لطفا صبرکنید
22487
- اشتراک گذاری
اگر استمداد از غیر خدا با این اعتقاد باشد که این بزرگان و اولیاء الاهی مستقیما حاجت بر آورده می کنند و در بر آوردن حاجت نیازمند خدا نیستند این شرک و ضد توحید است و جایز نیست.
ولی اگر اعتقاد این باشد که این بزرگان حاجت ها را با اذن خدا و با قدرتی که خداوند به آنان عنایت فرموده است، بر آورده می سازند این نه تنها شرک نیست بلکه عین توحید است و هیچ اشکالی ندارد.
مفهوم شرک
شرک این است که انسان کسی را همتای خدا در ذات، خالقیت، مالکیت، ربوبیت و عبادت بداند و برای خدا در یکی از این امور شریک قائل شود پس اگر کمک و استمداد از غیر خدا به گونه ای باشد که لازمه آن شریک قرار دادن برای خدا باشد؛ مثل این که برای غیر خدا در بر آوردن حاجت شأن و قدرتی مستقل از قدرت خدا قائل شویم این شرک و حرام است اما اگر در استمداد از غیر خدا قدرت مستقلی برای غیر خدا قائل نباشیم بلکه در طول قدرت خدا و با اذن خدا بدانیم این نه تنها شرک نیست بلکه شواهدی از قرآن، سنت و نیز عرف متشرعه آن را تأیید می کند.
بنابر این اگر از پیامبر اکرم (ص) و دیگر بندگان صالح خدا اموری را درخواست کنیم تا آنها به اذن خدا آن را انجام دهند این شرک نیست زیرا آنان را هم ردیف خداوند و مستقل در تأثیر قرار ندادهایم و در خواست کمک و استمداد از دیگری به معنای عبادت او نیست.
مفهوم دعا در قرآن
اشتباه در فهم معنای دعا در قرآن باعث شده است که برخی در خواست از غیر خدا و صدا کردن غیر او را شرک و چنین شخصی را کافر و مهدور الدم بدانند. این افراد به بعضی از آیات قرآن استناد می کنند؛ مانند آیه شریفه: "مساجد از آن خداست، دیگری را با خدا نخوانید".[1] و حال آن که واژه دعا در قرآن به معانی گوناگونی به کار رفته است:
1. به معنی عبادت؛ مانند آیه شریفه فوق الذکر.[2]
2. به معنی دعوت کردن و فراخواندن به سوی چیزی؛ مانند سخن نوح (ع) که فرمود: "پروردگارا قوم خود را شب و روز فراخواندم ولی دعوت من جز بر فرار (از حق) آنها نیفزود".[3] این دعا همان دعوت آنان به سوی ایمان است و این نوع دعا نه تنها شرک نیست بلکه عین ایمان است و انجام آن بر پیامبران واجب بوده است.
3. به معنی تقاضای حاجت که گاه از طریق عادی و معمولی است مانند "نگامی که از شهود، دعوت برای ادای شهادت شود، نباید امتناع کنند"[4] این دعا در امور عادی است که به یقین اگر کسی آن را انجام دهد کافر نمی شود.
و گاه از طرق غیر عادی و معجزات است که این خود بر دو قسم است:
الف. گاه با اعتقاد استقلال غیر خدا در تأثیر است. این قسم نوعی شرک است زیرا تنها خداوند متعال مستقل در تأثیر است و غیر او، حتی اسباب عادی نیز هر چه دارند از خدا دارند و به اذن او اثر می گذارند. قرآن در این باره می فرماید:"بگو کسانی را که غیر از خدا می پندارید بخوانید آنها نمی توانند مشکلی از شما را برطرف سازند و نه در آن تغییری ایجاد کنند".[5] هیچ فرد مؤمن آگاه و با ایمانی چنین عقیدهای را درباره هیچ یک از انبیا و بزرگان الاهی ندارد.
ب. گاه از شخصی می خواهیم تا برای ما از خدا چیزی بطلبد. این نوع درخواست، توحید انسان کامل است چنین فردی که بزرگی را واسطه و شفیع به درگاه خدا قرار می دهد و مسبب الاسباب و علت حقیقی و تأثیر گذار واقعی را خدا می داند ولی با توسل به اولیاء الاهی از آنها می خواهد که نزد خدا برای او تقاضای حاجتی کنند این عین توحید و یگانه پرستی است. قرآن می گوید: بنی اسرائیل نزد موسی آمدند و از او تقاضا کردند که از خداوند غذاهای متنوعی برای آنها بخواهد. "ای موسی ما نمی توانیم به یک نوع غذا قناعت کنیم از پروردگارت بخواه که از آن چه زمین می رویاند از سبزیجات و ... برای ما فراهم سازد".[6] موسی هرگز به آنها ایراد نکرد که چرا مرا با خطاب "یا موسی" فرا خواندید و چرا مستقیماً خودتان از خدا نخواستید و این شرک و کفر است. بلکه موسی تقاضای آنها را از خدا خواست و حاجت آنها بر آورده شد.
اعتقاد به نقش مخلوقات در تأثیر و تأثر و سببیت و مسببیت شرک نیست. لازمه توحید این نیست که نظام سببی و مسببی جهان را انکار کنیم و هر اثری را بلا واسطه از خدا بدانیم و برای اسباب هیچ نقشی حتی به صورت طولی، قائل نباشیم؛ مثلا معتقد باشیم که آتش نقشی در سوزانیدن و آب در سیراب کردن و باران در رویانیدن ندارد خداست که مستقیما می سوزاند، مستقیما سیراب می سازد و مستقیما می رویاند. پس هم چنان که اعتقاد به وجود مخلوق مساوی با شرک ذاتی و اعتقاد به خدای دوم نیست بلکه مکمل و متمم اعتقاد به وجود خدای یگانه است اعتقاد به تاثیر و سببیت و نقش داشتن مخلوقات در نظام جهان نیز با توجه به این که همان طور که موجودات استقلال در ذات ندارند استقلال در تاثیر هم ندارند، شرک نیست. پس مرز توحید و شرک این نیست که برای غیر خداوند نقشی در تأثیرات قائل بشویم یا نشویم بلکه شرک آن است اسباب دیگر را در عرض و کنار خداوند قرار دهیم و برای آنان استقلالی در تاثیر قائل شویم.
به عبارت دیگر، اعتقاد به قدرت و تاثیر ما فوق طبیعی برای یک موجود مانند فرشته یا پیامبر و امام نیز مانند اعتقاد به تاثیر اسباب عادی شرک نیست و داشتن نقش ما فوق حد عوامل معمولیی، مستلزم اعتقاد به قدرتی در مقابل خدا نیست و موجودی که به تمام هویتش وابسته به اراده حق است و هیچ حیثیت مستقل از خود ندارد تاثیر ما فوق طبیعی او پیش از آن که به خودش مستند باشد مستند به حق است و او جز مجرایی برای مرور فیض حق به اشیا نیست همانگونه که واسطه فیض وحی و علم بودنِ جبرئیل و واسطه رزق بودنِِ میکائیل و واسطه احیاء بودنِ اسرافیل و واسطه قبض ارواح بودنِ ملک الموت شرک نیست.
برای روشن تر شدن بحث به دو نمونه از آیات قرآن اشاره می کنیم:
1. قرآن از زبان حضرت عیسی می فرماید: "به اذن خدا کور مادر زاد و مبتلایان به برص را بهبودی می بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده می کنم".[7]
2. فرزندان حضرت یعقوب بعد از این که پشیمان شدند، خدمت پدر رسیدند "گفتند پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم گفت به زودى براى شما از پروردگارم آمرزش مىطلبم که او غفور و رحیم است.[8]
می بینیم که فرزندان یعقوب از عبارت "یا أَبانَا" استفاده کردند و آن حضرت آنها را از این کار نهی نکرد و نفرمود خودتان از خداوند بخواهید پس معلوم می شود این هیج گونه منافاتی با توحید ندارد.
برای مطالعه بیشتر به منابع زیر مراجعه شود:
1. توسل و ارتباط بدون واسطه با خداوند، سؤال 542 (سایت: 590) .
2. توسل در قرآن و سنت، سؤال 2032 (سایت: 2265).
3. فلسفه ی توسل به اهل بیت (ع)، سؤال 1321 (سایت: 1316).
4. مطهری، مرتضی، جهان بینی توحیدی، تهران، صدرا، چاپ بیست و یکم، 1384.
5. مکارم شیرازی، ناصر؛ وهابیت بر سر دو راهی، قم، مدرسه امام علیبن ابیطالب (ع)، چاپ اول، 1384.
[1] . جن، 18 . "وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدا".
[2] . جن، 18 .
[3] . نوح، 5 و 6.
[4] . بقره، 282 ." وَ لَا یَأْبَ الشهَُّدَاءُ إِذَا مَا دُعُواْ"
[5] . اسراء، 56. "قُلِ ادْعُواْ الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلَا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَ لَا تحَْوِیلا"
[6] . بقره، 61 ." وَ إِذْ قُلْتُمْ یَمُوسىَ لَن نَّصْبرَِ عَلىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یخُْرِجْ لَنَا ممَِّا تُنبِتُ الْأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَ قِثَّائهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا"
[7] . آل عمران، 49.
[8] . یوسف، 97 و 98.