لطفا صبرکنید
75273
- اشتراک گذاری
مسئله توحید یکی از مسائل عمیق و گسترده در مفاهیم دینی و قرآنی است، لذا توحید دارای انواع و مراتب است. از این رو است که در قرآن کریم بحث توحید به صورت مفصل و عمیق در سوره ها و آیات متعدد به بحث گذاشته شده است. این روش و اسلوب قرآن در مفاهیم اساسی است. امروزه از این روش به عنوان تفسیر موضوعی قرآن تعبیر می شود.
در آموزه های دینی هر جا که بحث از خداشناسی می شود، بحث از ذات الهی، با تمام صفات و مراتب آن، از جمله مراتب توحید است. بنابراین، هرجا که لفظ جلاله (الله) آمده، بر مراتب توحید دلالت دارد و این همان چیزی است که برخی از مفسران در تفسیر آیه 136 سوره بقره به آن قائل اند. البته بدیهی است که این مطلب به دلالت لفظیه و صریح قابل استفاده نیست. بلکه به دلالت التزامی با توجه به قراین خارجی و ادله لفظی دیگری که از آیات و روایات استفاده می شود، قابل برداشت است.
بلی در قرآن برخی از سوره ها وجود دارد که در عین کوچک و مختصر بودن حاوی مباحث اساسی توحید و اصول دین هستند، مانند سوره حمد.
درباره مراتب توحید و انواع آن باید گفت: متکلمان مسلمان آن را چنین تقسیم کرده اند:
1. توحید در ذات، 2. توحید در صفات، 3. توحید در فعل، که در تحت این اقسام، اقسام دیگر توحید داخل می شوند؛ مانند توحید در خالقیت، توحید در ربوبیت، توحید در حاکمیت، توحید در طاعت و بندگی، توحید در تشریع و توحید در عبادت.
قرآن کریم در بیان مقاصد مفاهیم و رسالت خود، روش و اسلوب واضحی دارد و آن این است که بعضی از آیاتش، بعضی دیگر را تفسیر می کند. به این معنا که آیه ای در جایی معین و ضمن سیاق خاصی آمده، پس از آن آیه ای دیگر در جایی دیگر آمده و منظور و مراد از آیه ای پیشین را بیان کرده است.
بدین جهت عالمان و مفسران برای برداشت روشن و واضح از توحید،[1] شناخت مفاهیم، اقسام و مراتب آن، تلاش نمودند، تا تمام آیات قرآن را در این زمینه استخراج نموده و نام این روش را تفسیر موضوعی قرآن نام نهادند. به این سبک که آیات در ارتباط با توحید را دسته بندی نموده و به صورت منظم و منسجم آن را بحث کرده و مطالب و مباحث پیرامون توحید را به صورت کامل و مستوفی از آنها استخراج نمودند.[2]
بنابراین، باید گفت: توحید اقسام و مراتب فراوانی دارد. به همین جهت است که یافتن آن در یک آیه بسی دشوار است. اما آنچه را که ممکن است، این است که آیاتی که در آنها اسم جلاله خداوند آمده و راجع به ایمان است، خود اسم جلاله (الله) حاوی مراتب توحید است. مانند قول خدای متعال:
"بگویید: ما به خدا ایمان آورده ایم و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم، اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران از فرزندان او نازل گردید (و همچنین) آنچه به موسی و عیسی و پیامبران دیگر از طرف پروردگارشان داده شده است، و در میان هیچ یک از آنها جدایی قائل نمی شویم و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم، (و تعصبات نژادی و اغراض شخصی، سبب نمی شود که بعضی را بپذیریم و بعضی را رها کنیم".[3]
در این جا که می فرماید: «ما به خدا ایمان آورده ایم»؛ یعنی به خدای واجب الوجود، یکتا، متصف به تمام صفات کمال، پاک منزه از هر عیب و نقص، یگانه مستحق عبادت بندگان ...، ایمان آورده ایم. و این جمله از آیه: "و آنچه بر ما نازل شده"، حاوی تمام مطالب کتاب و سنت است به دلیل: "و خداوند بر تو کتاب و حکمت نازل کرد". پس در آن (توحید) ایمان و آنچه که متضمن آن است از کتاب و سنت رسول خدا، از صفات خدا و صفات پیامبران، ایمان به آخرت و ایمان به غیب از گذشته و آینده، و ایمان به احکام و اوامر شرعی و حدود و ... داخل است.
اما فراز سوم آیه تا آخر: «و آنچه بر ابراهیم و ... نازل گردید". در این قسمت ایمان به تمام کتاب های آسمانی نازل شده بر انبیا و ایمان به پیامبران به طور عموم، به ویژه آنان که در این آیه به آنها تصریح شده است، - به جهت برتری و رسالت عمومی آنان - بیان شده است.
بنابراین، این آیه در عین اختصار و کوتاهی، مشتمل بر تمام انواع توحید است: توحید ربوبی، توحید در الوهیت و توحید در اسما و صفات، همچنین بیانگر ایمان به تمام پیامبران الاهی و تمام کتب آسمانی است.[4]
شایان توجه است، این آیه زمانی بر مباحث و مطالب ذکر شده دلالت دارد که قبلاً از راه عقل و از خلال آیات دیگر و احادیث، انواع توحید و صفات خدای متعال را شناخته باشیم، پس از آن شناخت پیدا کنیم، این ذاتی که در بردارنده صفات این چنینی است، در اسم جلاله جمع شده است؛ یعنی تمام ذات با تمام صفات در اسم جلاله آمده است. البته این بدان صورت نیست که به دلالت لفظی صریح اسم جلاله حاوی تمام انواع توحید و صفات باشد، بلکه این دلالت با ضمیمه نمودن قرائن و شواهد خارجی است.
با پیروی از این شیوه و روش، آیات دال بر توحید در قرآن فراوان یافت می شود.
از جمله آن آیات است، قول خدای متعال: آسمان را سقف محفوظی قرار دادیم".[5] ثبات زمین بدون هیچ تکیه گاه بزرگ ترین دلالت بر توحید و قدرت خداوند است و بر توانایی او بر هر کاری دلالت دارد".[6]
در قرآن کریم آیاتی است که اشاره به برخی از انواع توحید دارد، مانند آیه: "آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان) از آن او (به فرمان او) است. پر برکت (و زوال ناپذیر) است خداوندی که پروردگار جهانیان است".[7]
در این آیه واژه "له الخلق" اشاره به توحید در خالقیت دارد، و کلمه "امر" بیانگر توحید در تدبیر و اداره است که نوعی از حاکمیت بر جهان است.[8]
البته برخی از سوره های کوتاه و کوچک قرآن حاوی بعضی از مراتب اصلی توحیدند مانند سوره حمد، با این که از سوره های کوچک قرآن است، در عین اختصار، در آن مطالبی است که در سوره های دیگر نیامده است.
در این سوره انوع و مراتب سه گانه توحید بیان شده است. "رب العالمین" بیانگر توحید ربوبی است.
توحید در الوهیت و عبودیت و این که عبادت مخصوص خدای تعالی است، از کلمه «الله» و آیه «ایاک نعبد و ایاک نستعین» استفاده می شود.[9]
مراتب توحید:
اما درباره مراتب توحید، عالمان و متکلمان فراوان بحث کرده اند، تا جایی که مورد نزاع و جدال میان فرقه های سه گانه معروف کلامی،[10] واقع شده است.
در این جا ابتدا عناوین آن را بیان کرده، سپس به صورت خیلی خلاصه و فشرده به اقتضای مقام به بیان آنها می پردازیم:
عالمان و متکلمان مسلمان توحید را این گونه تقسیم کرده اند:
1. توحید ذاتی، 2. توحید صفات، 3. توحید در خالقیت، 4. توحید ربوبی، 5. توحید در حاکمیت، 6. توحید در طاعت، 7. توحید در تشریع، 8. توحید در عبادت.
1. توحید ذاتی:
توحید ذاتی یعنی خدای متعال یکی است و برای او نظیر و مانندی نیست. از بارزترین صفات خدای تعالی این است که، یکی است و دومی برایش قابل فرض نیست. این همان چیزی است که در اصطلاح متکلمان به آن توحید ذاتی می گویند و با توحید ذاتی هرگونه مثل و نظیری را از خداوند نفی می کنند.
گاهی نیز از توحید ذاتی این معنا اراده می شود که خدای سبحان یکی است؛ یعنی بسیط است و برای او جزء فرض نمی شود. برای جدایی و فرق گذاشتن بین این دو نوع توحید ذاتی، از توحید اول به توحید احدی تعبیر می کنند که اشاره به این دارد که برای خداوند دومی قابل تصور نیست و از توحید به معنای دوم، اراده می کنند که خداوند دارای اجزاء نیست و بسیط است.
خدای متعال در سوره توحید (اخلاص) به این دو نوع توحید اشاره کرده است. در ابتدای این سوره می فرماید: "قل هو الله احد"؛ بگو: خداوند، یکتا و یگانه است. این همان توحید ذاتی به معنای آن است که خداوند دارای اجزا نیست. و در آخر سوره می فرماید: "و لم یکن له کفواً احد"؛ و برای او هیچ گاه شبیه و مانندی نبوده است؛ یعنی دومی برای خداوند وجود ندارد.
این دو آیه به این معنایی که ذکر کردیم تفسیر شده است، با هدف پیشگیری از لزوم تکرار در آیه.[11]
2. توحید در صفات:
الاهیون در این مسئله اتفاق و اجماع دارند که خداوند متصف به تمام صفات کمال و جمال است؛ مانند علم، قدرت، حیات و ... از صفات ذاتی. اما در چگونگی اتصاف خداوند به این صفات اختلاف دارند.
امامیه معتقدند که صفات خداوند عین ذات اویند. معتزله برآنند که ذات نایب از صفات است، بدون این که صفاتی در خداوند باشد.[12] اما اشاعره می گویند: صفات کمالیه خداوند زاید بر ذات هستند هم از جهت مفهوم و هم از لحاظ مصداق.[13]
این بحث از مباحث عمیق و گسترده کلامی است که این جا فرصت آن نیست و به همین مقدار اکتفا می کنیم.
3. توحید در خالقیت:
دلایل و براهین عقلی به ما می گوید که در جهان هستی هیچ خالقی جز خدای سبحان وجود ندارد. موجودات امکانی، آثار و افعال آنان، حتی انسان و تمام اختراعات و اکتشافاتش حقیقتاً و بدون گزاف گویی مخلوق خداوند هستند. آنچه را که در عالم هستی است تمام مخلوق اویند، منتها برخی بدون واسطه و برخی با واسطه.
این چیزی است که با دلایل و براهین عقلی و نقلی ثابت شده است. از جمله آن ادله است، آیات زیر:
"... بگو: خدا خالق همه چیز است، و اوست یکتا و پیروز".[14]
"خداوند آفریدگار همه چیز است و حافظ و ناظر بر همه اشیا است".[15]
"آری، این است خداوند، پروردگار شما! هیچ معبودی جز او نیست، او را بپرستید...".[16]
در این مسئله (توحید در خالقیت) نیز گروه های کلامی سه گانه (امامیه، اشاعره، معتزله) اختلاف نظر دارند. در این جا اشاعره دیدگاهی در مقابل امامیه و معتزله دارد.
دیدگاه اشاعره در مسئله توحید در خالقیت:
اشاعره می گویند توحید در خالقیت منحصر در خداوند متعال است؛ یعنی در تحقق وجود یک چیز، هیچ چیزی جز خداوند نقش و تأثیری ندارد. غیر خداوند، نه تأثیری در خلقت موجودات دارند و نه خالق اند، نه به طور مستقل و نه به صورت معدات (آماده کننده). بنابراین، اشاعره منکر علیت و معلولیت و تأثیر و تأثر میان موجودات شده اند. آنان گمان کردند، آثار و ظواهر طبیعی تماماً از طرف خداوند افاضه شده اند، بدون این که هیچ گونه رابطه ای بین مظاهر مادی و آثارشان باشد. طبق دیدگاه اشاعره، حرارت آتش از آن جهت است که سنت الاهی بر این است که، حرارت و گرما با وجود آتش ایجاد شود. بدون این که رابطه ای بین آتش و حرارت باشد. همچنین است رابطه میان خورشید و نور. آنان معتقدند که سنت خداوند بر آن قرار گرفته، به دنبال وجود خورشید و ماه نور و روشنایی ایجاد شود، بدون این که در این جا نظام و قانونی به نام علت و معلول حاکم باشد.[17]
در مقابل دیدگاه اشاعره، امامیه و معتزله توحید در خالقیت را به گونه ای دیگر تبیین کرده اند. آنان معتقدند انحصار خالقیت در خدای سبحان معنای دیگری دارد که آن را از غیر خدا نفی می کند، معنایی که متناسب با شأن خداوند است و عقل آن را تأیید و موافق قرآن است، و مباحث علمی در گفت و گوهای انسانی نیز آن را تقویت می کند و آن این است:
خالقیت مستقل که از ذات خدا سرچشمه می گیرد، و تکیه بر چیزی ندارد، منحصر در خداوند است و در این مرحله هیچ چیزی با او شریک نیست. اما غیر از خداوند به اذن او و به امر او و به عنوان جنود الاهی عمل می کنند و تمکین امر الاهی می کنند و عمل اینها از باب علاقه سبب و مسبب و علت و معلول است، مثل آتش و حرارت.[18]
4. توحید در ربوبیت:
توحید در ربوبیت به این معنا است که تدبیر امور عالم تنها منحصراً از آن خداوند است و ربوبیت خداوند عبارت از مدبریت او است نسبت به عالم نه به معنای خالقیت. توحید در ربوبیت اعتقاد به این است که خیر و شر و تدبیر زندگی تماماً از آن خدا است و لو این که در عالم هستی اسباب و مدبراتی است. اما تمام اینها از جنود و عوامل الاهی اند به امر و مشیت او کار می کنند. در مقابل توحید ربوبی، شرک در ربوبیت است. شرک در ربوبیت آن است که انسان تصور کند که در عالم هستی مخلوقاتی هستند که اگرچه مخلوق خدا هستند، اما خداوند تدبیر امور و مسیر انسان در حیات تکوینی و تشریعی اش را به آنها سپرده و بعد از خلقت آنها خود را کنار کشیده و امور عالم را به آنها تفویض نموده است.[19]
5. توحید در حاکمیت:
به معنای انحصار حاکمیت در خداوند است. توحید در حاکمیت از شؤون توحید ربوبی است؛ یعنی ربّ (پروردگار) صاحب و مالک مربوب است. به عبارت دیگر رب خالق و ایجاد کننده همه موجودات از عدم و نیستی است. برای او حق تصرف و تسلط بر نفوس و اموال آنها است و حق ایجاد محدودیت در تصرفات او را دارد، و در جای خود ثابت است که تصرف در اموال و نفوس، احتیاج به ولایت نسبت به مسلط علیه دارد و اگر این ولایت نباشد، تصرف، تصرف عدوانی است.
از آن جا که تمام موجودات در پیشگاه خداوند مساوی و یکسانند و همه مخلوق و محتاج به سوی او هستند، و مالک چیزی حتی وجود خود و افعال و افکار خود نیستند، پس کسی بر کسی دیگر ولایت بالذات و بالاصالت ندارد. بلکه ولایت فقط برای خداوند است که مالک حقیقی انسان و عالم است که وجود و حیات به او ارزانی داشته است.
چنان که خود می فرماید: "در آن جا ثابت شد که ولایت (و قدرت) از آن خداوند بر حق است، او است که برترین ثواب و بهترین عاقبت را (برای مطیعان) دارد".[20]
بنابراین، حاکمیت مخصوص خدای سبحان و منحصر در او است و از مراتب توحید شمرده می شود. به این نوع از توحید (توحید در حاکمیت) ظاهر بسیاری از آیات دلالت دارد:
"... حکم و فرمان، تنها از آن خدا است، حق را از باطل جدا می کند و او بهترین جداکننده (حق از باطل) است".[21]
"... بدانید که حکم و داوری مخصوص او است، و او سریع ترین حسابگران است".[22]،[23]
6. توحید در تشریع:
توحید در تشریع به این معنا است که، حق تشریع و قانون گذاری تنها از آن خداوند است و هیچ کس بدون مراجعه به قرآن و سنت حق آن ندارد که قانون وضع کند.
7. توحید در طاعت:
به معنای انحصار حق طاعت و بندگی در خداوند است؛ یعنی انحصار حق طاعت از شؤون انحصار در ربوبیت است. پروردگار از آن جهت که صاحب انسان، مدبر حیات و ترسیم کننده راه و رسم زندگی او است، برای او حق طاعت و بندگی است، همان گونه که برایش حق حاکمیت است.
پس در عالم هستی مطاع (اطاعت شونده) بالذات، غیر از خداوند، یا کسی که خداوند اطاعت او را واجب کرده باشد، نیست.
به عبارت دیگر، چون تنها خداوند مالک وجود انسان و پروردگار او است، پس اطاعت و بندگی مخصوص او است. منظور از اطاعت این است که انسان وجود خود و آنچه را از نعمت ها که خداوند به او عنایت کرده در مسیری به کار گیرد که مورد رضایت او است. و سرپیچی از این اطاعت دشمنی و ظلم به پروردگار است که عقل آن را تقبیح می کند.[24]
8. توحید در عبادت:
توحید در عبادت یعنی هیچ معبودی غیر از خداوند نیست، این از مسائلی است که مورد اتفاق و اجماع مسلمانان است. خداوند در این باره می فرماید: "ما در هر امتی رسول برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید...".[25]
[1] و غیر آن از مفاهیم؛ مثل مفهوم عدل، حکومت، معاد، حق و... .
[2] نک: منشور جاوید قرآن، سبحانی، جعفر، ج 1.
[3] بقره، 136.
[4] تیسیر الکریم الرحمن فی تفسیر کلام المنان، عبدالرحمن بن ناصر السعدی، ص 70 – 71.
[5] انبیاء، 32.
[6] احکام القرآن، جصاص، ج 1، ص 33.
[7] اعراف، 54.
[8] سبحانی، جعفر، الالهیات، ج 1، ص 409.
[9] تیسیر الکریم الرحمن، ص 37.
[10] امامیه، معتزله و اشاعره.
[11] الالهیات، ج 1، ص 355.
[12] مقالات الاسلامین، ج 1، ص 225؛ نک: سبحانی، جعفر، محاضراته فی الملل و النحل، ج 2، فصل 6.
[13] اشعری، اللمع، ص 30.
[14] رعد، 16.
[15] زمر، 62.
[16] انعام، 102.
[17] این خلاصه دیدگاه اشاعره است. برای اطلاع بیشتر، نک: ملل و نحل، ج 2.
[18] این نظریه محتاج بیان مفصل است، به کتاب های مختص این موضوع مراجعه کنید.
[19] الالهیات، ج 1، ص 403 – 415.
[20] کهف، 44.
[21] انعام، 57.
[22] انعام، 62.
[23] الالهیات، ج 1، ص 417 – 421.
[24] همان، ص 425 – 428.
[25] نحل، 36.