لطفا صبرکنید
بازدید
43267
43267
آخرین بروزرسانی:
1394/09/22
کد سایت
fa67704
کد بایگانی
81802
نمایه
شخصیت امحکم و لعن او توسط امام صادق(ع)
طبقه بندی موضوعی
تاریخ|درایه الحدیث|امام صادق ع|تبری و لعن
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی|شخصیتها
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
امحکم دختر ابوسفیان چه شخصیتی بود که توسط امام صادق(ع) پس از هر نماز واجب، لعن میشد؟
پرسش
در حدیثی آمده است: «امام صادق ع پس از هر نماز؛ امّ الحکم؛ خواهر معاویه و دختر ابوسفیان را لعنت میکردند»؛ کافی، ج 3، ص 342 . امّ الحکم که بود و به چه دلیل مستحقّ لعنت امام ع گردیده است؟
پاسخ اجمالی
«امالحکم» دختر ابوسفیان و هند است که از پدر و مادر با معاویه یکی بود.[1] او همچنین خواهر ناتنی «امحبیبه» همسر پیامبر اسلام(ص) بود که تنها در پدر با هم مشترک بودند.[2]
وی ابتدا با «عیاض بن غنم فهری» ازدواج کرد.[3] زندگی این دو پابرجا بود تا اینکه عیاض مسلمان شد و پیش پیامبر اسلام(ص) رفت. اسلامِ عیاض همزمان با صلح حدیبیه و قبل از فتح مکه بود.[4] با مسلمان شدن عیاض این دو از یکدیگر جدا شدند که در بخش بعدی به آن میپردازیم.
پس از جدایی از عیاض، امحکم با «عبدالله بن عثمان ثقفی» ازدواج کرد.[5] از این ازدواج، فرزندی به نام عبدالرحمن به دنیا آمد[6] که معمولاً با نسبت به مادرش «عبدالرحمن بن امحکم» شناخته میشود.[7]
عبدالرحمن بن امحکم، در زمان حکومت معاویه، مدتی والی کوفه شد.[8] مردم از او ناراضی بودند و در نتیجه معاویه او را برکنار کرد.[9] سپس مدتی والی مصر گردید.[10] در مصر مشکلاتی به وجود آمد که موجب شکایت برخی مصریان پیش معاویه شد؛ اما با دفاع امحکم، غائله تمام شد.[11]
ارتداد امحکم
آیهای از قرآن میگوید: «اگر برخى از همسران شما با پیوستن به کفار از دست شما رفتند [و کافران مهریه مورد مطالبه شما را ندادند] و شما غنیمتى یافتید، پس به کسانى که همسرانشان را [به خاطر پیوستن به کفار] از دست دادهاند معادل مهریهاى که دادهاند از غنایم بپردازید، و از خدایى که به او ایمان دارید پروا کنید».[12]
بسیاری از مفسران شیعه و اهل سنت در تفسیر این آیه، امحکم را به عنوان یکی از مصادیق زنان مرتد - و یا تنها زنی از قریش که مرتد شد - ذکر کردهاند که این آیه در شأن آنها نازل شده است.[13]
لعن امحکم توسط امام صادق(ع)
در برخی از منابع شیعی، این روایت آمده است: «امام صادق(ع) بعد از هر نمازى چهار شخص از مردان را که فلانی و فلانی و فلانی و معاویه است لعن میکردند و چهار زن را که فلانه و فلانه و هند مادر معاویه و امحکم خواهر معاویه است؛ لعن میفرمودند».[14]
کلینی این روایت را با چنین سندی نقل میکند: «حَمَّد بن یحیى عَن مُحَمَّد بن الحُسَین عن مُحَمَّد بن إسماعیل بن بَزِیع عن الخَیبرِی عن الحسین بن ثُوَیْر و أَبی سَلَمَة السَّرَّاج»[15] شیخ طوسی نیز همین سند را میآورد و تنها «الخیبری» را ذکر نمیکند.[16]
علامه مجلسی در «مرآة العقول»، این روایت را مجهول میداند[17] و به نظر میرسد ضعف این روایت بیشتر از مجهول بودن آن است. در سند این روایت، «الخیبری» وجود دارد که علمای رجال، او را اهل غلوّ[18] و ضعیف[19] دانستهاند و همچنین «ابیسلمه السَّرَّاج» نیز فرد مجهولی بوده و توثیقی از او وجود ندارد.
در مجموع این روایت به جهت سندی ضعیف است. اما در صورت پذیرش، به جهت محتوا میتوان آنرا نشان از ضربهای دانست که ارتداد «امحکم» به اسلام زده است و یا آنکه ضربهای دیگری از جانب او به اسلام و اهل بیت وارد شده که در تاریخ و روایات بدان پرداخته نشده است؛ زیرا در غیر این صورت، لعن دائمی یک مصداق از مصادیق کافران و منافقان پس از هر نماز واجب - با وجود مصادیق دیگری که دست کم در ظاهر، ضررهای بسیار بیشتری به اسلام و تشیع وارد کردهاند - کمی بعید به نظر میرسد.
وی ابتدا با «عیاض بن غنم فهری» ازدواج کرد.[3] زندگی این دو پابرجا بود تا اینکه عیاض مسلمان شد و پیش پیامبر اسلام(ص) رفت. اسلامِ عیاض همزمان با صلح حدیبیه و قبل از فتح مکه بود.[4] با مسلمان شدن عیاض این دو از یکدیگر جدا شدند که در بخش بعدی به آن میپردازیم.
پس از جدایی از عیاض، امحکم با «عبدالله بن عثمان ثقفی» ازدواج کرد.[5] از این ازدواج، فرزندی به نام عبدالرحمن به دنیا آمد[6] که معمولاً با نسبت به مادرش «عبدالرحمن بن امحکم» شناخته میشود.[7]
عبدالرحمن بن امحکم، در زمان حکومت معاویه، مدتی والی کوفه شد.[8] مردم از او ناراضی بودند و در نتیجه معاویه او را برکنار کرد.[9] سپس مدتی والی مصر گردید.[10] در مصر مشکلاتی به وجود آمد که موجب شکایت برخی مصریان پیش معاویه شد؛ اما با دفاع امحکم، غائله تمام شد.[11]
ارتداد امحکم
آیهای از قرآن میگوید: «اگر برخى از همسران شما با پیوستن به کفار از دست شما رفتند [و کافران مهریه مورد مطالبه شما را ندادند] و شما غنیمتى یافتید، پس به کسانى که همسرانشان را [به خاطر پیوستن به کفار] از دست دادهاند معادل مهریهاى که دادهاند از غنایم بپردازید، و از خدایى که به او ایمان دارید پروا کنید».[12]
بسیاری از مفسران شیعه و اهل سنت در تفسیر این آیه، امحکم را به عنوان یکی از مصادیق زنان مرتد - و یا تنها زنی از قریش که مرتد شد - ذکر کردهاند که این آیه در شأن آنها نازل شده است.[13]
لعن امحکم توسط امام صادق(ع)
در برخی از منابع شیعی، این روایت آمده است: «امام صادق(ع) بعد از هر نمازى چهار شخص از مردان را که فلانی و فلانی و فلانی و معاویه است لعن میکردند و چهار زن را که فلانه و فلانه و هند مادر معاویه و امحکم خواهر معاویه است؛ لعن میفرمودند».[14]
کلینی این روایت را با چنین سندی نقل میکند: «حَمَّد بن یحیى عَن مُحَمَّد بن الحُسَین عن مُحَمَّد بن إسماعیل بن بَزِیع عن الخَیبرِی عن الحسین بن ثُوَیْر و أَبی سَلَمَة السَّرَّاج»[15] شیخ طوسی نیز همین سند را میآورد و تنها «الخیبری» را ذکر نمیکند.[16]
علامه مجلسی در «مرآة العقول»، این روایت را مجهول میداند[17] و به نظر میرسد ضعف این روایت بیشتر از مجهول بودن آن است. در سند این روایت، «الخیبری» وجود دارد که علمای رجال، او را اهل غلوّ[18] و ضعیف[19] دانستهاند و همچنین «ابیسلمه السَّرَّاج» نیز فرد مجهولی بوده و توثیقی از او وجود ندارد.
در مجموع این روایت به جهت سندی ضعیف است. اما در صورت پذیرش، به جهت محتوا میتوان آنرا نشان از ضربهای دانست که ارتداد «امحکم» به اسلام زده است و یا آنکه ضربهای دیگری از جانب او به اسلام و اهل بیت وارد شده که در تاریخ و روایات بدان پرداخته نشده است؛ زیرا در غیر این صورت، لعن دائمی یک مصداق از مصادیق کافران و منافقان پس از هر نماز واجب - با وجود مصادیق دیگری که دست کم در ظاهر، ضررهای بسیار بیشتری به اسلام و تشیع وارد کردهاند - کمی بعید به نظر میرسد.
[1]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 6، ص 320، بیروت، دارالفکر، 1409ق.
[2]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 1، ص 441، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1417ق.
[3]. بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله(ص) و سننه و أیامه(صحیح بخاری)، محقق، الناصر، محمد زهیر بن ناصر، ج 7، ص 48، بیروت، دار طوق النجاة، چاپ اول، 1422ق؛ أبوبکر بیهقی، أحمد بن الحسین، السنن الکبرى، محقق، عبد القادر عطا، محمد، ج 7، ص 277، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ سوم، 1424ق.
[4]. أنساب الأشراف، ج 11، ص 74.
[5]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج 4، ص 1932، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412ق.
[6]. مقریزی، تقی الدین، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبدالحمید، ج 6، ص 268، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق.
[7]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبدالموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 8، ص 378، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[8]. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، تحقیق، لجنة من العلماء، ص 266، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1403ق.
[9]. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق خلیل شحادة، ج 3، ص 21، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[10]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 6، ص 55، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.
[11]. أنساب الأشراف، ج 5، ص 142.
[12]. ممتحنه، 11.
[13]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 9، ص 413، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش؛ ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، تحقیق، دکتر یاحقی، محمد جعفر، دکتر ناصح، محمد مهدی، ج 19، ص 168، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1408ق؛ ابن ابیحاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، الطیب، اسعد محمد، ج 10، ص 3350، مکتبة نزار مصطفی الباز، عربستان سعودی، چاپ سوم، 1419ق؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 6، ص 209، تهران، ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش.
[14]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 3، ص 342، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، محقق، مصحح، موسوی خرسان، حسن، ج 2، ص 321، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[15]. الکافی، ج 3، ص 342.
[16]. تهذیب الأحکام، ج 2، ص 321.
[17]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق، مصحح، رسولی، سید هاشم، ج 15، ص 174، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1404ق.
[18]. نجاشی، احمد بن علی، فهرست أسماء مصنفی الشیعة(رجال نجاشی)، ص 155، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ششم، 1365ش.
[19]. علامه حلى، رجال العلامة الحلی، ص 221، قم، دارالذخائر، 1411ق.
نظرات