لطفا صبرکنید
13826
- اشتراک گذاری
اگر کسی به کتاب خمینی و دولت اسلامی مراجعه کند می یابد که چنین نسبتی به شیخ محمد جواد مغنیه کذب محض است؛ وی در آن کتاب اساساً در مقام مقایسه و برتری بین آن دو شخصیت نیست، بلکه او در کتابش تصریح می کند که امکان مقایسه بین یک عالم و مرجع تقلید و انسان معصوم حتی در مقام عمل یعنی حیطه فعالیت های دینی و آثار و برکاتش در جامعه وجود ندارد، تا چه رسد به مقام و منزلت معنوی. مغنیه در این جا در مقام بیان دو نوع از غضب است که از انسان های صالح و بزرگ هنگام امر به معروف و نهی از منکر صادر می شود؛ از این رو وقتی خواست صفت امر به معروف از امام خمینی را در مقابل محمد رضا شاه بیان کند، گفت: این صفت و ویژگی از سنخ غضب هایی نیست که به سرعت زایل شود، بلکه از نوع غضب های راسخی است که از بین نمی رود، مگر به ازبین رفتن طاغوت زمانش یعنی شاه ایران؛ مانند این که حضرت موسی در مقابل فرعون چنین کرد.
جواب از این سؤال در چند محور قابل بررسی است:
1. نسبت دروغ به عالمان شیعی و تحریف سخنان آنها
2. اشاره به نظر شیخ جواد مغنیه در باره پیامبران الاهی به ویژه حضرت موسی (ع)
3. نگاهی به نظر مغنیه در تفاوت های بین معصوم و غیر معصوم
4. بیان منظور مغنیه در موضوعی که عده ای از آن برتری امام خمینی را بر حضرت موسی استنباط کرده اند.
به همین ترتیب به تحلیل و بررسی موضوعات بالا می پردازیم:
یک. بدیهی است زمانی که وهابیت از مقابله علمی با افکار و دلایل علمی شیعه ناتوان و عاجز می ماند، به شیوه تخریب و تحریف پناه می برد و انواع دروغ ها را به شیعه نسبت می دهد. در این مسئله کافی است فقط به یک کتاب از کتاب های آنان مراجعه، و یا سایت های اینترنتی آنها مشاهد شود تا این حقیت روشن گردد.
از این سنخ دروغ ها و نسبت های ناروا، همان چیزی است که به عالم شیعی، شیخ محمد جواد مغنیه نسبت داده شده است و آن برتری و فضیلت امام خمینی (ره) بر حضرت موسی (ع) است که در ضمن مطالب آینده روشن خواهد شد.
دو. نظر شیخ جواد مغنیه (ره) در باره انبیا به ویژه حضرت موسی (ع): مغنیه در باره عصمت پیامبران الاهی می گوید: مسلمانان بر این عقیده اتفاق نظر دارند که حضرت آدم (ع) از پیامبران الاهی است و پیامبران نیز از گناه و معصیت معصوم اند. معنای عصمت آن است که به حکم عقل پیامبر باید در آنچه که مربوط به دین و احکام الاهی است، از خطا و اشتباه مصون باشد.[1] پیامبر باید در مرتبه ای از قداست، پاکی، شناخت خدا و تکلیف الاهی باشد که مخالفت آن از روی عمد یا از روی سهو محال باشد.[2] این دیدگاه مغنیه در باره عموم پیامبران است، اما نسبت به حضرت موسی (ع) از مواضع و برخوردهای شجاعانه و دلیرانه اش فراوان بحث کرده که ما در این جا به ذکر یک نمونه از آن اکتفا می کنیم و آن برخورد از موضع صلابت با فرعون است. شیخ محمد جواد مغنیه در تفسیر آیه: "بعد از آنها موسى را با آیاتمان بر فرعون و قومش مبعوث داشتیم. به خلافش برخاستند......".[3] می گوید: ضمیر "بعدهم" یا به پنج پیامبر یعنی نوح، هود، صالح، لوط و شعیب (ع) و یا به قوم آنها برمی گردد و آیات و نشانه هایی که موسی به وسیله آنها مبعوث شد، معجزات آن حضرت هستند و پیروان فرعون اشراف آنها بودند؛ کسانی که سرنوشت جامعه به دست آنها رقم می خورد و غیر آنها جز تسلیم و اطاعت در مقابلشان کار دیگری از آنها ساخته نبود. و معنای "ظلموا بها" در آیه شریفه انکار و کفر آنها در برابر آیات و معجزات الاهی است."فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ"؛[4] اینک بنگر که عاقبت مفسدان چگونه بوده است! مراد از مفسدان در آیه، فرعون و یارانش هستند که مردم را به بردگی و بندگی می گرفتند.
"موسى گفت: اى فرعون، من پیامبرى از جانب پروردگار عالمیانم".[5] حضرت موسی با این عنوان (ای فرعون) طاغوت و ستمگر زمان خویش را مورد خطاب قرار داد؛ یعنی بدون تعظیم و تکریم؛ زیرا او از زبان خدا سخن می گوید و در پی انجام رسالت الاهی است، او فرامین خدایی را ابلاغ می کند که هر بزرگی هر چند بزرگ در برابرش کوچک است. فرعونی که بنی اسرائیل را به بردگی می گرفت و آنها را در کارهای بسیار سخت و طاقت فرسا به کار می گمارد، حضرت موسی از وی خواست تا آنها را آزاد کند و آنها را در کارهای در شأن آنها به کار گیرد و یا به هر کجا که خودشان می خواهند بروند. در مقابل این خواست حضرت موسی، فرعون به او گفت شما چه کاره ای که به من چنین دستور می دهی؟ فرمود: من پیامبر خدایم. فرعون گفت دلیل و شاهدی بر ادعای خویش بیاور.[6] از این سخن استفاده می شود که فرعون گمان می کرد موسی در ادعای رسالت خود صادق نیست، در صدد بود تا او را در مقابل مردم خوار کند، اما موسی دلیل محکم و معجزه یقین آور در مقابلش ارائه کرد: "عصایش را انداخت، اژدهایى راستین شد".[7] یعنی اژدهای واقعی شد نه این که سحر باشد. در این هنگام فرعون در مقابل موسی به فزع افتاد، اما خودش را جمع کرد؛ یعنی سعی کرد تا خود را نبازد؛ زیرا که وی ادعای "انا ربکم الاعلی" داشت. موسی معجزه دیگری آورد: "و دستش را بیرون آورد، در نظر آنان که مىدیدند سفید و درخشان بود".[8]
این جا بود که فرعون به ذلت و خواری افتاد و هیبت ساختگیش شکست، و کسانی که در جلسه و پیرامون آن حضور داشتند، این شسکت فرعون را مشاهده کردند و دیدند که چگونه آن حضرت، فرعون را از آن جایگاهش به پایین کشید، پیروان فرعون در صدد برآمدند تا از فرعون حمایت کنند: "مهتران قوم فرعون گفتند: این جادوگرى است دانا".[9] این اتهامی است که به انسان های پاک دامن نسبت می دهند..... .[10] بنابراین، موسی بزرگ ترین طاغوت و ستمگر یعنی فرعون را به مذلت و خواری کشاند و غضبش در مقابل او غضب الاهی و عملش برای خدا و از جانب او است.
این موضع موسی (ع) در برابر فرعون است. اما برخورد وی در مقابل برادرش هارون زمانی اتفاق افتاد که مردم گوساله پرست شدند... لما عبدوا العجل من بعده .
غرض از بیان سخنان مغنیه در این بخش اتهامی است که به وی در مقایسه میان امام خمینی و برتری او بر حضرت موسی زده اند و اتفاقاً از همین قسمت این داستان استفاده و آن را تحریف کرده اند. پس مروری می کنیم به سخنان مغنیه تا ببینیم وی موسی (ع) را چگونه توصیف می کند: "مانا موسی دارای عزم جدی، اراده قوی، اطمینان بنفس بالا، و هارون با همه فضلش در مرتبه پایین تر است: "چون موسى خشمگین و اندوهناک نزد قوم خود بازگشت، گفت: در غیبت من چه بد جانشینانى بودید. چرا بر فرمان پروردگار خود پیشى گرفتید؟ و الواح را بر زمین افکند، و موى برادرش را گرفت و به سوى خود کشید. هارون گفت: اى پسر مادرم، این قوم مرا زبون یافتند و نزدیک بود که مرا بکشند، مرا دشمنکام مکن و در شمار ستمکاران میاور".[11]
در این هنگام موسی نرم خو شد و عطوفت و مهربانی نسبت به برادرش ابراز کرد و گفت: "اى پروردگار من، مرا و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت خویش داخل کن که تو مهربانترین مهربانانى".[12] استغفار کرد برای خود به خاطر قساوتی که نسبت به برادرش مرتکب شد و برای برادرش به خاطر ترس در کوتاهی هدایت و باز گرداندن آنها از شرک و ارتداد... .
بی گمان خدای تعالی دعای موسی را اجابت نمود؛ چراکه او ارحم الراحمین است و به ایمان و خلوص موسی و هارون (ع) علم دارد.[13]
با بیان این دو فراز از سخنان مغنیه می بینیم که از نگاه وی، موسی (ع) دارای دو نوع غضب بود؛ یک نوع غضب دائم و راسخ که جز با نابودی فرعون و نجات بنی اسرائیل و تحقق وعده الاهی از بین نمی رود، نوع دیگر آن غضبی است که پس از لحظاتی فروکش می کند، و آن غضب بر برادرش هارون است. بدیهی است که نباید غضب موسی بر طاغوت زمانش فرعون و هارون از یک سنخ باشد، و بدون تردید هر دو نوع آن از باب امر به معروف و نهی از منکر است
سه. نگاهی به دیدگاه مغنیه در تفاوت های بین معصوم و غیر معصوم: مغنیه در کتاب "الخمینی و الدولة الاسلامیه" میان فقیه و معصوم تفاوت قائل است و معتقد است نمی شود فقیه و معصوم را از نظر منزلت و جایگاه در یک ردیف قرار داد، هر چند آن فقیه از نظر رتبه و مقام در جایگاه رفیعی باشد. وی دراین باره چنین می گوید: تفاوت در منزلت و جایگاه – میان معصوم و فقیه- لاجرم تفاوت در آثار را به دنبال خواهد داشت؛ از این رو است که معصوم بر صغیر و کبیر حتی مجتهد عادل ولایت دارد، در حالی که فقیه و مجتهد بر انسان بالغ رشید ولایت ندارد. این به دلیل آن است که نسبت میان معصوم و فقیه دقیقاً؛ مانند نسبت شخص قاصر به فقیه عادل است.[14]
چهار. منظور مغنیه در موضوعی که عده ای از آن برتری امام خمینی را بر حضرت موسی استنباط کرده اند:
از بیان گذشته روشن شد که شیخ مغنیه (ره) در مقام مقایسه میان مقام موسی و امام خمینی نیست، بلکه در مقام بیان دو نوع از غضب است که از اولیای الاهی در هنگام امر به معروف ونهی از منکر صادر می شود. وی زمانی که خواست ویژگی امر به معروف را از امام خمینی بیان کند گفت: این صفت در امام (ره) از اوصافی نیست که به سرعت زایل شود.[15] بلکه از نوع اوصافی است که از بین نمی رود، مگر با از بین رفتن طاغوت زمان یعنی محمد رضا شاه؛(مانند آن که حضرت موسی در مقابل فرعون چنین بود).
پس از روشن شدن حقیقت مطلب، در پایان عین کلام مغنیه را از کتاب الخمینی و الدولة الاسلامیه نقل می کنیم تا روشن شود که چگونه گروهی برای بد جلوه دادن حقایق به هر وسیله ای متشبث می شوند وحاضر می شوند انجام می حقایق را تحریف کنند.
امر به معروف
فقها می گویند: یکی از شرایط وجوب امر به معروف عدم خوف ضرر است. در حالی که امام خمینی (ره) می گوید چرا باید خوف از ضرر مانع امر به معروف و نهی از منکر شود. امر به معروف واجب است حتی اگر زندان و تبعید و کشته شدن را به دنبال داشته باشد؛ چراکه اولیای الاهی در این راه و برای خشنودی خدا جان خود را در طبق اخلاص قرار می دهند.
این سخنان تنها غضب و عصبانیت زود گذر در راه حق نیست که با کوچک ترین برخوردی منجر به عقب نشینی شود چنان که حضرت موسی با برادرش هارون این گونه کرد، بلکه این غضب و عصبانیت از پشتوانه علم و منطق قوی و محکم برخوردار است. منظور امام خمینی این است که صاحبان انفاس قدسیه و اولیای الاهی و مؤمنان واقعی در بیان حق دچار تردید و دودلی نخواهند شد و به خاطر اعتقاد و ایمان راسخی که دارند در برابر شدائد و گرفتاری ها صبر پیشه می کنند. قرآن کریم در این باره می فرماید: "و شما را مىآزماییم تا مجاهدان و صابرانتان را معلوم داریم و حدیثتان را آشکار کنیم". امام می گوید: اگر عالمان در صف واحد در مقابل ظلم بایستند و پیام هایشان را به سراسر جهان اسلام برسانند و از ظلم و بی عدالتی آنها تبری بجویند هیچ ضرری متوجه آنها نخواهد شد. چنان که می دانیم تمام این طواغیت ترسو هستند، اما زمانی که ضعف و سستی ما را می بینند به ظلم خود ادامه می دهند. آنان به ترس و انفعال انسان های ترسو طمع کرده اند؛ طاغوت ها اگر می دانستند که در بین مخالفانشان انسان هایی وجود دارند که از مرگ نمی هراسند. در مقابل آنها عقب نشینی کرده و دست از ظلم و ستم برمی داشتند. آری، جامعه ای که در مقابل ظالمان و ستمگران بترسد جامعه زنده نخواهد بود،. و ترس و سستی در مقابل ظلم جز ذلت و خواری چیزی را به دنبال نخواهد داشت.
بدا به حال جوامعی که مردانش زندگی همراه با لذت را پذیرفته اند و آزادی و کرامت انسانی را از دست داده اند.[16]
با این سخنانانی که از شیخ محمد جواد مغنیه ذکر کردیم، آیا هیچ شخص منصفی از این سخنانان مقایسه و برتری امام خمینی بر حضرت موسی (ع) را در آن می بیند؟!
[1] درباره حدود عصمت انبیا در میان علما اختلاف نظر وجود دارد که این جا فرصت پرداختن به آن نیست.
[2] مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 1، ص 86.
[3] اعراف، 103.
[4] اعراف، 103.
[5] اعراف، 104.
[6] "گفت: اگر راست مىگویى و معجزهاى به همراه دارى، آن را بیاور"؛ اعراف، 106.
[7] اعراف، 107؛ الشعراء، 32.
[8] اعراف، 108؛ اشعراء، 33.
[9] اعراف، 109.
[10] تفسیر الکاشف، ج3، ص 375- 378.
[11] اعراف، 150.
[12] اعراف، 151.
[13] تفسیر الکاشف، ج3، ص 397- 398.
[14] مغنیه، محمد جواد، الخمینی و الدولة الاسلامیة، ص61- 62، دارالعلم للملایین، الطبعة الاولی، بیروت.
[15] این تشبیه غضب موسی بر فرعون است.
[16] الخمینی و الدولة الاسلامیة، ص107-108.