب این قوم و شباهت بیش از حدِ مقاطعِ زندگى آنها با حیات مسلمانان است.
سرگذشت حضرت موسی (ع)، بیش از پیامبران دیگر در قرآن تکرا ر شده و در بیش از سی سوره بیش از صد بار به ماجرای موسی و فرعون و بنی اسرائیل اشاره شده است. اگر آیات هر سوره را جداگانه بررسی کنیم، خواهیم دید که این تکرار جنبه لغویت ندارد، بلکه در هر سوره ای به تناسب آنچه در آن سوره مطرح شده به عنوان شاهد و نمونه به داستان موسی اشاره می شود، به علاوه چون کشور مصر وسیع تر و مردم آن دارای تمدن پیشرفته بودند و دستگاه فراعنه هم مقاوم بودند، لذا قیام موسی از اهمیت بیشتری برخوردار بود و نکات عبرت انگیز بیشتری را در بر دارد. [1]
به عبارت دیگر می توان گفت: قرآن برای آسان شدن فهم معارف سنگین، از مثل و قصه استفاده کرده است و قصههای حقیقی را به صورت گزینشی و با بهترین شیوهها، با هدف اصلی درس و عبرت آموزی بیان کرده است؛ و هر قصهای را که درس و عبرت بیشتری دارد، تکرار کرده است؛ از این رو قصههای حضرت موسی (ع) بیشتر تکرار شده است.
در این جا به چند مورد عبرت آموز آن اشاره می شود:
1. موسی (ع) و فرعون:
آن دو، در دو طرف نقیض همدیگر بودند؛ یکی حق محض، و دیگری باطل محض بود؛ موسی (ع) دارای مقام "کلیم اللهی" بود امّا فرعون در نهایت کفر بود و "انا ربکم الاعلی" سر میداد؛ در حالی که کفار عصر سایر پیامبران، در گردن کشی، مثل او نبودند ، ولی پیروزی نهایی از آن موسی (ع) شد که تکرار آن درس صبر برای مؤمنان، و عبرت برای کافران است. [2]
2. بنی اسراییل:
از جمله ویژگی بنی اسرائیل دشمنی، لجبازی، مادی گرایی و حس گرایی بوده که این خصیصه در کفار زمان پیامبر (ص) و جوامع امروزی نیز بوده و هست و قرآن قصههای آنها را تکرار کرده است، تا مردم عبرت گیرند و دچار این نوع بدبختی نشوند شاید بتوان گفت: علت توجه مکرر قرآن به زندگى حضرت موسى (ع) و قوم بنى اسرائیل به دلیل سرنوشت پر فراز و نشیب این قوم و شباهت بیش از حدِ مقاطعِ زندگى آنها با حیات مسلمانان است.
به عنوان نمونه: داستان جنگ بدر در اسلام شباهت زیادى به سرنوشت همراهان طالوت (ع) دارد. بنابر شواهد تاریخى، تعداد مجاهدان هر دو سپاه - سپاه طالوت و سپاه پیامبر اکرم (ص) 313 نفر بوده و هر دو مقابل تعداد زیادى از مشرکان به مبارزه پرداختند و در نهایت پیروز شدند. [1] قرآن به داستان طالوت و همراهانش اشاره مىکند و پایمردى و صبر آن گروه اندک را در مقابل گروه زیادى از کافران مىستاید تا الگو و نمونهاى براى مسلمانان باشد.
در روایات فراوانى، امامان معصوم (ع) به همین شباهت اشاره کردهاند. در یکى از آنها، خطاب به امت آمده است: شما نیز چونان بنى اسرائیل هستید و کارهاى آنها را انجام خواهید داد. [3]
3. سامری:
داستان ساختن گوساله طلایی، توسط سامری منافق، و پرستش آن از سوی بنی اسرائیل، و بی اعتنایی آنان به منع هارون (ع) (وصی حضرت موسی) در چهار سوره تکرار شده است تا شاید مسلمانان بیدار شوند و گرفتار فتنه منافقان نشوند . [4] نتیجه این که بیشتر درس ها و عبرت ها را، در سرگذشت قوم حضرت موسی (ع) می توان یافت؛ زیرا بنی اسرائیل سرپیچی های فراوانی داشتند و بیشترین عبرت و درس آموزی در سرنوشت این قوم است. خداوند در جای جای قرآن کریم به ماجرای این قوم پرداخته است. بنابراین، دقت در هر بخش از قصههای قرآن نشان میدهد که هر موردی دارای حکمت و فلسفه خاصی است.