لطفا صبرکنید
199509
- اشتراک گذاری
از قرنها پیش در هندوستان نظریهای به نام "تناسخ" طرح شد که از برگشت ارواح و بازگشت مکررشان به دنیا سخن میگفت. این نظریه با گذشت زمان، رفته رفته توجه عده زیادی از مردم جهان را به خود جلب کرد و حتی کسانی به عنوان یک عقیدۀ مذهبی به آن دل بستند. در خلال این مدت متمادی دانشمندان بزرگ این مطلب را مورد بحث و انتقاد قرار دادند و چندین دلیل بر بطلان آن اقامه نمودند.
اسلام، بازگشت ارواح به دنیا در قالب یک شخص دیگر یا یک موجود جاندار برای انجام کارهای خوب و به دست آوردن شرایط همزیستی با ارواح را قبول نداشته و صریحا آنرا رد میکند. قرآن در اینباره میفرماید: "چون یکیشان را مرگ فرا رسد گوید: پروردگارا، فرمان ده مرا به دنیا باز گردانند، شاید کارهای نیکی را که در گذشته ترک کرده بودم،(در حیات آینده) انجام دهم،(پاسخ داده میشود): هرگز، این سخنی است (بیاساس) که گوینده خود میگوید (و به آن ترتیب اثر داده نمیشود) و از پی (مرگ) اینان عالم برزخ است تا روزی که قیامت فرا رسد و از قبرها بر انگیخته شوند".
امام رضا(ع) میفرماید: "کسی که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد، به خدای تعالی کفر ورزیده و بهشت و دوزخ را غیر واقعی تلقی کرده است.
بر اساس مکتب پیامبران الاهی(ع) با مرگ انسان روح آدمی از بدن جدا شده، به عالم برزخ منتقل میگردد و در آن سرای، به حیات خویش ادامه میدهد. اگر از نیکان باشد از پاداش اعمال خوب خود در آن عالم بهرهمند میشود، اما اگر از بدان باشد به کیفر کارهای ناپسند خویش میرسد، تا زمانی که قیامت برپا شود. طبق تعالیم پیامبران(ص)، قضای الاهی بر این تعلق گرفت که روح بشر پس از مرگ، دوباره به دنیا باز نگردد و زندگی جدیدی را در این جهان آغاز نکند، بلکه در برزخ بماند تا قیامت بر پا شود، و به سرای جاودان آخرت منتقل شود.
تناسخ
از قرنها پیش در هندوستان نظریهای به نام "تناسخ" طرح شد که از برگشت ارواح و بازگشت مکررشان به دنیا سخن میگفت. این نظریه با گذشت زمان، رفته رفته توجه عدۀ زیادی از مردم جهان را به خود جلب کرد، آنرا یک امر واقعی پنداشتند و حتی کسانی به عنوان یک عقیدۀ مذهبی به آن دل بستند. در خلال این مدت متمادی دانشمندان بزرگ این مطلب را مورد بحث و انتقاد قرار دادند و چندین دلیل بر بطلان آن اقامه نمودند.
طرفداران تناسخ معتقدند؛ روح دو گروه از انسانها به دنیا باز نمیگردد: اوّل آنان که در مسیر سعادت به کمال نهایی رسیدهاند که پس از مرگ به کمال مطلق نایل میآیند. اینان کمبودی ندارند تا بخواهند دوباره به دنیا باز گردند و کاستیهای زندگی گذشته خویش را با سعی و عمل جبران کنند.
دستۀ دوم آنان که در حد بالای شقاوت قرار دارند. اینان نیز به دنیا بازنمیگردند؛ زیرا در ایام زندگی آنچنان به انحراف گراییده و راه سعادت را به روی خود بستهاند که دچار سقوط ابدی گردیده و نمیتوانند با بازگشت به دنیا، گذشتۀ ننگین خویش را جبران نمایند و به سعادت و کمال گرچه نسبی و محدود باشد برسند.
آنان بر این باورند که تناسخ و بازگشت به دنیا مخصوص دستۀ سوم است؛ یعنی گروههای متوسط که بین تکامل یافتگان سعادتمند و ساقط شدگان شقاوتمند هستند، اینان وقتی از دنیا میروند دوباره روحشان به دنیا بازمیگردد و به تناسب خلق و خوی متفاوتی که دارند با شکلهای مختلف و گوناگون به دنیا برمیگردند؛ از اینرو برای هر شکلی نام مخصوصی گذاشتهاند. اگر به صورت انسان عود کند آنرا "نسخ" و اگر به صورت حیوان عود کند، "مسخ" و اگر روح انسان در نباتات(گیاهان) حلول کند، "فسخ" و اگر روح آدمی به جماد تعلق گیرد "رسخ" مینامند.
معتقدان به تناسخ عقیده دارند که در پارهای از موارد، برگشت ارواح به دنیا برای جبران کاستیها و به منظور کمال نفس و نیل به مدارج عالی انسانی است. آنان همچنین میگویند: یکی از علل بازگشت ارواح به دنیا این است که خوبان در زندگی، دوباره از پاداش اخلاق حمیده و اعمال پسندیده خویش برخوردار گردند و بدان نیز کیفر خوی ناپسند و رفتار زشت خود را ببینند؛ چون بسا افرادی که با سجایای انسانی زیست کرده و عمرشان به پاکی طی شده، اما همواره گرفتار محرومیتهای گوناگون بوده و دوران حیاتشان با فقر و تنگدستی، یا دردها و بیماری سپری گردید. اینان در زندگی بعد به پاداش اخلاق پسندیده خود نایل میشوند و از نعمت رفاه و سلامت جسم برخوردار میگردند و چه بسیار افرادی که در زندگی پیشین دارای اخلاق زشت و رفتار ناپسند بودند و مردم از دست آنان رنجیدهاند و از انواع نعمتها بهرهمند بودند. ارواح اینان در زندگی بعد به تناسب اخلاقشان، به صورت حیوانات و حشرات، نباتات، جمادات و یا انسانهای ناقص، معلول، بیمار و مطرود جامعه بازمیگردند و در هر صورت گرفتار عذاب روحی و جسمی هستند.
اسلام و تناسخ
اسلام، بازگشت ارواح به دنیا در قالب یک شخص دیگر، یا یک موجود جاندار برای انجام کارهای خوب و به دست آوردن شرایط همزیستی با ارواح را قبول نداشته و صریحا آنرا رد میکند. قرآن کریم در اینباره میفرماید: "چون یکیشان را مرگ فرا رسد گوید: پروردگارا، فرمان ده مرا به دنیا باز گردانند، شاید کارهای نیکی را که در گذشته ترک کرده بودم،(در حیات آینده) انجام دهم،(پاسخ داده میشود): هرگز، این سخنی است (بیاساس) که گوینده خود میگوید (و به آن ترتیب اثر داده نمیشود) و از پی (مرگ) اینان عالم برزخ است تا روزی که قیامت فرا رسد و از قبرها بر انگیخته شوند".[1]
در حالیکه طبق نظر آنهایی که به تناسخ عقیده دارند قیامت، رسیدگی به حسابها، بهشت و دوزخ و خلاصه ثواب و عقاب عالم آخرت، جایگاه واقعی خود را از دست میدهد و جایی برای او باقی نمیماند؛ زیرا آنها میگویند اکثر قریب به اتفاق نوع بشر پیوسته پس از مرگ به دنیا بازمیگردند و هر نوبت پاداش یا کیفر اعمال خویش را در دنیا میبینند. چنین نظری با اساس تعالیم پیامبران الهی تنافی دارد و بر خلاف ضرورت دین مقدس اسلام است، و امامان شیعه صریحا آنرا کفر خوانده اند. مأمون به امام رضا(ع) عرض کرد: دربارۀ کسانی که معتقد به تناسخاند چه میفرمایید؟ حضرت در پاسخ فرمود: "کسی که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد، به خدای تعالی کفر ورزیده و بهشت و دوزخ را غیر واقعی تلقی کرده است".[2]
امام صادق(ع) نیز راجع به اهل تناسخ فرمود: "اینان پنداشتهاند که نه بهشت و نه جهنمی است، و نه برانگیختن و زنده شدن است. قیامت در نظر آنان عبارت از این است که روح از قالبی بیرون رود و در قالب دیگری وارد شود. اگر در قالب اول نیکوکار بود بازگشتن در قالبی برتر و نیکوتر، در عالیترین درجۀ دنیا خواهد بود، اما اگر بدکار، یا نادان بود، در پیکر بعضی از چهارپایان زحمتکش و باربر که حیاتشان با رنج و زحمت طی میشود، مستقر میگردد، یا در بدن پرندگان کوچک و بد قیافهای که شبها پرواز میکنند و به گورستانها علاقه و انس دارند جای میگیرد".[3]
البته، باید توجه داشت که مسئلۀ تناسخ و بازگشت ارواح به دنیا، نه فقط مخالف مکتب پیامبران الهی و موجب کفر به خدا و نفی معاد و انکار ثواب و عذاب عالم آخرت است، بلکه از نظر علمی نیز دانشمندان و فلاسفه آنرا مطرود و مردود شناخته و دلایلی بر ابطال آن آوردهاند.
صدر المتألهین میگوید: "... نفس در اولین مرحلۀ تکوین، درجهاش درجۀ طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالی ماده، ترقی میکند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابر این، وقتی نفس در مرحلهای از قوه به فعلیت میرسد هر چند آن فعلیت ناچیز باشد، محال است دوباره به قوۀ محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همانطور که قبلاً اشاره شد، صورت و ماده، شیء واحدی هستند که دارای دو جهت فعل و قوّهاند و با هم مسیر حرکت استکمالی را میپیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصی نایل میشوند. بنابراین، محال است روحی که از حد نباتی و حیوانی گذشته، به مادۀ منی و جنین تعلق بگیرد.[4]
مشکل دیگر نظریۀ تناسخ این است که، چگونه میتوان به "این همانی" میان شخص در زمان t2 که بر حسب ادعا همان شخص در زمان t1 است حکم کرد؟ هر یک از ما در طول زندگی خویش، مراحل متعددی را پشت سر میگذارد که خصوصیات جسمانی و روانشناختی آن عین یکدیگر نیست، اما حلقههایی، مانند خاطرهها برای پیوند مراحل تصور است و همین حلقهها صحت حکم را بر وحدت شخص امضا میکند. اما در نظریهی تناسخ، به چه دلیل میتوان بر یکی بودن روح در دو زمان t1 و t2 حکم کرد؟ اگر ملاک استمرار خاطره باشد، در اکثر قریب به اتفاق - که طبق نظریۀ تناسخ اکثر افراد جامعه در چرخۀ تناسخ قرار میگیرند-، فرد هیچ خاطرهای از زندگی گذشته خود ندارد و اگر ملاک استمرار جسمانی است، باز در فرضیۀ تناسخ مصداقی ندارد؛ چرا که بر اساس این نظریه، فرد گاهی به صورت زن و گاهی به صورت مرد، گاهی در نوع بشری و گاه در نوع حیوانی به دنیا میآید و اگر ملاک مشابهت گرایشهای روانشناختی باشد، ثنویت فرد "الف" و فرد "ب" که در یک زمان از همین مشابهت برخوردارند، قابل توجیه نیست. به تعبیر دیگر، مشکل چنین مطرح میشود که چه مقدار مشابهت در خصوصیات روانی لازم است تا حکم به وحدت دو نفر مفروض شود؟ پس استمرار هویت شخصی در دو زمان مفروض امکانپذیر نیست.[5]
عوامل پیدایش نظریهی تناسخ
در اینجا مناسب است به برخی از عوامل پیدایش این نظریه اشاره شود:
الف) عوامل فکری و فلسفی:
- انکار رستاخیز و جهان دیگر،
جمعی چون به جهان دیگر عقیده نداشتند و شاید آنرا محال میپنداشتند، و از طرفی عدم پاداش نیکوکاران و بدکاران را مخالف "عدالت" خداوند میدیدند؛ لذا معتقد شدند که روح نیکوکاران مجدداً به بدن دیگری، در همین جهان که از بدن نخستین به مراتب خوشبختتر است، بازمیگردد و پاداش اعمال نیک گذشته خود را میبیند و روح بدکاران به بدنهایی که در رنج و زحمت به سر میبرند و یا ناقص الخلقه هستند بازگشته، کیفر اعمال بد خود را خواهند دید. در حقیقت بدین وسیله شستوشو میشوند و تکامل مییابند.
- توجیهی برای فلسفۀ خلقت کودکان بیمار و معلول،
جمعی دیگر، از مشاهدۀ پارهای از کودکان معلول و بیمار به این فکر فرو میرفتند که این کودکان که گناهی نکردهاند؛ چرا خداوند آنها را به این صورت آفریده و مبتلا ساخته است، حتماً ارواحی که در اینها هست، ارواح افراد شریر و گناهکار و متجاوزی بود که برای دیدن کیفر اعمال خود به این صورت درآمده و مجدّداً به این جهان برگشتهاند تا رنج ببرند!
ب) عوامل روانی:
- جبران شکستها و ناکامیها در زندگی،
به نظر میرسد یکی از علل روانی این عقیده، شکستهای گوناگونی بود که بسیاری از افراد در زندگی خود با آن مواجه میشدند. واکنش روانی آن شکستها و ناکامیها به صورتهای گوناگونی بروز میکرد. گاهی به صورت "درونگرایی" و پناه بردن به تخیّلات و پیدا کردن گمشده خود در عالم خیال، آنچنانکه در بسیاری از شعرا دیده میشود، آنها هنگامی که محبوب گریزپای خود را در این جهان نمییافتند، با نقش رخ او که در عالم خیال، در وسط "جام" میافتاد، دلخوش بودند! عدّهای هم بازگشت به زندگیی جدید در این جهان را وسیلهای برای تسکین افکار پریشان خود قرار میدادند.
این افراد شکست خورده، برای جبران شکستها و ناکامیهای خود چنین میپنداشتند که بار دیگر روح آنها در کالبد دیگری در این جهان قدم میگذارد و به آرزوی دل در آن زندگی جدید خواهند رسید.
- توجیه اعمال خشونتآمیز
یکی دیگر از عوامل روانی این عقیده، این بوده است که اعمال خشونتآمیز خود را در انتقام جوییها توجیه کنند؛ مثلاً اعراب زمان جاهلیّت که در موضوع ارضای حسّ انتقامجویی پافشاری و سرسختی عجیبی داشتند و ممکن بود کینهتوزی را نسبت به شخص یا قبیلهای از پدران و نیاکان خود به ارث ببرند، گاهی برای توجیه انتقامجویی وحشیانۀ خود، دست به دامان این عقیده میشدند. آنها عقیده داشتند هنگامی که یکی از افراد قبیلۀ آنها به قتل برسد، روح او در قالب پرندهای شبیه به "بوم" که آنرا "هامه" مینامیدند، قرار میگیرد و پیوسته در اطراف جسد مقتول دور میزند و نالۀ وحشتزایی سر میدهد و هنگامی که او را در قبر میگذارند، در اطراف قبر او گردش میکند و مرتّباً فریاد میزند "اسقونی! اسقونی"؛ یعنی سیرابم کنید... سیرابم کنید! و تا خون قاتل ریخته نشود نالۀ غمانگیز او خاموش نخواهد شد.
در پایان توجه به این نکته ضروری است که اعتقاد به رجعت(که یکی از عقاید حقه شیعه است) با اعتقاد به تناسخ فرق دارد؛ چون در رجعت روح با حفظ کمالات اولی و در همان قالب بدن قبلی بر میگردد و به همین جهت مستلزم اعادۀ معدوم و یا تبدیل و بازگشت فعلیت به قوه نیست، بر خلاف تناسخ که روح بعد از رسیدن به فعلیت و طی نمودن مراحل کمال مادی و طبیعی، در قالبهای دیگر برمیگردد.[6]
[1]. مؤمنون، 99 ـ 100.
[2]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج 2، ص 202، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.
[3]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق، مصحح، خرسان، محمد باقر، ج 2، ص 344، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق.
[4]. صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، مصحح، آشتیانی، جلال الدین، ص 234، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1360ش.
[5]. معارف اسلامی، نهاد نمایندگی، ص 175.
[6]. «سرانجام روح بعد از مرگ»، 7803؛ «تناسخ و ارتباط با ارواح»، 8268؛ «تناسخ در روایات»، 12240؛ «تناسخ در هیپنوتیزم و عرفان»، 15513.