لطفا صبرکنید
91422
- اشتراک گذاری
توحید که از مهم ترین اصول ادیان ابراهیمی است، به معنای یگانه دانستن و یکتا شمردن حق تعالی است که در نقطه مقابل آن، شرک به خدا قرار دارد. نفى هرگونه شرک و شبیه و نظیر؛ و هرگونه ترکیب عقلى خارجى و وهمى از خداوند و اثبات بساطت بارى تعالى، در دائره اثبات یکتایی و توحید حق تعالی می گنجد.
دلایل عقلی متعددی بر توحید و یگانگی خداوند اقامه شده است؛ مانند: برهان وحدت، برهان نظم، (هماهنگى عالم)؛ برهان وحدت انبیا؛ برهان نفى شبیه و مثل و نظیر؛ برهان بى نیازى خداوند و برهان بساطت و عدم محدودیت خداوند. در این بین آنچه می تواند آسان تر ما را به یگانگی خداوند برساند، شناخت این نکته است که حضرت حق وجود صرف است و وجود صرف به خاطر بى کرانگى وجودش، هیچ گونه ماهیت و حَدّ وجودى براى آن مطرح نیست. اگر شریکى براى واجب باشد هر کدام کمال مخصوص به خود را دارند و فاقد کمال مخصوص به دیگرى هستند، و این با فرض نامتناهی بودن خداوند و وجود صرف بودن او منافات دارد. پس فرض خداى دیگر ممتنع است و خداوند شریکی ندارد.
"توحید" یکی از مهم ترین اصول دین اسلام، بلکه ادیان ابراهیمی به شمار می آید.
توحید در لغت به معنای یکی دانستن و در اصطلاح اهل کلام، یگانه دانستن و یکتا شمردن حق تعالی است و در نقطه مقابل آن، شرک به خدا قرار دارد که قرآن مجید از آن به عنوان ظلم عظیم [1] و گناه نا بخشودنی [2] تعبیر کرده است.
توحید داراى مراتب و درجاتى است که عبارت اند از: توحید ذاتى، صفاتى، افعالی (توحید در خالقیت و ربوبیت)، توحید عبادی، توحید در مالکیت و حاکمیت و قانون گذارى و توحید در اطاعت. در زیر تنها اشارتی و لو اجمالی به توحید ذاتی و براهین آن خواهیم داشت:
این مرتبه از توحید به دو مرتبه توحید واحدى و توحید احدى تقسیم مى شود؛ توحید واحدى یعنى توحید در وجوب وجود و ضرورى دانستن یک وجود و نفى هرگونه شرک و شبیه و نظیر؛ و توحید احدى یعنى نفى هرگونه ترکیب عقلى خارجى و وهمى از خداوند و اثبات بساطت بارى تعالى؛ یعنی حق تعالى یک فرد از مفهوم کلى واجب الوجود که رقیب و فرد دیگرى نداشته باشد (کلى منحصر به فرد) نیست، بلکه تصور فرد دیگر براى آن محال است. در فلسفه، این نوع از وحدت را وحدت حقه حقیقیه مى نامند؛ در برابر وحدت عددى، جنسى، نوعى و مانند اینها.
برای توحید ذاتی حق تعالی می توان دلایل عقلی بی شماری ارائه کرد که در آیات قرآن و روایات نیز شواهدی بر آن وجود دارد. در زیر به تعدادی از این دلایل اشاره می شود:
1. برهان وحدت هماهنگى عالم: اگر دو تدبیر و اراده در عالم هستى حاکم باشد، فساد و بى نظمى در عالم یافت مى شود؛ پس نبودن فساد در عالم، دلیل بر وحدت ذات بارى تعالى است. [3] شایان ذکر است، گر چه این برهان اولا و بالذات، وحدت خالق و مدبّر را ثابت مى کند، ولى مى توان از آن به وحدت ذات نیز نایل آمد.
2. برهان وحدت انبیا: اگر ذات واجب الوجود بیش از یکى بود، هر آینه مى بایست خدایان دیگر نیز به ارسال رسل بپردازند، تا مردم را هدایت کنند، ولى در هیچ جاى عالم چنین اتفاقى نیفتاده است. [4] به عبارت دیگر؛ نفس نیامدن پیغمبر از جانب شریک مفروض و نیز عدم مشاهده آثار ملک سلطنت شریک و همچنین شناخته نشدن افعال و صفات شریک دلیل بر نبود شریک است. [5]
3. برهان نفى شبیه و مثل و نظیر: ذات خدا ذاتی است که از هر جهت نامتناهی و دارای تمام کمالات است. [6] او وجودی است که از هر جهت که فرض کنیم نامحدود است. جایی نیست که نباشد، زمانی نیست که وجود نداشته باشد، کمالی نیست که دارا نباشد. [7] او هیچ حد و مرزی ندارد و به فرموده قرآن کریم "ُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ"، [8] و " فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ". [9] او در همه جا وجود داشته و محدود به حد و مرز خاصی نیست و از جمله، فوق زمان و مکان است. [10] حال اگر خداى دیگرى را فرض کنیم، باید آن خدا مثل ذات واجب الوجود باشد و بین آن دو ما به الاشتراک و ما به الامتیازی وجود داشته باشد؛ و چون خداوند، وجود صرف و نامتناهی است و به لحاظ کمال نامحدود است، شبیه و نظیرى ندارد، پس فرض خداى دیگر ممتنع است. [11]
4. برهان بى نیازى خداوند: در جای خود به اثبات رسیده است که هیچ نوع نیازمندی در وجود خداوند راه ندارد. بدیهی است که نفى نیازمندى به معناى نفى ترکیب از خداوند است؛ زیرا موجود مرکب، به اجزاى خود محتاج است، پس می توان با نفی نیاز از خداوند، توحید ذاتى به معناى بساطت واجب تعالى را اثبات کرد. [12]
5. برهان بساطت و عدم محدودیت خداوند: همان گونه که بیان گردید و در جای خود نیز براهین زیادی بر آن اقامه گشته است، حضرت حق وجود صرف است و وجود صرف به خاطر بى کرانگى وجودش، هیچ گونه ماهیت و حَدّ وجودى براى آن مطرح نیست. اگر شریکى براى واجب باشد هر کدام کمال مخصوص به خود را دارند و فاقد کمال مخصوص به دیگرى هستند، پس هر کدام مرکب از وجدان و فقدان هستند که این قسم از ترکیب (ترکیب از وجدان و فقدان و به عبارت دیگر وجود و عدم)، بدترین قسم از ترکیب است. [13] بر این اساس ممکن الوجود به خاطر محدودیت وجودى یاراى در کنار وجود حضرت حق قرار گرفتن را ندارد؛ چرا که بساطت و عدم محدودیت وجود بارى تعالى او را از شریک منزّه ساخته است. [14]
[1] . لقمان، 13 «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ».
[2] . نساء ، 48 «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ به وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ».
[3] . نک: انبیاء، 22؛ مؤمنون، 91.
[4] . نک: احقاف، 4؛ انبیاء، 25.
[5] . «نهج البلاغة»، نامه 31.
[6] . نک: مکارم شیرازی ،ناصر ، عقیده یک مسلمان، مطبوعاتی هدف، چاپ اول، ص 38.
[7] . نک: مکارم شیرازی ،ناصر ، خدا را چگونه بشناسیم، انتشارات محمدی (ص)، 1343، ص 42.
[8] . انعام، 3.
[9] . بقره، 155،
[10] . مکارم شیرازی، ناصر، عقیده یک مسلمان، ص 43.
[11] . نک: توحید؛ شوری، 11.
[12] . آیاتى در قرآن کریم وجود دارد که بر بى نیازى خداوند دلالت مى کنند؛ مانند «وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ»؛ فاطر، 15.
[13] جوادى آملى عبداللَّه، شرح حکمت متعالیه (اسفار اربعه)، ج 6، بخ 1، ص 434 - 433 - انتشارات الزهراء.
[14] برای آگاهی بیشتر، نک: نمایه: فرض ممکن الوجود در کنار واجب الوجود، سؤال 80 (سایت: 1862)؛ نمایه: بی نهایت بودن وجود خدا، سؤال 1944 (سایت: 1944) .