لطفا صبرکنید
5802
- اشتراک گذاری
گزارشهایی در مورد رفتارهای اعجازآمیز پیامبر اکرم(ص) قبل از بعثت وجود دارد که بسیاری از آنها در منابع معتبر و قابل استناد وجود دارد. البته ممکن است گزارشهایی نیز وجود داشته باشد که مورد نقدهای سندی و محتوایی قرار گیرند.
در ذیل بدون پرداختن به اینگونه بررسیها، به برخی از گزارشهایی که در منابع معتبر به آنها اشاره شده خواهیم پرداخت و آنها را در دو بخش «هنگام تولد» و «بعد از تولد و قبل از نبوت» ارائه خواهیم کرد:
الف) هنگام تولد:
- شکسته شدن ایوان کسری
بر اساس گزارشهای تاریخی؛ اتفاقات خارق العادهای مانند به لرزه درآمدن و شکسته شدن ایوان کسری و فرو ریختن کنگرههای آن رخ داد، خاموششدن آتشکده فارس که هزار سال پیوسته روشن بود، خشکیدن دریاچهی ساوه(که ظاهرا دریاچه مقدسی برای مردم آن ناحیه بود) و خواب مؤبد بزرگ زرتشتیان مبنی بر اینکه شتران تنومندی همراه با اسبهای عربی از دجله گذشته و در سرزمین ایران پراکنده شدند، همزمان با تولد پیامبر اسلام(ص) رخ داده است.[1]
- دیده شدن نور در هنگام تولد
آمنه(س)، مادر پیامبر(ص) هنگام ولادت فرزندشان نوری را مشاهده کرد که با آن توانست خانهها و عمارتهای منطقه شام را ببیند.[2] همچنین از ایشان نقل است که گفت: زمانی که پسرم محمد(ص) به دنیا آمد نوری از بدنم خارج شد که بین مشرق و مغرب را روشن ساخت.[3]
در همین راستا از رسول اکرم(ص) پرسیده شد که آیا مردم از نبوت شما اطلاع داشتند؟ آنحضرت(ع) فرمود: پدرم حضرت ابراهیم(ع) مردم را به طرف من دعوت کرد و حضرت عیسی(ع) نیز به رسالت من مژده داد و مادرم مشاهده کرد که از وی نوری بیرون میآید و به وسیله آن خانهها و عمارتهای شام را مشاهده میکند.[4]
- از بین رفتن نظم ستارگان
از مردی یهودی به نام یوسف که در مکه زندگی میکرد، نقل است که او شبی که رسول خدا(ص) متولد میشد، ستارگان را دید که وضع طبیعی خود را از دست دادهاند. از این رو گفت: باید در این شب پیامبری متولد شده باشد؛ زیرا ما در کتابهای خود خواندهایم، هرگاه پیامبر آخرالزمان متولد شود، شیاطین از صعود بهآسمانها ممنوع میشوند. سپس هنگام صبح در اجتماع قریش حاضر شد و پرسید: آیا در خانوادههای شما فرزندی متولد شده است؟! آنان پاسخ دادند: آری! دیشب برای عبداللَّه بن عبدالمطلب پسری متولد شده است. وقتی پیامبر(ص) را به وی نشان دادند، وی همواره به چشمهای فرزند عبدالله نگاه میکرد و پس از آن، شانه آنجناب را باز کرد، و وقتی خال سیاهی که بین دو کتف آنحضرت بود را مشاهده نمود، (از شدت احساسات) بیهوش بر روی زمین افتاد.[5]
- نگاه کردن به آسمان هنگام تولد
آمنه(س) مادر پیامبر(ص)، گفت: وقتی فرزندم به دنیا آمد، دستانش را بر روی زمین نهاد و سر خود را به سوی آسمان بلند کرد.[6]
ب) بعد از تولد و قبل از نبوت:
- تجلی نور آنحضرت(ص)
حلیمه دایه پیامبر(ص) نقل میکند: زمانی که پیامبر(ص) پیش من بود، همیشه نوری بین آسمان و زمین وجود داشت و زمانی که مردم در سرما و گرما به سر میبردند، از آزار سرما و گرما در امان بودم.[7]
- نازل شدن برکت بر حلیمه سعدیه
بر اساس یک گزارش، در سالی که منطقه حدیبیه دچار قحطی و خشکسالی شده بود، حلیمه به همراه شوهر خود به مکه رفتند، تا کودکی از قریش (که قبیلهی نسبتاً ثروتمندی به شمار میآمد) را برای شیر دادن و بزرگ کردن بیاورند.[8] همسرش پیشنهاد داد تا محمد(ص) را همراهشان ببرند. و به محض اینکه او را تحویل گرفتند، خیرات و برکات زیادی به آنها روی آورد و متوجه فرخنده بودن نوزاد شدند.[9]
وقتی حلیمه خواست آنحضرت را به قبیله خود ببرد، تنها مالک 22 گوسفند بود، اما وقتی خواست آنحضرت را به خانوادهشان تحویل دهد، به برکت آنحضرت(ص) 1030 گوسفند و شتر داشت.[10]
همچنین گزارش شده که بعد از پایان دو سالگی پیامبر(ص)، شبی پسرهای حلیمه هنگام برگشت از چرانیدن گوسفندان، اندوهناک بوده و گفتند: ای مادر! امروز گرگی آمد و دو گوسفند از گله ما را برد. حلیمه گفت: خدا عوض بدهد. وقتی حضرتشان(ص) گفتگوهای آنان را شنید، فرمود: ناراحت نباشید که فردا من گوسفندان شما را به خواست الهی از گرگ پس میگیرم! فردا آنحضرت(ص) به ضمره، پسر بزرگ حلیمه گفت: مرا به آنجایی که گرگ، گوسفندانتان را برده است ببر. با رسیدن پیامبر(ص) به آنجا، حضرتشان به سجده افتاد و مناجات نمود و از خدا خواست تا آن گرگ گوسفندان را به او برگرداند و خداوند نیز دعایش را مستجاب کرده و آن گرگ هر دو گوسفند را برگرداند.[11]
علاوه بر آن، حلیمه گفت: در قبیلهی بنیسعد درخت خشکیدهای بود که ثمر نمیداد. روزی به همراه پیامبر(ص) به کنار آن درخت رفتیم، به برکت آنحضرت(ص) درخت سبز شد و ثمر داد.[12]
- ممنوعیت ورود شیطان به آسمان
شیطان که قدرت ورود به برخی آسمانها را داشت،بعد از تولد پیامبر(ص) از ورود به تمام آسمانها منع شد. امام صادق(ع) فرمود: شیطان که از هفت آسمان عبور میکرد، وقتی حضرت عیسی(ع) متولد شد، از ورود به آسمان چهار منع شد، اما وقتی رسول خدا(ص) متولد شد، شیطان از ورود به تمام هفت آسمان منع شد و شیطانها را با ستارهها (شهابسنگها) در آسمان مورد هدف قرار میدادند. و قریش گفتند: این نشانه برپایی رستاخیز است که آنرا از اهل کتاب میشنیدیم.[13]
- برکت حضور پیامبر(ص) در خانه ابوطالب
زمانی که پیامبر(ص) در خانهی ابوطالب بود، وی دچار فقر نسبی بود و چند ماده شتر داشت که معمولا شیر آنها را میدوشیدند و برایش میآوردند. هرگاه خانواده ابوطالب بدون حضور پیامبر(ص) غذا میخوردند، سیر نمیشدند و هرگاه پیامبر(ص) همراه ایشان غذا میخورد، سیر میشدند.[14]
همچنین روزی پیامبر اکرم(ص) قبل از بعثت به همراه ابوطالب و امام علی(ع) در محلی به نام «ذوالمجاز» بود. ابوطالب، سخت تشنه شد و در آنجا آب نبود؛ شدت تشنگی خود را به برادرزادهشان گفت. پیامبر(ص) با پای خود به زمین اشاره کرد. ناگهان آب را از آنجا بیرون آمد و ابوطالب از آن آب آشامید و سیراب شد. پیامبر(ص) بار دیگر با پای خود به زمین زد و زمین به صورت اول خود برگشت و دیگر آبی دیده نشد.[15]
- شیر خوردن از پستان ابوطالب
بر اساس روایتی (که سندش ضعیف است)، هنگامی که پیامبر(ص) متولّد شد چند روزی شیردهی یافت نمیشد تا به حضرتشان غذا بدهد؛ از اینرو ابوطالب دهانحضرت را بر پستان خود گذاشت و (در حادثهای اعجازآمیز) خدا در پستان ابوطالب شیر جاری کرد و پیامبر، چند روزی از پستان او شیر خورد تا آنکه ابوطالب، حلیمه را یافت و پیامبر را به او تحویل داد تا دایهاش باشد.[16]
- عدم احساس گرسنگی و تشنگی
در برخی از مواقع به صورت اعجازآمیز آنحضرت(ص) نیاز به غذا پیدا نمیکرد. امایمن گفت: هرگز ندیدم پیامبر(ص) در کودکی و بزرگی از تشنگی و گرسنگی شکایت کند. ایشان بسیاری از اوقات، صبح زود تنها مقداری از آب زمزم مینوشید و چون به او غذا میدادند، میفرمود: سیر هستم و از غذا دوری مینمود.[17]
- شادابی آنحضرت(ص) هنگام برخاستن از خواب
معمولا انسانها با چشمانی چرکآلود و موهایی پریشان از خواب برمیخیزند؛ حال آنکه رسول خدا(ص) هنگامی که بیدار میشد، شکل و شمایلش به گونهای بود که گویا در چشمانش سرمه کشیده و بر موی سرهایش روغن مالیده باشد.[18]
- معجزات سفر به شام
در سفری که ابوطالب به شام رفت و پیامبر(ص) که دوازده سال داشت را برای نخستین بار با خود به آنجا برد، نشانههایی از عظمت آنحضرت(ص) در این سفر مشاهده شد.
وقتی کاروان به شهر بصری از شهرهای شام رسید، نزدیک صومعهای فرود آمدند که در آن راهبی به نام بحیرا زندگی میکرد. بحیرا ابری را دید که بر رسول خدا(ص) سایه افکنده است. و وقتی ایشان زیر درخت فرود آمدند، ابر بر آن درخت سایه افکند و شاخههای درخت نیز برای حضرتشان سایبانی ساخته و به سویی که ایشان نشسته بود، آویزان شدند. بحیرا غذایی را تهیه نمود و کاروانیان را دعوت نمود؛ اما در جلسه مهمانی وی، پیامبر(ص) حضور نداشت و بحیرا نیز ویژگیهایی که از پیامبر میدانست را در هیچ کدامشان ندید و ابر را نیز ندید که بر کسی از آنان سایه افکنده باشد. البته بعد از جستوجوی بیشتر، ابر را دید که بر فراز آنحضرت (که در جایی دیگر بود) سایه افکنده است.[19]
همچنین در سفری دیگر و در سن 25 سالگی پیامبر(ص) که از سوی حضرت خدیجه(س) برای تجارت به سمت شام رفت، گزارش شده که هنگام نیمروز و شدت گرما دو فرشته پیامبر(ص) را که بر روی شتر سوار بود، از گرمای آفتاب حفظ میکرد.[20]
9.سلام دادن موجودات عالم به آنحضرت(ص)
در گزارشی نیز آمده است وقتی سید انبیا در صحرا قدم مینهاد، کوه و دشت از نور جمال حضرتشان روشن میشد و به هر سنگ و کلوخ که میگذشت، ندا میدادند:
«السَّلَامُ عَلَیک یا مُحَمَّدُ السَّلَامُ عَلَیک یا أَحْمَدُ السَّلَامُ عَلَیک یا حَامِدُ السَّلَامُ عَلَیک یا مَحْمُودُ السَّلَامُ عَلَیک یا صَاحِبَ الْقَوْلِ الْعَدْلِ مُخْلِصاً بِالرِضَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ طُوبَی لِمَنْ آمَنَ بِک وَ الْوَیلُ لِمَنْ کفَرَ بِک». آنحضرت(ص) نیز جواب سلام آنها را میداد. وقتی آفتاب به وسط آسمان رسید، آنحضرت(ص) از حرارت آفتاب اذیت شد. خدا به «استحیائیل» از ملائکه الهی وحی نمود که ابر سفیدی را بر سر آن سرور بگستراند تا سایبان سید پیامبران باشد. در همان ساعت ابری بر بالای سر آنحضرت پیدا شد و باران میریخت، اما یک قطره بر آنحضرت نمیریخت و رودخانهها از سیلاب جاری میشد. بر سر راه آنحضرت هیچ گلی نبود و از آن ابر باران زعفران و مشک میبارید و کوه و دشت را برای آن سرور معطر میساخت، و در آن صحرا درخت خرمای خشکی بود که سالها خشک شده بود و برگهایش ریخته بود و چون حضرت به آن درخت رسید پشت مبارک را بر آن درخت گذاشت که استراحتی بفرماید ناگاه درخت به اهتزاز آمد و سبز شد و برگ برآورد و خلال سبز و رطب زرد و سرخ برای ضیافت آنحضرت فرو میریخت.[21]
همچنین «برّه بنت أبی تجرات» نقل میکند که پیامبر(ص) برای قضای حاجت از مناطق مسکونی دور میرفت، چنانکه هیچ خانهای دیده نمیشد و معمولا میان درههای دور و صحرا میرفت. در آغاز نبوت و آن وقت که خداوند میخواست او را به نبوت گرامی بدارد، به هیچ سنگ و درختی عبور نمیکرد، مگر اینکه به او سلام میدادند و میگفتند: سلام بر تو ای رسول خدا. پیامبر(ص) به چپ و راست و پشت سر خود مینگریست و کسی را نمیدید.[22]
- نجس نکردن لباس توسط آنحضرت(ص)
حلیمه گفت: من هیچگاه لباسی از محمد(ص) را که با بول و مدفوع نجس شده باشد را نشستم، چون وقت قضای حاجت پهلو به پهلو میکرد و من متوجه میشدم که ایشان نیاز به قضای حاجت دارد. همچنین هیچگاه از وی بوی بد استشمام نکردم؛ بلکه از بدن ایشان بوی مشک و کافور استشمام میکردم.[23]
و نیز از ایشان نقل است که گفت: زمانیکه محمد(ص) به نه ماهگی رسید، مدفوع ایشان را اصلا ندیدم؛ زیرا زمین آنچه که از ایشان خارج میشد را فرو میبرد.[24]
- آراستهشدن توسط فرشتگان
زمانی که پیامبر(ص) به سن ده ماهگی رسید، حلیمه خواست تا وی را به نزد عبدالمطلب ببرد. لذا بر در خیمه مخصوص آنحضرت(ص) آمد و منتظر بود که حضرتشان از خواب بیدار شود تا ایشان را بشوید و بیاراید و به سوی عبدالمطلب بیاورد؛ اما آنحضرت(ص) بیرون نیامد. بعد از مدتی آنحضرت(ص) در حالیکه سر مبارکش شسته، موهایش شانهشده و لباسهایی از سندس و استبرق بر تن داشت، بیرون آمد. حلیمه پس از مشاهده این شکل و شمایل، گفت: این جامههای فاخر و زینتها را از کجا برای تو آمده است؟ آنحضرت(ع) فرمود: این جامهها را از بهشت آوردند و فرشتگان مرا آراستند.[25]
- سخنگفتن با فرشتگان مقرب الهی
در سفری رسول خدا(ص) به کوه بزرگی رسید، اما نمیتوانست از آن کوه عبور نماید. فرشتهای به نام استحیائیل به آن کوه دستور داد تا نسبت به آنحضرت(ص) خضوع کند. آن کوه نیز نسبت به ایشان فروتنی نمود. آنحضرت به بالای آن کوه رفت. در آن طرف کوه مار و عقرب بسیاری بودند که کسی از ترس آنان نمیتوانست از آنجا بگذرد. استحیائیل به آن مار و عقربها دستور داد تا خود را در سوراخها و در زیر سنگها پنهان کنند که سید اولین و آخرین آنها را نبیند. آنها نیز پنهان شدند. آنحضرت در آن کوه چشمه آبی دید در نهایت سردی و شیرینتر از عسل! ایشان از آن آب تناول فرمود و لحظهای در کنار آن چشمه استراحت نمود. در آن زمان جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و دردائیل به نزد آنحضرت(ص) آمدند و خدمت ایشان نشستند. پس جبرئیل گفت:
«السَّلَامُ عَلَیک یا مُحَمَّدُ السَّلَامُ عَلَیک یا أَحْمَدُ السَّلَامُ عَلَیک یا حَامِدُ السَّلَامُ عَلَیک یا مَحْمُودُ السَّلَامُ عَلَیک یا طه السَّلَامُ عَلَیک یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ السَّلَامُ عَلَیک یا أَیهَا الْمَلِیحُ ...»، سپس فرمود: خوشا حال کسی که به تو ایمان آورد و بد به حال کسی که به تو کافر گردد.[26]
اما آنچه در مورد زنده شدن حلیمه توسط پیامبر(ص) در پرسش مطرح شد را با جستوجویی که در منابع معتبر داشتیم، گزارشی در این زمینه نیافتیم و در صورت برخورد با این گزارش، پاسخ ویرایش خواهد شد.
[1]. «بررسی روایت بیانگر حوادث ولادت پیامبر اسلام(ص)»، 68879
[2]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 55، قم، مؤسسه آل البیت ع، چاپ اول، 1417ق.
[3]. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 1، ص 342، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق.
[4]. اعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 56.
[5]. همان، ص 58.
[6]. سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 1، ص 342.
[7]. حلی، رضی الدین علی بن یوسف، العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، محقق، مصحح، رجائی، مهدی، مرعشی، محمود، ص 123، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1408ق.
[8]. ر. ک: «بررسی حدیث شیر خوردن پیامبر(ص) از پستان ابوطالب»، 36795.
[9]. بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، تحقیق، قلعجی، عبد المعطی، ج 1، ص 134، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1405ق.
[10]. علامه مجلسی، حیاة القلوب، ج 3، ص 180 – 181، قم، انتشارات سرور، چاپ ششم، 1384ش.
[11]. ابن شاذان قمی، أبو الفضل سدیدالدین، الفضائل، ص 30، قم، منشورات الرضی، چاپ دوم، 1363ش.
[12]. العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، ص 122.
[13]. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 1، ص 65، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، 1375ش.
[14]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 133، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.
[15]. همان، ص 121.
[16]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 448، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ ر. ک: «بررسی حدیث شیر خوردن پیامبر(ص) از پستان ابوطالب»، 36795.
[17]. الطبقات الکبری، ج 1، ص 133.
[18]. همان.
[19]. همان، ص 122.
[20]. همان، ص 124.
[21]. الفضائل، ص 31 – 32.
[22]. الطبقات الکبری، ج 1، ص 125.
[23]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 15، ص 347، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[24]. همان.
[25]. الفضائل، ص 29؛ بحار الانوار، ج 15، ص 347.
[26]. الفضائل، ص 32- 34.