جستجوی پیشرفته
بازدید
18207
آخرین بروزرسانی: 1398/05/13
خلاصه پرسش
آیا مسئله اختیار با مهر نهادن خدا بر قلوب تبه‌کاران، منافات ندارد؟
پرسش
این‌که انسان از دیدگاه اسلام مختار است و از طرف خداوند بر قلب و سمع و بصر عده‌اى مهر می‌زند «ختم الله على قلوبهم» آیا اختلاف و ناسازگارى میان‏ این دو مطلب وجود ندارد؟
پاسخ اجمالی

در آیات فراوانى، سخن از مُهر نهادن بر دل و چشم و گوش کافران و منافقان و واژگونى و گمراهى جان‌هاى گنه‌کاران و تبه‌کاران به میان آمده است.

«ختم» و «طبع» به معناى پایان یافتن، مُهر نهادن، نقش نمودن و چاپ کردن و اشیا را به شکل خاصّ در آوردن است.

«قلب» گاه به معناى جزء و عضو خاصى از بدن به کار می‌رود(قلب جسمانى) و گاه مراد از آن، همان نفس و روح و جان و... می‌باشد(قلب روحانى و معنوى).

ختم و طبع الهى بر قلوب(روحانى و باطنى) برخى انسان‌ها، به معناى هدایت‌ناپذیرى و بسته شدن دل‌هاى آنان از درک و فهم معارف الهى و بازنگشتن به نیکى و خوبى است.

مهر و طبع بر قلب و سمع و بصر عده‌اى از طرف خداوند، نتیجه عملکرد اختیارى خود آنها و در پى هشدارهاى مکرر الهى و عدم توجه آنها به این هشدارها است. به‌علاوه؛ اگرچه بر قلب و سمع و بصر آنها مهر نهاده می‌شود، لکن مختوم و مطبوع شدن قلب و بسته شدن و واژگونى دل، مراتب و درجاتى دارد؛ اگر به گونه‌اى باشد که سیاهى و ظلمت گناه و عناد و... تمام قلب را بپوشاند، هرگز به نیکى و هدایت باز نمی‌گردند. هرچند بازگشت به روشنایى و هدایت امرى محال و غیر ممکن نخواهد بود و تا دم مرگ امکان تغییر و تحول وجود دارد؛ در نتیجه اختیار ار آنها سلب نشده و به اختیار خود، هم می‌توانند به سیره خود عمل کنند و هم می‌توانند با اراده و عزمى راسخ - اگر چه مشکل و سخت است - راه خود را تغییر دهند، و به راه هدایت درآیند و از رهنمودهاى الهى بهره گیرند تا به سعادت نهایى دست یابند.

به دیگر سخن؛ به هر میزانى که دل آدمى به زنگار گناه آلوده گردد، واژگون و مختوم و مطبوع گشته، به همان اندازه از فهم آیات الهى و استفاده از هدایت و نور الهى محروم می‌گردد و واژگونى و بسته شدن دل، اختصاص به کافران و منافقان ندارد.

پاسخ تفصیلی

در ابتدا، به ترجمه دو آیه از آیات قرآن کریم پرداخته و پس از آن، پاسخ سؤال را بیان خواهیم نمود.

  1. «ان الذین کفروا سواء علیهم ءَانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة و لهم عذاب عظیم»؛[1] کسانى که کافر شدند براى آنها برابر است که آنان را بترسانى یا نترسانى، ایمان نخواهد آورد. خدا بر دل‌ها و گوش‌هاى آنان مهر نهاده و بر چشم‌هاى آنها پرده افکنده و عذاب دردناکى در انتظار آنها است.
  2. «... و طبع الله على قلوبهم فهم لایعلمون»؛[2] و خدا بر دل‌هایشان مهر نهاده است، پس ایشان نمی‌دانند.

معناى ختم، طبع و قلب

«ختم»؛ در مقابل «فتح» (آغاز کردن و گشودن شى‏ء) و به معناى کامل کردن یا رسیدن به پایان آن است. سرّ این‌که از ختم در زبان فارسى به «مُهر کردن» یاد می‌شود، آن است که مهر کردن نامه نشانه پایان آن است. نامه آن‌گاه مهر می‌شود که پایان یافته باشد و دیگر چیزى نمی‌توان به آن اضافه کرد.[3]

«طبع»؛ به معناى مهرزدن(معنایى نزدیک به معناى ختم) و منقوش نمودن و چاپ کردن و اشیا را به شکل خاص(سکّه و درهم) در آوردن است.[4]

«قلب»؛ در قرآن کریم، به معناى مختلفى آمده است؛ مانند روح، دل، نفس و عقل و علم و...،[5] لکن به طور کلى می‌توان گفت انسان داراى دو گونه قلب است: قلب جسمانى و قلب روحانى(و معنوى).[6] قلب جسمانى در اصطلاح فیزیولوژى و نیز محاورات عرفى، آن اندام گوشتى صنوبرى شکلى است که در بدن وظیفه گردش و تصفیه خون را بر عهده داشته و در اغلب انسان‌ها در طرف چپ قفسه سینه قرار دارد. و قلب روحانى، همان روح و روان انسان است.[7] لکن در اصطلاح اخلاقى و عرفانى و در فرهنگ قرآنى و روایى، قلب به معناى دوم است و یکى از کانال‌هاى دریافت الهامات و وحی‌هاى الهى و کسب معارف و شهود تجلیلات حق به حساب آمده و کانون عواطف و احساسات و خاستگاه نیات و امیال متعالى انسان می‌باشد.

وجه اشتراک این دو کاربرد را این‌گونه ذکر کرده‌اند: «قلب» در لغت به معناى «دگرگونى و زیر و رو شدن» است و چون قلب گوشتى وظیفه زیر و رو کردن خون و تصفیه و تقلیب و گردش آن‌را به عهده دارد، به قلب موسوم شده است و نیز چون عواطف و نیات انسان دائماً در حال تحول و دگرگونى و انقلاب است، کانون و خاستگاه آن قلب نامیده می‌شود.[8]

ختم و طبع الهى بر قلوب

در قرآن کریم از هدایت ناپذیرى و بسته بودن دل‌هاى کافران و منافقان و معاندان، تعبیرهاى گوناگونى آمده است؛ مانند: ختم، طبع، صَرْف، قفْل، مَرَض، رَیْن و... .[9]

البته بسته شدن و واژگونى دل، اختصاص به کافران و منافقان ندارد، بلکه به هر میزانى که دل آدمى به زنگار گناه آلوده گردد، واژگون و مختوم و مطبوع گشته و به همان اندازه از فهم آیات الهى محروم می‌گردد.[10]

بنابراین، مراد از طبع و مهر بر قلوب، بسته شدن این کانال دریافت ایمان و معارف و الهامات الهى است و نحوه آن با استفاده از روایت ذیل روشن می‌شود:

زراره از امام باقر(ع) روایت کرده که فرمود: «بنده‌اى نیست مگر در دل او نقطه سفیدى است، و چون گناهى انجام دهد، نقطه سیاهى در آن پیدا می‌شود، سپس اگر توبه کرد، آن سیاهى از بین می‌رود و اگر به گناه ادامه دهد، بر آن سیاهى افزوده شود چندان‌که آن سفیدى را بپوشاند و چون سفیدى پوشیده شود، صاحب آن هرگز به نیکى و خوبى باز نمی‌گردد و این است مراد از فرموده خداوند عزّ و جلّ "نه چنین است [که گفته‌هاى ما افسانه و دروغ باشد تا اینها به آن اقبال نکنند] بلکه آنچه را که دائماً در حال کسب آن بودند، بر دل‌هایشان مهر [زنگار] زده است [و اینها قابلیت فهم و ارشاد را از دست داده‌اند]" [11]».[12]

عواملى موجب پیدایش زنگار بر قلب می‌گردد. در آیات کریمه قرآن امور ذیل به عنوان اسبابى که منتهى به طبع و مهر بر قلوب می‌شوند، به حساب آمده‌اند: کفر،[13] غفلت و تغافل دایمى،[14] پیمان‌شکنى و فسق،[15] لجبازى و تحریف کلام الهى،[16] هواپرستى و عمل بر خلاف علم،[17] فساد در زمین و قطع رحم.[18]

بنابراین، آمدن این حجاب‌ها و موانع بر قلب و سمع و بصر نتیجه عملکرد اختیارى خود انسان است و ختم و طبع الهى، کیفرى است نه ابتدایى؛ زیرا بین اعمال و نیات و افکار انسان و نتایج و ثمرات مترتبه بر آنها رابطه‌اى ضرورى و حتمى برقرار است و گریز و گزیرى از آن نیست.

لکن انتساب آن به خداوند، بدان جهت است که این رابطه علّى و معلولى بین افعال و نیات و افکار انسان با نتایج آنها، از مقدرات و قضاهاىِ حتمى خداوند و غیر قابل تغییر است، مگر آن‌که عاملى دیگر مثل: توبه یا تنبّهات الهى و یا بلایا و مصائب و یا نفس صاحب نفَسى مثل اولیاى الهى، بر او تأثیر نهاده و به تدریج او را متحول نماید و زنگار را از قلبش بزداید و دوباره قابلیت هدایت را به آن افاضه کند.

به عبارت دیگر؛ قضا و قدر الهى، چیزى جز قوانین حاکم بر عالم هستى و ضرورت پیدایش معلول در پى حصول علت تامه نیست. و در افعال اختیارى انسان، اراده و قصد و نیت او از مهم‌ترین اجزاى علل تامه براى پیدایش افعال ارادی‌اش به حساب می‌آید. وقتى فعلى از انسان صورت می‌پذیرد، آثار آن بر روح و روانش مترتب می‌شود و هیچ گریزى از آن نیست؛ از این‌رو اگر خود او موجبات طبع و مهر را فراهم نمود، به حکم قانون هستى، آثارش گریبان او را خواهد گرفت.

با توجه به آنچه گذشت، معلوم می‌گردد:

  1. طبع و مهر بر قلوب، نتیجه عملکرد اختیارى انسان است.
  2. از آن‌جا که مهر بر قلوب، بر اساس نظام قضا و قدر الهى، مترتب می‌گردد، منسوب به خداوند است.
  3. انسانى که بر قلبش زنگار نشسته، ممکن است خطاهاى گذشته را تکرار کند و هر چه بیشتر بر این زنگار بیفزاید، اما این مداومت و استمرار با اختیار خود او صورت می‌گیرد.
  4. اگرچه بازگشت به مسیر صحیح براى انسان گنه‌کار که زنگار قلبش را پوشانده، بسیار مشکل است و امرى بعید به نظر می‌رسد،[19] ولى محال نیست و امکان آن همیشه وجود دارد. او می‌تواند با اختیار خود و با اراده راسخ، در زدودن زنگارها تلاش نماید.[20] به دیگر سخن؛ اگر جان و دل کافر و منافق و... چنان مطبوع و مختوم و سیاه و واژگون گردد که نقطه سفیدى در آن باقى نماند، به تعبیر قرآن کریم، کارش تمام شده و امید هدایت نخواهد بود،[21] و او با سوء اختیار خویش در مسیر هدایت و روشنایى قرار نگرفته و باب توبه را به روى خود بسته است.

 


[1]. بقره، 7؛ ر.ک: انعام، 46؛ جاثیه، 23؛ شورى، 24.

[2]. توبه، 93؛ ر.ک: توبه، 87؛ نساء، 155؛ نحل، 108؛ محمد، 16؛ اعراف، 100؛ یونس، 74.

[3]. ر. ک: جوادى آملى، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج 2، ص 223، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ سوم، 1381ش.

[4]. ر. ک: راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ذیل ماده «طبع» و «ختم».

[5]. مفردات الفاظ القرآن، ذیل ماده «قلب».

[6]. ر. ک: تفسیر تسنیم، ج 2، ص 227 - 228.

[7]. مطهرى، مرتضى، آشنایى با قرآن، تفسیر سوره حمد، ص 79.

[8]. ر. ک: مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج 3، ص 395 – 403، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ دوم، 1378ش.

[9]. ر. ک: تفسیر تسنیم، ج 2، ص 227.

[10]. همان، ص 234.

[11]. مطففین، 14.

[12]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، تهران، ج 2، ص 273، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.

[13]. بقره، 88.

[14]. اعراف، 179.

[15]. اعراف، 102؛ مائده، 13.

[16]. بقره، 67 - 74.

[17]. جاثیه، 23.

[18]. محمد، 22.

[19]. شاید تعبیر «هرگز به خوبى برنمی‌گردد» که در روایت بالا ذکر شد، اشاره به همین صعوبت داشته باشد.

[20]. ر. ک: جوادى آملى، عبدالله، مبادى اخلاق در قرآن، ص 83 – 103، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ سوم 1379ش.

[21]. ر. ک: آشنایى با قرآن، تفسیر سوره حمد، ص 79.

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

  • امیدبخش‌ترین آیه قرآن کدام است؟
    19920 تفسیر 1393/12/26
    قرآن کریم سرشار از آیات مژده و امید است. اما در این‌که کدام‌یک از آیاتش امید بیشتری به مؤمنان می‌دهد، سخن پیشوایان دین در این زمینه متفاوت است که شاید این تفاوت، ناظر به جنبه‌های مختلف امیدبخشی‌ باشد: ۱. ابوحمزه ثمالی می‌گوید؛ از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) ...
  • انصار چه کسانی بودند؟
    38930 تاريخ بزرگان 1388/12/03
    "انصار" جمع ناصر، از ریشه "نصر" به معنای یاوران است. در صدر اسلام به ساکنانمسلمانمدینهو اطرافآن، به ویژه افراد دو قبیلهاوسوخزرج،انصار گفته می‌شد؛ چرا که آنان به یاریپیامبر اسلام (ص)ومسلمانان مهاجر مکیو نقاط دیگر پرداختهبودند و در نشر ...
  • منظور از مباحات عامه، اباحه تملک و اباحه انتفاع چیست؟
    19535 General Terms 1393/04/17
    مباح بودن به معنای حلال بودن است. اموالى که متعلق حق هیچ‌کس نیست، در فقه از آنها با عنوان «مباحات عامّه» یا «مشترکات و منافع عامّه» تعبیر شده است. چیزهایى که شارع آنها را براى همه مشترک یا مباح قرار داده است، دو قسم است: 1. ...
  • هجوم‌آورندگان به خانه حضرت فاطمه(س) چند نفر بودند و چه افراد سرشناسی در میان آنان حضور داشتند؟
    31035 تاریخ 1394/07/14
    بنابر تحقیق و جست‌وجو در منابع حدیثی و تاریخی؛ به صورت پراکنده در نقل‌های مختلفی که درباره این بی‌حرمتی نقل شده است، نام تعدادی از افراد که به خانه حضرت فاطمه(س) هجوم آورده، یا دستور هجوم دادند وجود دارد. البته مشخص نیست که تعداد دقیق آنان چند نفر ...
  • گزارش‌های تاریخی موجود پیرامون شخصیت حر بن یزید ریاحی که در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسید، را ارائه کنید؟
    33792 تاريخ بزرگان 1394/07/21
    یکی از افرادی که نامش در میان شهدای کربلا و یاران امام حسین(ع) جاودانه ماند، و مُهر شهادت وی در درگاه الهی ثبت شد، «حُرّ بن یزید ریاحی» است.نسب حر بن یزیدنسب حر را چنین ذکر کرده‌اند: «حر بن یزید بن ناجیة بن قَعنَب،
  • حدیث حارث همدانی در مورد حاضر شدن امام علی(ع) بر بالین محتضر را چگونه ارزیابی می¬کنید؟
    26219 درایه الحدیث 1392/04/27
    حاضر شدن پیامبر اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) از جمله حضرت علی(ع)، هنگام مرگ، نزد تمامی انسان‌ها حتی کسانی که بر دین‌های دیگر می‌باشند از اموری است که اخبار مستفیضه بر آن دلالت دارد.[1] البته در نحوه و چگونگی این حضور سخنانی بیان شده است ...
  • حروف مشبهة بالفعل چه ویژگی‌هایی دارند؟
    23986 لغت شناسی 1397/08/26
    بر اساس نظر مشهور ادباء، حروف مشبهة بالفعل پنج حرف بوده[1] که بر سر مبتدا و خبر وارد می‌شوند. این حروف عبارت‌اند از: إنَّ، أنَّ، لیت، لکنَّ، لعلَّ. عمل اصلی این حروف، منصوب نمودن مبتدا به عنوان «اسم» و مرفوع نمودن خبر به عنوان ...
  • فرق بین «صراحت» و «ظهور» چیست؟
    15284 مبانی فقهی و اصولی 1390/12/22
    دلالت یک عبارت بر مقصود گوینده، گاهی آن قدر صریح است که احتمال خلاف در آن منتفی است. در این جا می گویند عبارت نص و صریح است، اما گاهی دلالت یک عبارت بر قصد گوینده صریح نیست، بلکه معانی متعدد از آن محتمل است، ولی در ...
  • آیا کلمه «حضرت» در روایات نیز به کار برده شده است؟
    14525 لغت شناسی 1394/01/22
    کلمه «حضرت» در لغت به معنای «حضور» و «نزد» می‌باشد.[1] این کلمه در عربی به صورت «حضرة» نوشته می‌شود. مثلاً وقتی می‌گوییم: «حضرت امام صادق(ع)» در روایات نیز به کار برده شده است که فارسی زبانان به عنوان احترام و ادب قبل از اسامی ...
  • افطاری دادن در کدام روز برابر مهمان کردن صد هزار پیامبر، امام و شهید است؟
    23611 حدیث 1392/10/28
    اطعام نمودن و غذا دادن به برادران دینی از کارهایی است که در اسلام مورد تأکید قرار گرفته و برای آن اجر و پاداش فراوانی قرار داده شده است. اما متن موجود در پرسش، تلفیق و خلط دو روایتی است که هر کدام دارای خاستگاه مخصوص به خود ...

پربازدیدترین ها