لطفا صبرکنید
18544
- اشتراک گذاری
زمان مفهومی عقلی است که از نحوه وجود مادیات انتزاع مىشود همانگونه که مفهوم ثبات از نحوه وجود مجردات انتزاع مىگردد، و روح یکی از مجردات است و در عالم مجردات زمان وجود ندارد، چرا که زمان از ویژگی های عالم طبیعت است، البته در عالم ارواح (مجردات) در مقابل کلمه «زمان» که ظرفی برای موجودات مادی است، واژه «دهر» وجود دارد که ظرفی برای مجردات است.
تقریبا همه فیلسوفان اسلامی بر این قول اتفاق دارند که زمان نوعى مقدار و کمیت متصل است که ویژگى آن گذرا بودن و قرارناپذیرى (غیرقار) مىباشد و بواسطه حرکت[1] عارض بر اجسام مىشود.[2]
البته صدرالمتالهین دو ویژگى زمان را که پیشینیان ذکر کرده بودند به طور اجمال پذیرفت و آنها عبارتند از: یک. زمان امرى انقسامپذیر و از قبیل کمیات است. دو. زمان با حرکت رابطهاى ناگسستنى دارد.
ملاصدرا در دو ویژگی دیگری که فیلسوفان قبل از ایشان مطرح کردند مخالفت کرد: یک. فیلسوفان پیشین زمان و حرکت را از اعراض خارجیه مىشمردند و ایشان از عوارض تحلیلیه وجود مادى دانست که تنها در ظرف تحلیل ذهن انفکاک پذیر هستند. دو. حرکت هم زاد زمان را که فیلسوفان حرکت در مقولات عرضى و بویژه حرکت دورى فلک مىپنداشتهاند، حرکت جوهرى اجسام دانست و بدین وسیله زمان را از شؤون ذات آنها معرفى کرد. بنابراین حقیقت زمان بنظر وى عبارت است از: بعد و امتدادى گذرا که هر جسمى در ذات خود علاوه بر امتدادهاى ناگذرا طول و عرض و ضخامت از آن برخوردار است.
ایشان زمان را مفهومى عقلى مىداند که از نحوه وجود مادیات انتزاع مىشود همانگونه که مفهوم ثبات از نحوه وجود مجردات انتزاع مىگردد. [3]
در اصطلاح فلاسفه «دهر» به منزله ظرفى براى مجردات در مقابل زمان براى مادیات است چنانکه در مورد خداى متعال واژه «سرمد» را بکار مىبرند[4].
به هر حال، باید داشت که اولا: تقدم و تاخر زمانى مخصوص به امور زمانى است و موجودى که فراتر از افق زمان باشد نسبت زمانى به هیچ پدیدهاى نخواهد داشت و گذشته و حال و آینده نسبت به وى یکسان خواهد بود و موجودات پراکنده در ظرف زمان نسبت به او مجتمع خواهند بود. [5]
ثانیا: مکان و زمان داشتن و همچنین تغییر پذیری و حرکت از نقص ها و محدودیت هایی است که از لوازم ماده و عالم طبیعت است و حال آنکه عالم مجردات فوق عالم طبیعت و عالم کمالات است و از این محدودیت ها برخوردار نیست چرا که محققین در یک تقسیم بندی، عوالم کلی وجود را به سه عالم تقسیم می کنند: یک. عالم عقل که در مقام ذات و هم در مقام فعل،از ماده و آثار ماده مجرد و عاری است. دو. عالم مثال که مجرد از ماده است، اما برخی از آثار آن را دارد؛ مانند شکل ،بعد، وضع و غیره. سه. عالم ماده و طبیعت.[6] بنا بر این تقسیم، موجوداتی که در عالم سوم یعنی؛ عالم طبیعت و ماده هستند، یک نحوه تعلق و وابستگی به ماده را دارند، که از ویژگی و اختصاصات این عالم آن است که حرکت و تغییر پذیری، زمان و مکان داشتن، سراسر آن را فرا گرفته است، به خلاف آن دو عالم که از عالم ماده برتر و شریف تر هستند، بنابراین در عالم ارواح که عالم مجردات است، زمان وجود ندارد بلکه واژه «دهر» ظرفی برای مجردات است در مقابل واژه زمان که ظرفی برای مادیات است.
البته در مجرد بودن روح شکی نیست[7] و دلیل های زیادی برای آن بیان شده است.[8] مناسب است که به یکی از این دلایل به عنوان نمونه اشاره کنیم: هر انسانی در وجود خود دو نوع ادراک دارد: جزئی و کلی؛ جزئی به وسیله حواس پنج گانه (بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه) درک می شود و نیز مابه ازای حواس، همه در خارج بدن وجود دارند. نوع دیگر از مدرکات بشر کلی است و فقط در ذهن جای می گیرند و جایگاه آنها عقل و روح انسان است؛ مانند کلیات علوم و بدیهیات اولیه؛ مانند هر کل، بزرگتر از جز است. البته ذهن و حافظه و عقل از شئون وجود روح در انسان هستند. روح معروض کلیات و قواعد و بدیهیات اولیه است و این کلیات در خارج وجود ندارند بلکه بر رو ح انسان عارض می شوند، بنابراین، معروض آنها نیز نمی تواند مادی باشد. با این بیان، میان ظرف و مظروف و حال و محل، تناسب وجود دارد و محذوری پیش نخواهد آمد.[9] مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی همین تعلیل را برای تجرد روح با بیانی کوتاه و گویا این گونه بیان می کند: «روح، جوهر مجرد از ماده است؛ زیرا او ( کلیات)، مجرد از ماده است.» [10]
نتیجه این که، با اثبات تجرد روح و برتری شریف تر بودن عالم مجردات و همچنین با بیان اینکه زمان از ویژگی های مختص عالم طبیعت است و عالم طبیعت پست ترین عوالم وجود می باشد، روشن شد که واژه زمان در عالم ماده و طبیعت کاربرد دارد و عالم ارواح که مجرد از ماده و ویژگی های ماده است زمان ندارد.
[1] . حرکت: تعریف سادهاى براى آن وجود دارد که عبارت است از تغییر تدریجى. تعریف هاى دیگرى نیز براى حرکت شده که خروج تدریجى شىء از قوه به فعل یکی دیگر از آن تعاریف است. محمد تقی، مصباح، آموزش فلسفه ،ص266، سازمان تبلیغات، چاپ دوم،تهران، 1366.
[2] . محمد تقی، مصباح، آموزش فلسفه،ج2، ص148.
[3] . همان، ص 149.
[4] . این دو واژه گاهى در مقابل مقوله «متى» و داراى مفهوم نسبت استعمال مىشود و از این روست که مىگویند نسبت ثابتات به متغیرات دهر است.
[5] . همان، ص 149.
[6] . آشتیانی، میرزا احمد،طرائف الحکم،ج1،ص22،انتشارات کتابخانه صدوق،چاپ سوم،تهران،1362ش.
[7] . مفاد آیات قرآن این است که روح دمیده شده در انسان، از سنخ عالم ملکوت معرفی میشود و به خود پروردگار نسبت داده میشود و این نشان میدهد که روح فراتر از سنخ مادیات است، و خواص مادی که زمان یکی از آن است، با عالم ارواح سازگار نیست. نک: مؤمنون، 14-12، سجده، 9 ـ7. «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَه مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَه فِی قَرارٍ مَکِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَه عَلَقَه فَخَلَقْنَا الْعَلَقَه مُضْغَه فَخَلَقْنَا الْمُضْغَه عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ». معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، ج1، ص 27-31، انتشارات التمهید، قم 1378.
[8] . به عنوان نمونه علامه حسن زاده بیش از هفتاد دلیل برای تجرد روح بیان می کند. نک: حسن، حسن زاده آملی،تعلیقه بر کشف المراد،المقصد الثانی، ص278، مؤسسه نشر اسلامی، 1417ق.
[9] . حسینی جبلی، سید ابو القاسم، ص84، انتشارات جامعه مدرسین،قم، 1387ش.
[10] . علامه حلی، شرح تجرید الإعتقادات،القسم الثانی،مقصد پنجم، ص 185.